eitaa logo
تنها راه نجات "فینال زمان"
1.2هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
10.5هزار ویدیو
217 فایل
به نام خدا "تنها راه نجات" اطاعت از رهبری ست همه ما دنبال #آرامش و لذت در زندگی هستیم ،زندگی یعنی مدیریت تمایلات و علاقه ها. #دین یعنی برنامه جامع برای مبارزه با هوای نفس. @Zahrali313_9 مدیر @Monji72 کسب و کار مواسات http://basalam.com/kmovasat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻یک عده دارن افراد مختلف رو از روحانیون و منبری ها تا فوتبالیست و هنرمند و خواننده و… رو عمدا علیه استاد کانالیزه میکنن و اطلاعات نصفه نیمه بهشون میدن 🔻مثلا امید حاجیلیِ خواننده، ۲۰ ثانیه از صحبتای رائفی پور رو گذاشته و نتیجه گرفته رائفی پور ضد موسیقیه 🔻اولا اگه رائفی پور ضد موسیقی بود خودش توی موسسه مصاف واحد موسیقی نداشت دوما پست بعدی رو ببینید که بخشی از صحبت های استاد رائفی پور درمورد موسیقی هست .
33.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️نظر رائفی پور درباره موسیقی 🔹آقای این کلیپ رو ببینید 🔹 این از همون سخنرانیه که ناقص شما پخشش کردید 🔹 باور کنیم این حملات علیه به صورت اتفاقی هماهنگ و همزمان شده؟
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احکام مهریه عندالمطالبه _ عند الاستطاعه
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥 اینستاگرام چگونه از فرزندان ما زامبی میسازد؟! ❄️🌹❄️ 🔻چگونه یک فرد سالم از لحاظ روانی و اعتقادی به یک ملحد و برانداز عصبی تبدیل میشه؟!
🔆 ✍ از امروز کارهایت را برای رضای خدا انجام بده تا فرق آن را بیابی نقل است که پادشاهی خواست تا مسجدی در شهر بنا کنند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند. چون می‌خواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود. شبی از شب‌ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را به‌جای اسم پادشاه نوشت! وقتی پادشاه هراسان از خواب پرید، سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست یا نه؟! سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند: آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است. مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است. در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید. دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را به‌جای اسم پادشاه نوشت. صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست. رفتند و بازگشتند و خبر دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد است. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد. تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد! پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد. دستور داد تا آن زن را نزدش بیاورند. پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود، حاضر شد. پادشاه از وی پرسید: آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟ گفت: ای پادشاه، من زنی پیر و فقیر و کهن‌سالم و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم. پادشاه گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟ گفت: به‌ خدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز... پادشاه گفت: بله! جز چه؟ پیرزن گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی را که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد، دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود. تشنگی به‌شدت بر حیوان چیره شده بود و به سبب طنابی که با آن بسته شده بود، هرچه سعی می‌کرد خود را به آب برساند، نمی‌توانست. برخاستم و سطل را نزدیک‌تر بردم تا آب بنوشد. به خدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم. پادشاه گفت: آری! تو این کار را برای رضای خدا انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد! پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر سر در مسجد بنویسند.