eitaa logo
ایثار345
91 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
8.1هزار ویدیو
45 فایل
🥀ای آنکه گذرت بر خاک من است، بدان که من طعمه مرگ نیستم...
مشاهده در ایتا
دانلود
✒ 🔻نفوذی یا حماقت ؟ 📌مگر چنددرصد جامعه فرهنگی ، اجتماعی،سیاسی ،آموزشی اقتصادی کشورتحت تاثیرارتباط با تعطیلات شنبه قراردارند؟! _حماقت محض نمایندگان به اصطلاح مجلس انقلابی تمامی نداره ☢ حداکثر یک درصد(حدود ۵۰ هزارنفر) مردم کشور ممکنه با تعطیلات خارج ازکشور ارتباط داشته باشند که آن هم راهکارساده ای برای آن وجوددارد آن بخش ها میتوانند پنج شنبه کارکنند وشنبه تعطیل باشند ؛ _چرا بایدتمام عادت های فرهنگی _اجتماعی_تفریحی حتی مذهبی ۸۵ ملیون نفری جامعه را بخاطرچندهزارنفر (که برای انها تعطیل وغیرتعطیل هم ندارد) بهم ریخت ؟! اگراین حماقت نیست پس چیه ؟ .محمود بدون سر و صدا ، تصویب شد: جمعه و شنبه ،تعطیل شد.
🔴 زمان؛ سرمایه ای که ما به دست فتنه گران می دهیم! 🔰هر کار فرهنگی و یا ضدفرهنگی برای اینکه اثرگذار باشد و به عنوان یک عادت، پذیرفته شود، نیاز به دارد. 🔹در فتنه کشف حجاب و ولنگاری، تسامح، تساهل، مصلحت سازی و احتیاط های خلاف احتیاط برخی مسئولین موجب این شد که ما حدود 11 ماه به بی بند و بارها و ولنگاران زمان دهیم. ⚠️ یعنی آنها از این فرصت استفاده کردند و تا توانستند در هر کوی و برزن و خیابان و مغازه و فروشگاه و ... مشغول هنجارشکنی شدند. ⏪ این فرصتی که ما به آنها داده ایم، در حقیقت، به عنوان یک برای آنها محسوب می شود. هر چقدر که دیرتر جلوی آنها بایستیم، درواقع، سرمایه و امکان بیشتری برای تغییر هویت جمهوری اسلامی به آنها داده ایم. 🇮🇷کانال رسمی نهضت تحصن مردمی
🍂1⃣ آخرین بغض‌ها و کینه‌ها 🌸راوی: رحمت‌الله صالح پور 🔹 در یک روز پرازهیجان و شور، نگهبانان عراقی خبر از تبادل اسرای در بند تکریت ۱۱ رو اعلام کردند، از چند روز زودتر لباس‌های نظامی رو همراه با یک جفت کفش نو داده‌ بودند، این لباسها دوبرابر اندازه من و امثال من که قدی کوتاه داشتیم بودند، لذا باسوزن و نخ و با مصیبت زیاد، پاچه‌ها و کمر شلوار رو اندازه زده و دوختیم، همهمه‌ای داخل آسایشگاه ۹ بند۳ بر پا بود، صدا به صدا نمی‌رسید، تمام اسرا مشغول عوض کردن لباس‌ اسارت و پوشیدن لباس‌های نو بودند، من هم مثل بقیه درحال تعمیر و تعویض لباس‌هایم بودم، لباس ها هر چند جذاب نبود ولی لباس آزادی بود و لذتی داشت ناگفتنی، احساسی که بعد از چند سال اسارت و سختی نسبت به آزادی داشتیم قابل بیان نیست، شاید حال و هوای دامادی رو داشتیم که قبل از تنها جشن زندگی‌اش آماده می‌شد و دوست داشت این ساعات زودتر به پایان برسد، در اوج این افکار و احساس بودم که یک دفعه درب آسایشگاه باز شد و نگهبان عراقی با صدای بلند گفت: ون رحمت اله، حسین، محمد؟ جای خواب من دقیقا نزدیک درب ورودی آسایشگاه بود و با وجود همهمه، متوجه شدم که اسم من رو صدا می‌زند، دستم رو بالا بردم و گفتم: نعم سیدی، گفت: یاالله تعال، مترجم آسایشگاه رو صدا زد و‌ چیزهایی رو به مترجم گفت و از او خواست برای من ترجمه کند، مترجم گفت باید وسایلت رو جمع کنی و همراه نگهبان به دفتر فرمانده اردوگاه بروی و در ادامه صحبت‌های نگهبان گفت: لباس‌های نو رو هم از تن‌ات بیرون بیار و همون لباس‌های اسارت رو بپوش، حدس زدم که قرار نیست من آزاد بشم، آوار ناامیدی و دلهره وجودم را فرا گرفت، در آن لحظه که همه اسرای آسایشگاه در همهمه بودند اکثرا متوجه‌ نشدند و حال مرا نفهمیدند و غرق شادی خود بودند، پس از پوشیدن لباس اسارت و جمع آوری وسایلم که همه اونها رو داخل کیسه انفرادی ریخته بودم همراه نگهبان راهی دفتر اردوگاه شدیم. خاطرات آزادگان
2⃣آخرین بغض‌ها و کینه‌ها 🌸راوی: رحمت‌الله صالح پور 🔹وقتی وارد دفتر مسؤل اردوگاه شدم، داخل دفتر چندنفر دیگراز اسرا که بعدا اسامی شون رو فهمیدم حضور داشتند، این افراد از بند یک و دو اردوگاه بودند و تا آنموقع هیچ شناختی ازشون نداشتم، احمد چلداوی، هاشم انتظاری، مسعود ماهوتچی و فرد دیگری که اسمش را فراموش کردم، باهم می‌شدیم پنج نفر، فرمانده اردوگاه گفتند که از بغداد دستور کتبی آمده که آزادی شما پنج نفر بدلیل اینکه دارای پرونده نظامی هستید ممنوع است و فعلا تا تعیین تکلیف شما مشخص نشده پیش ما می مانید، احمد چلداوی به همراه مسعود ماهوتچی و هاشم انتظاری به جرم فرار از اردوگاه و من هم به جرم نگهداری یه کارت شناسایی افسر عراقی داخل جیبم در هنگام اسارت از نظر عراقی‌ها جرم محسوب می‌شد و معتقد بودند دادگاه نظامی باید تشکیل شود و در دادگاه تعیین تکلیف بشویم، در اون لحظه انگاری یه آب سطل یخ رو من ریخته بودند، بقیه افراد هم حال بهتری از من نداشتند، احمد چلداوی که عرب زبان بود به عربی داشت با فرمانده بحث می‌کرد، اما فایده ای نداشت، به‌دستور فرمانده نگهبانان اردوگاه بزور ما رو از دفتر بیرون کردند و به اطاق انباری کوچکی که ازقبل آماده شده و در کناره‌های اردوگاه بود انتقال دادند، این اطاق که داخلش زندانی شده بودیم هیچ پنجره ایی رو به بیرون نداشت و درب آن نیز فلزی بود و بیرون آن قابل رویت نبود. هرچه سروصدا هم می‌کردیم بدلیل دور بودن ازمحوطه و فاصله زیاد، فایده ای نداشت 🔸 تکریت ۱۱ خاطرات آزادگان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
3⃣ آخرین بغض‌ها و کینه‌ها 🌸راوی: رحمت‌الله صالح پور 🔹در سقف اطاقی که در اون زندانی بودیم یک دریچه‌ کوچکی بود که ظاهرا در اون هواکشی وجود داشت، چلداوی از یکی بچه‌ها خواست که دست‌هاش رو چفت کنه تا بتونه رو شانه‌اش بره تا بیرون رو دید بزنه، همین کار رو کرد و وقتی مقابل دریچه قرار گرفت محوطه اردوگاه را برای ما که پائین بی‌صبرانه منتظر بودیم شرح داد، او گفت اتوبوس‌ها رو می‌بنم که به ردیف پشت سرهم ایستادن و اسرا هم صف گرفتن و جایی هم میزوصندلی چیده شده و ظاهرا اعضای صلیب سرخ روی اونها نشستند و اسرا را نام‌نویسی می‌کنند، چلداوی شرح می‌داد و در دل ما غوغایی بود و ما حسرت آزادی رو می‌خوردیم، بهرشکل این سرنوشت و تقدیر ما بود و کاری نمی‌شد کرد، همرزمان ما در