لبریز از سخنانِ ناگفته هستم .
نفسها بیجان میآیند و میروند تنمان نیز سالم است ؛ به زندگی نکبت بارش ادامه میدهد .
تنها چیزی سخت کلافهام کرده ؛ آنهم افکاریست که از این بنده ، دیوانه ساخته . دودمانمان را به باد داده !
نه خواب داریم و نه خوراک ؛ مشتی پوست و استخوان شدهایم .
کلافگی از چهره زارمان بیداد میکند قصد دارم جانِ خود را بگیرم و خلاصش کنم ؛ به امید اینکه زندگیِ پس از مرگ ، بهارانی در پی نداشته باشد .
شبِ دیرپا؛ - خرداد ۴۰۳ -
𝘕𝘢𝘩𝘢𝘯𝘨﮼نهنگ؛ غُصههاتو برمیدارم. (1).mp3
زمان:
حجم:
4.9M
- هنذفری الی الرجوع .
مخترع دوربین عکاسی اگه میدونست
ساعتها حرف زدن با یه عکس بی جون
چی به سر آدما میاره ، هیچ وقت دست
به این چنین اختراعی نمیزد !
البته که عکسای تو جون دارن !
اینو من نمیگما حالِ پریشون من میگه
وگرنه هیچ دیوونهای صفحهی گوشی
رو نمیبوسه و در آغوش نمیکشه(:
- بعضی از حرفها شنیدنش یه جوریِ که یهو یچیزی تو وجودت خراب میشه ؛
مثل یه ساختمون ، عمارت ، برج ،
یا یه چیزی که روی لجن بنا شده باشه ،
انگاری صدایِ خراب شدن خودتُ میشنوی ،
چطوری بگم؟
فقط میشنوی که یه چیزی درونت روهم ریخت ؛ خراب شد .