غَـــريــق ؛
_
هوای بیکسیم بود که آشنای تو گشتم ..
علیل کوی تو از هر طبیب و درد معاف است .
سفرهی این خانواده شیر میدان پرور است
قاسمو اکبر ندارد ، اصغرش هم حیدر است :)
امّالبنین به پیش همه روضه خواند و گفت ؛ شرمندهام رباب ، پسرم را حلال کن . . .
ابیعبدالله ، هر روز که میگذره ، فکر اربعینت نوکراتو نابود تر از دیروز میکنه :)