بند اسارتگاه تکریت ۱۱ با نظارت ماموران صلیب سرخ سوار بر اتوبوس‌ها شده و اردوگاه رو ترک کردند، ساعاتی گذشت، دیگر از سروصدا و همهمه خبری نبود، نزدیک عصر بود که یکی از گروهبان‌ها که قیافه سیاه و ترسناکی داشت و ظاهرا قبلا در بند ۱و۲ بوده و کاملا چلداوی و دوستانش رو می‌شناخت و کینه اونها رو به دل گرفته بود درب رو بازکرد و پس از فحاشی شروع کرد با خط و نشان کشیدن، خطاب به ما گفت که همه دوستان اسیر شما آزاد شدند و رفتند، حالا شما می‌مانید و من که حسابتون را با اشاره به کابلی که دستش گرفته بود می‌رسم، وای به حالتون اگر از دستورات من سرپیچی کنید و فلان و بهمان می‌کنم. 🔸 تکریت ۱۱ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ خاطرات آزادگان
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ رمز پیروزی امام خمینی (ره): علیه‌السلام مذهب را بیمه کرد ➕ رهبر معظم انقلاب: راهپیمایی قوت اسلام است
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رفقا! امسال به نیابت از شهدا بیایید اربعین
. زیستگاهی بنام اربعین . زیارت و پیاده روی اربعین را نباید و نمی توان با زیارت ایام عادی سال مقایسه نمود. اربعین یک مُدل است. اربعین یک متفاوت است. با نوشتن و ‌خواندن از اربعین این زیست را نمیتوانیم درک و یا حتی به آن نزدیک شویم. اربعین باید شود. . ملاک روابط در زیستِ اربعین، ارزش‌های دنیای مدرن نیست. در اربعین غربیه ترین ها با یک "سلام" و یک "زائر الحسین" گفتن با یکدیگر آشنا و شوند. هر چه غریب تر باشید به شما خدمت بیشتری ارائه می دهند. نمی گذارند بلکه می خرند . زیستِ اربعین متفاوت است. در تمامی سفرهای عادی انسانها از قبل هتل، قطار، اتوبوس و ابزار سفر را مهیا می کنند. همه چیز را از قبل رزرو دارند تا در ازدحام جمعیت سرگردان نشوند. اما در اربعین که میلیونها انسان آمده اند تو یقین داری بدون هتل، قطار و پارتی به همه چیز خواهی رسید . در این زیستِ متفاوت، ملاکِ ارزش گذاری بین انسان‌ها برگ کاغذی بنام "پول" نیست. از ابتدای اگر جیب تان خالی هم باشد هرگز گرسنه نخواهید ماند. هرگز نیاز نیست شما به سمت غذا بروید. از هر ملیت که باشید هیج گاه بدون سرپناه و موکبی برای خواب معطل نخواهید ماند . زیستِ اربعین جداگانه ای دارد. در تمام مسیر باید در صف های طولانی بمانی اما هیچ گاه از صف عصبانی نخواهی شد. برعکس صف پمپ بنزین، ترافیک خسته کننده شهر خودت یا صف ادارات، در اربعین افراد در صف صبورند به یکدیگر می زنند. رقابتی وجود ندارد . حتی کسانیکه گرایشات دینی ندارند، آنانی که از بیخ و بُن دین را نمی پذیرند باید برای یکبار هم که شده بعنوان "بیننده" این زیستگاه را تجربه کنند . زیستِ پیاده روی باید در شهرهای بی روح و مادی محور ما در کل سال جریان داشته باشد که ندارد . اگر آن و گذشت زیستِ اربعین در شهرها و روابط انسانی ما وجود داشت در سال میلیونها و پرونده در قوه قضاییه شکل نمی گرفت. آیا سزاوار نیست که زیستِ اربعین را وارد شهر و روابط خانوادگی خودمان کنیم!؟