eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
118 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
iron [ˈaɪərn] n. Iron is a strong metal that is used to make many objects. → The horse had shoes made of iron. آهن فلزی قوی که برای ساختن اشیاء زیادی استفاده می‌شود. اسب کفش‌هایی از جنس آهن داشت. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ladder [ˈlædə:r] n. A ladder is an object that is used to climb up and down things. → He used a ladder to climb to the top of his tree house. نردبان وسیله‌ای که برای بالا و پایین رفتن از اشیاء استفاده می‌شود. او از نردبان برای بالا رفتن از بالای خانه‌ی درختی‌اش استفاده کرد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
modest [ˈmɒdɪst] adj. If people are modest, they do not think that they are too important. → Derek is very modest for someone who is so rich. فروتن، متواضع، افتاده اگر افراد «متواضع» (modest) باشند، فکر نمی‌کنند که بیش از حد مهم هستند. درک با وجود ثروتمند بودن، بسیار متواضع است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ occupy [ˈɒkjəpaɪ] v. To occupy a place is to live, work, or be there. → Kevin and Alice occupied the chairs and had a long discussion. قرار داشتن، (در جایی) بودن، ساکن بودن/ شدن، اشغال کردن، تصرف کردن یعنی در جایی زندگی کنید، کار کنید یا حضور داشته باشید. کوین و آلیس روی صندلی‌ها نشستند و بحث طولانی داشتند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
penny [ˈpenɪ] n. A penny is a coin worth one cent. → U.S. President Abraham Lincoln is on the penny. پنی، یک سنت، شاهی (برای تأکید به اینکه هیچ پولی پرداخت نشده به کار می‌ره. We didn't get paid a penny یه پنی هم بهمون ندادن) سکه‌ای به ارزش یک سنت. (تصویر) رئیس جمهور آمریکا، آبراهام لینکلن، روی سکه یک سنتی است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ preach [priːtʃ] v. To preach is to talk about and promote a religious idea. → Aaron often preached about living an honest life. سخنرانی مذهبی کردن، (به ویژه به طور خسته کننده)پند دادن، درس اخلاق دادن یعنی در مورد یک ایده مذهبی صحبت کردن و ترویج آن. آرون اغلب در مورد زندگی صادقانه موعظه می‌کرد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
prosper [ˈprɒspər] v. To prosper is to be successful or make a lot of money. → Frank’s new business finally prospered after many years of hard work. (از نظر اقتصادی) رونق یافتن٫ پیشرفت کردن٫ موفق شدن به معنی «موفق شدن» یا «پول زیادی به دست آوردن» است. کسب و کار جدید فرانک پس از سال‌ها تلاش سخت، سرانجام رونق یافت. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ province [ˈprɒvɪns] n. A province is a small area that is controlled by a country. → Canada is divided into several different provinces. استان، ولایت، ایالت منطقه کوچکی که توسط یک کشور کنترل می‌شود. کانادا به چندین استان مختلف تقسیم شده است. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
satisfaction [ˌsætɪsˈfækʃən] n. Satisfaction is a feeling you get when you do or receive something good. → Brad was filled with satisfaction when he saw what was for dinner. رضایت، خوشنودی، خرسندی احساسی که هنگام انجام یا دریافت چیزی خوب به دست می‌آورید. برد وقتی دید شام چیست، سرشار از رضایت شد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ sustain [səsˈteɪn] v. To sustain something is to keep it going. → Wind power is a clean way to sustain a city with energy. نگه داشتن، حفظ کردن 🌸 @Essential_English_Words 🌸
24.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نماهنگ تصویری سفره ام البنین سلام الله علیها 🎤 محمد حسین پویانفر 🍃 recommended to download 🌸 @Essential_English_Words 🌸
داستان کوتاه 🎅🤶 The Real St. Nick At Christmas, children wait for St. Nicholas to bring gifts down the chimney. But it’s not just a story. St. Nicholas was a real person. A long time ago, a man named Marcus occupied a house with his family. He was not modest. He always told everybody he was the strongest man in the province. He worked hard, but he could barely sustain his family. He wanted to save money and prosper. Still, he could never earn a penny more than he needed. One day, Marcus made an agreement with a blacksmith. The blacksmith had a lot of work to do. But he couldn’t do it all by himself. Marcus wanted to help him forge iron. The blacksmith agreed to compensate him with a lot of money. سنت نیک واقعی در کریسمس، بچه‌ها منتظر سنت نیکلاس هستند تا از دودکش هدیه بیاورد. اما این فقط یک داستان نیست. سنت نیکلاس یک شخصیت واقعی بود. مدت‌ها پیش، مردی به نام مارکوس با خانواده‌اش در خانه‌ای زندگی می‌کرد. او فروتن نبود. او همیشه به همه می‌گفت که قوی‌ترین مرد ایالت است. او سخت کار می‌کرد، اما به سختی می‌توانست خانواده‌اش را اداره کند. او می‌خواست پول پس‌انداز کند و پیشرفت کند. با این حال، هرگز نمی‌توانست یک پنی بیشتر از نیازش درآمد کسب کند. روزی، مارکوس با یک آهنگر توافق کرد. آهنگر کارهای زیادی برای انجام دادن داشت. اما نمی‌توانست همه آنها را به تنهایی انجام دهد. مارکوس می‌خواست به او در آهنگری کمک کند. آهنگر موافقت کرد که پول زیادی به او بدهد.