تو بگو از چه بنویسم؟
دیگر نه آسمان میبارد که استشمام بوی خاک نم خورده را به رُخَت بشکم ؛
نه درخت ها خزان است تا بگویم پاییز عاشقیست ؛
اینجا ،
همه چیز پر از دود و شلوغ است ؛
تاکسیان بوق میزنند و بازاریان فریاد ؛
شهر بوی غبار گرفته ، لبخندها کوچ کردند
و تنها چیزی که اینجا حس میشود،
نبودن توست :)
تومیای با ی آدم هی بد رفتاری میکنی ، هی سرد رفتار میکنی ، هی تحویلش نمیگیری ..
اون هی مهربونی میکنه ، هی دورت میچرخه ، هی حرفای خوب بهت میزنه ..
بعد یهو ی روزی به خودت میای ..
باهاش مهربون میشی ، باهاش گرم میگیری ، دنبال ی فرصتی ک باهاش حرف بزنی ..
اما اون آدم دیگه مهربون نیست !
اصلا دیگه آدم سابق نیست .
هدایت شده از ریـحـانـھـ؛
15.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا