eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
118 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🥀 In the name of Allah 🥀🦋 💥 Start of Level 3 💥
arise [əˈraɪz] v. To arise is to happen. → Difficulties arose with his computer because it was old. برخاستن، به وجود آمدن، رخ دادن کلمه arise به معنای رخ دادن است. → مشکلاتی برای کامپیوتر او پیش آمد چون قدیمی بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ benefactor [ˈbenəfӕktər] n. A benefactor is a person who gives money to help someone. → The student’s benefactor gave him money to spend on his studies. خیر، بانی خیر، نیکوکار کسی که برای کمک به کسی پول می‌دهد. نیکوکار (نسبت به) دانشجو به او پول داد تا صرف تحصیلاتش کند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
blacksmith [ˈblæksmɪθ] n. A blacksmith is a person who makes things out of metal. → The blacksmith pounded the piece of metal until it was flat. آهنگر کسی که با فلز چیزهایی می‌سازد. آهنگر تکه فلز را کوبید تا صاف شد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ charitable [ˈtʃærətəbəl] adj. When someone is charitable, they help people who are in need. → My sister was charitable enough to help me buy my first house. سخاوتمند، دستگیر (از مستمندان)، خیر، (مؤسسه) خیریه وقتی کسی «خیّر» است، به افرادی که در تنگدستی هستند کمک می‌کند. خواهر من به اندازه کافی خیّر بود که به من در خرید اولین خانه‌ام کمک کند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
chimney [ˈtʃɪmnɪ] n. A chimney is a tall pipe used to carry smoke out of a building. → The cat was on the roof sitting next to the chimney. دودکش لوله بلندی که برای خروج دود از ساختمان استفاده می‌شود. گربه روی پشت بام کنار دودکش نشسته بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ compensate [ˈkɒmpənseɪt] v. To compensate is to pay someone for the time they spent doing something. → Her boss compensated her for the extra work she did last week. جبران کردن، غرامت دادن، تاوان دادن، تلافی کردن یعنی پول دادن به کسی برای زمانی که صرف کاری کرده است. رئیسش برای او برای کار اضافه‌ای که هفته قبل انجام داده بود، جبران کرد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
encounter [ɪnˈkaʊntər] v. If you encounter something, you meet or come close to it. → I encountered a sea turtle while I was swimming. مواجه شدن، روبرو شدن، مصادف شدن با اگر با چیزی «مواجه شوید» یا «برخورد کنید» (encounter) بشید، یعنی با آن روبرو می‌شوید یا به آن نزدیک می‌شوید. هنگام شنا با یک لاک‌پشت دریایی برخورد کردم. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ exceed [ɪkˈsiːd] v. To exceed is to be more than something. → Since I exceeded my limit, I decided to get rid of my credit cards. تجاوز کردن، بالغ شدن بر، فراتر بودن، بیشتر بودن، چربیدن، گذشتن (از حد یا انتظار) به معنی «فراتر رفتن» یا «بیشتر بودن» از چیزی است. از آنجایی که از حد مجاز خود فراتر رفتم، تصمیم گرفتم از کارت‌های اعتباری‌ام خلاص شوم. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
forge [fɔːrdʒ] v. To forge is to make or produce, especially with difficulty. → Stacy and Heather forged their friendship when they were teenagers. (به سختی) ساختن/ ایجاد کردن/ بنا نهادن به معنی «ساختن» یا «به وجود آوردن» است، به خصوص با دشواری. استیسی و هدر دوستی خود را در دوران نوجوانی بنا نهادند. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ humble [ˈhʌmbl] adj. People who are humble do not believe that they are better than other people. → Even though Bob is the smartest boy in his class, he is humble. خاضع، فروتن، خاکی افرادی که «فروتن» (humble) هستند، فکر نمی‌کنند که از دیگران بهترند. با وجود اینکه باب باهوش‌ترین پسر کلاسش است، فروتن است. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
iron [ˈaɪərn] n. Iron is a strong metal that is used to make many objects. → The horse had shoes made of iron. آهن فلزی قوی که برای ساختن اشیاء زیادی استفاده می‌شود. اسب کفش‌هایی از جنس آهن داشت. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ladder [ˈlædə:r] n. A ladder is an object that is used to climb up and down things. → He used a ladder to climb to the top of his tree house. نردبان وسیله‌ای که برای بالا و پایین رفتن از اشیاء استفاده می‌شود. او از نردبان برای بالا رفتن از بالای خانه‌ی درختی‌اش استفاده کرد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
modest [ˈmɒdɪst] adj. If people are modest, they do not think that they are too important. → Derek is very modest for someone who is so rich. فروتن، متواضع، افتاده اگر افراد «متواضع» (modest) باشند، فکر نمی‌کنند که بیش از حد مهم هستند. درک با وجود ثروتمند بودن، بسیار متواضع است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ occupy [ˈɒkjəpaɪ] v. To occupy a place is to live, work, or be there. → Kevin and Alice occupied the chairs and had a long discussion. قرار داشتن، (در جایی) بودن، ساکن بودن/ شدن، اشغال کردن، تصرف کردن یعنی در جایی زندگی کنید، کار کنید یا حضور داشته باشید. کوین و آلیس روی صندلی‌ها نشستند و بحث طولانی داشتند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