655.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دو غم به دلت ماند حضرت مادر :
کفن برای حسین♥️
حرم برای حسن💚
════.🥀.════════
@F_FARID_BENTOLZAHRA
°•بنت الزهرا(س)•°
دو غم به دلت ماند حضرت مادر : کفن برای حسین♥️ حرم برای حسن💚 ════.🥀.════════ @F_FARID_BENTOLZAHRA
تصویرش قشنگه
تو این سه روز فرصت کنم طرحشو میکشم🤔
نظر شما چیه :
https://harfeto.timefriend.net/16774273351850
پس هوشیار باشید که هزاران نامه و درخواست به هیچ نمی ارزد ؛ اگر هنگام عمل پا پس بکشید و به امامتان پشت کنید.....
چه زیبا سخنی گفت دخت موسی ابن جعفر♥️🌱
#تامل
#کتاب_دختر_ماه
════.🥀.════════
@F_FARID_BENTOLZAHRA
نبودن در حرم بی شک حدیث غربتم باشد
.
.
.
مرا دلدار میبیند به هق هق های پنهانی...💔
════.🥀.════════
@F_FARID_BENTOLZAHRA
°•بنت الزهرا(س)•°
#سفرنامه تو مسیر یه پر از پرهایی که به ضریح امام حسین میخورد نصیبم شد با قول برگشتی که از مادرم گر
#سفرنامه
افتاب سوزناک عراق به چشم میخورد
به سمت ماشین هایی که به نجف میروند رفتیم
پس از انتظار قابل توجهی سوار ماشینی عراقی شدیم و راهی خانه
در مسیر این مداحی مدام در ذهنم تکرار میشد
بریم نجف یه دل سیر دم ایوون طلا
وایسیم و فقط تماشا کنیم و بعد ،
شبونه راه بیفتیم کربلا؛
ریتم مداحی مدام در ذهنم میچرخید اینقدر چرخید که نفهمیدم کی چشمانم بر هم گذاشته شد و به خواب رفتم خواب های این مدتم در واکنش به قرص ها و داروهایی سنگینی بود که در اثر سرماخوردگی میخوردم
هر از چند گاهی از درد گردن از خواب بیدار میشدم ومجدد چشم بر هم مینهادم
توقف ماشین و تکان های مادر مرا از این استراحت پر از خستگی جدا کرد
پیاده شدیم
افتابی سوزان و پر شتاب برای چشمانمان دلربایی میکرد
مسیری را پیاده رفتیم شاید ۱۵ دقیقه ای میشد در هوای شهر نجف نفس میکشیدیم تا به حرم مولا رسیدیم
در راه چند تن از خادمان با خبر شدند که مسئولین موکب قرار هست امروز به موکب بیایند و به بهانه رسیدن انها زودتر باید برگردند و از ما جدا شدند
کم و بیش این قبیل رفتار ها عصابم را بهم میریخت اما هنوز کاسه صبرم تمام نشده بود
خوب مسئولین موکب بیایند
انها اگر مسئولیت پذیر بودند باید قبل از همه به موکب میامدند نه حالا که یک هفته میگذرد و از زمین خاکی که تحویل گرفتیم جز یک فرش سبزه مصنوعی ای چیز دیگری نمایان نیست
مدام این مدت خودم را جای مسئولین این موکب قرار میدادم
اگر من بودم چه میکردم؟
قطعا قبل از همه حاضر میشدم تا بالا سر کار باشم و قبل از اعزام نیرو های خانم ، برادران رو اعزام میکردم
هرچه باشد کارهای اولیه ساخت و ساز یک موکب کار مردانه است
اینگونه حضرت زینب را الگو قرار میدهیم؟
بارها با خود گفتم اگر میدانستم این موکب وابسته به کجا هست ان را همراهی نمیکردم و از مسیری دیگر به زائر اربابم خدمت میکردم
غر ها و بدخلقی های این مدت امدنمان هم برای همین رفتار هایی بود که میدیم
معتقد بودم ما برای خدمت به زائر ارباب امدیم
نه مسئول خاصی
