تنت مانند اهواز و نگاهت چون شبِ شیراز ؛ دلت آشوب تبریز و غمت چاقوی زنجان است .
مرا ببوس ، آنگونه که گویی عذرخواهی کنی برای تلخی روزهایی که بدون تو بر من گذشت .
عزیزِ من ؛ ما زادهیِ فراقیم دلخوشیِ فراقمان این است ؛ که زیرِ آسمانِ شب ، ماهی را که میبینیم . . .
رخسار یار رامیبیند :)
برایت شعر میسازم تمام خاطراتم را ولی
تو خیلی ساده میگویی : عجب شعر غم انگیزی .
غَـــريــق ؛
_
نجف رفتم دلم را زیر ایوان دست او دادم ؛ دل ِسالم به او دادم ، دلِ دیوانه آوردم ..