هدایت شده از پشت پرده
709.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فارسی به سختی حرف میزد و با هزاران مشکل خودشو از برزیل به ایران رسوند و مسلمان شد و ازدواج هم کرد؛ این نکتهای که در مورد مهریه و ازدواج گفت خیلی دقیق بود.
نکته خوبی گفت درباب ازدواج..
دنبال سکه طلانباش.
دنبال قلب طلابرای ازدواج باش
👇👇👇
@orve313
*
ما به چه دلیلی جذب یک فرد خاص میشویم؟!
انسان هاد معمولا به دليل کمبودها و نیازهای درونی خودشان جذب میشوند اما فکر میکنند عاشق شدند ...
ما معمولا در فرد مورد علاقه مان به دنبال چیزایی میگردیم که به آنها نیاز داریم...
و حتی اگر شخص مقابل دارای ان ویژگیها نباشد ما سعی میکنیم انرا طبق میل و خواسته ی خودمان تغییرش بدهیم و این به هیچ وجه عشق حقیقی نیست!
بعضی از افراد به خاطر فرار از تنهایی وارد یک رابطه میشوند و بعد از چند روز در وابستگی قرار میگیرند و بازهم آن ها را با عشق اشتباه میگیرند...
به خاطر داشته باشیم که بعضیها حضورشان را در زندگی مان به ما میفروشند آن هم به بهای بسیار گزاف...
اما از آن جايي که ما اعتماد به نفس کافی و خودشناسی کافی نداریم به این مساله تن میدهیم و خودمان را در معرض سوءاستفاده های عاطفی قرار میدهیم.
توبه ی مرد جوان
در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در بارهاش نمیداد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شبها به خانههای مردم دستبرد میزد.
یک بار، هنگامی که روز بود، خانهای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانهای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر میبرد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه میزیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت میگذراند.
دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهرهای از مال و ثروت، و بهرهای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت:
«به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّهدار کردم، پس از مدّتی میمیرم و به دادگاه الهی خوانده میشوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!»
از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:
«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته، سایهای روی دیوار خانهام دیدم. احتمال میدهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما میخواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمیخواهم؛ زیرا از مال دنیا بینیازم.»
در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع، نظر محبتآمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید: «ازدواج کردهای؟»
- نه!
- حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟
- اختیار با شماست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود:«برخیز و با همسرت به خانه برو!»
جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانهاش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد.
زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفتزده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!
جوان پاسخ داد:
«ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانهات آمدم، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!»
زن لبخندی زد و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيامبر صلي الله عليه و آله :
إذا تَزَوَّجَ العبَدُ فَقَدِ اسْتَكمَلَ نِصفَ الدِّينِ فَلْيَتَّقِ اللّه َ فِي النِّصفِ الباقي ؛
پيامبر صلي الله عليه و آله :
هر گاه كسى ازدواج كند ، نيمى از دين خود را كامل كرده است و براى [حفظ] نيم ديگر بايد تقواى الهى پيشه كند .
. كنزالعمّال ، ح 44403 .