ولی حیف که حرف هایم منت بر سر امامم تلقی شد وقلبم را به درد میاورد
افکارم را به راهم متمرکز کردم و سعی داشتم به این مسائل فکر نکنم
همیشه از مسیری میامدیم که انتهای کوچه گنبد مولا مشخص بود
اما اینبار مسیر متفاوت بود با اینکه ان مسیر را دوست داشتم اما این راهم به فال نیک گرفتم
به یاد خاطرات سفر قبل ابری بالای سرم تشکیل شد
فاطمیه بود که به کربلا و نجف امدیم
زیارت یک روزه نجف با باران شدیدی که نظیرش را هیچ وقت ندیدم
چه حس نابی
با خود میخواندم بارون نجف رویای منه و با خنده های مادر که ان ایوان نجف هست نه بارون نجف میخندیدم
کاش باز ان لحظات تکرار شود
ان سفری که حاجت روا ازش برگشتم
توسلی که به چادر خاکی مادر کردم و حاجتی که گرفتم
کاش این سفر هم برایم خیر و برکت و حاجت روایی باشد
با حرف مادر ابر خیال را کنار زدم
+یادت هست اینجا کجاست
_ اووووم ، نه
+همان جایی که زیر باران تند تند راه میرفتیم تا مسیر تمام شود وبیشتر از ان خیس نشویم
حرف های مادر همسو با افکار من بود
لبخندی به درازای صورت زدم و گفتم
ارههه همان جاست اخ یادش بخیررررر
دیگر پا در صحن و صحرای امیرالمومنین گذاشته بودم
شلوغی صحن باعث میشد در معذوریت گام بردارم
از اینکه در ایام خاص در حرمین باشم سختم بود
ثواب زیارت به کنار گناه برخورد به نامحرم حالم را بد میکرد
کیسه ای برای کفش ها برداشتیم و وارد حرم شدیم
به قصد زیارت رفتیم که با خبری بد مواجه شدیم
چند ساعت قبل خانم های زائر بحثشانشده و زنی عراقی گفته من عراقی هستم و چرا باید در صف زیارت بیاستم
به دنبال مشاجره ای که صورت گرفته درب های حرم برای زیارت ضریح را بسته اند
به عین از بین رفتن شوق و ذوق را در چهره مادر میدیم
رو به من کرد و گفت
این بار دوم است که مولا در را رویمان میبندد
یاد سال گذشته افتادم
تا پا در حرم گذاشتیم خبر دادن دوساعت پیش از حجم زیاد زائر زنی فوت شده و درب حرم بسته است
به مادر گفتم این چه حرفیست
ما که اربعین برای زیارت نمی اییم
قول میدهم فاطمیه میارمت
قبل از لبخند ارامش بخش او قلب خودم از اینکه فاطمیه به اینجا بیاید پر از حس خوب شد
در صحن حضرت زهرا مدتی را نشستیم و نماز و دعا خواندیم
سپس به بیرون رفتیم تا مقابل گنبد بشینیم و حداقل گنبد زیبای سرورم امیرالمومنین را تماشا کنیم
بلکه به اندازه جرئه ای از عطش دلتنگیمان کم شود....
#پارت_سیزدهم
#ادامه_دارد.....
.
از این پارت به بعد منتظر ترکش های مخاطب در لینک ناشناس هستم😂☝
ولی حقیقت های اتفاق افتاد رو سانسور نمیکنم🤌😂
.
#ادمین_بنت_الزهرا
وَعـده ي خوبـٰان اگـرْ باشَدْ بِهِــشتْ❤️
كــــرْبَلٰا باشـَدْ بِهِشــتْ اندر بِهِــشت♥ ️
════.🥀.════════
@F_FARID_BENTOLZAHRA
اقای امام رضا
ما وعده کردیم سلام اربابمون امام حسین رو به شما برسونیم
مارا به درگاهت بپذیر ....💚
════.🥀.════════
@F_FARID_BENTOLZAHRA
نقاشی که برای ۲۸ صفر کشیده بودم
زودتر تو کانال سارا ایمنی لو رفت🥲🤌
https://eitaa.com/sara_imeni_art/1760