خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد ؛
که مرگ من نمیارزد به غصه خوردن تو . . .
چشم هایش قهوه ای بود و به حق فهمیده ام ؛ قهوه از سیگار و قلیان نیز اعتیاد آور تر است . . !
غَـــريــق ؛
_
گفته بودم عاشقی کردن دگر از ما گذشت
چشمت از راه آمد و با خنده دقّ الباب کرد .
وقت رفتن کاش در چشمم نمیغلطید اشک ، آخرین تصویر "او" در چشمهایم تار بود ..
صد نامه فرستادم ، صد راه نشان دادم . . .
یا راه نمیدانی ، یا نامه نمیخوانی .
غَـــريــق ؛
_
جای لبخند مونالیزا که کاری ساده است ؛ طرح چشمان تو را در لوور باید قاب کرد .