هدایت شده از کانال حسین دارابی
زاکانی خطاب به پزشکیان:
آقای پزشکیان آخر حرفاش گفت نمیتونیم، اگه نمیتونید چرا اومدید برای ریاست جمهوری ثبت نام کردید؟
#حسین_دارابی
@hosein_darabi
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پزشکیان و پورمحمدی: نمیتوانیم
زاکانی :
هدایت شده از pedarefetneh | پدر فتنه
هدایت شده از pedarefetneh | پدر فتنه
⭕️ طبق گفته پزشکیان، هر مسئولی که در این کشور کار نکند باید مجازات شود، پس حسن روحانی الان باید محاکمه و حتی اعدام شود، چون مردم رو به خاک سیاه نشوند!
@pedarefetneh
یه کانال آوردم اصلا ....
هیچ جمله ای نمیتونم بگم تا بفهمی چقدر خوبه فقط باید بیای و ببینی چه جوریه😁😉
یه کانال پر از فعالیت های مذهبی و گاندویی. کانالی که رمان های گاندویی داره و دیگه چی بهتر از این؟؟😌
بیا بخشی از رمان رو هم بخون تا بفهمی چه کانالی بهت معرفی کردم .
☘رمان آغوش امن برادر۲☘
__اسلحه رو روی سر محمد گذاشت .یه لحظه قلبم از حرکت ایستاد...
_حالا من روی زمین افتاده و بودم و دستام بسته بود و کشیده میشدم روی زمین 😣
__همشون در کسری از ثانیه کشته شدن🖤
""چیشد که رسول رفت میون اون همه گرگ؟🥲
//این صدای اسلحه (ژ۳)بود😨
""اسلحه از دستم افتاد و دو زانو روی زمین سقوط کردم 😥
""چیشد که داوود افتاد رو تخت بیمارستان؟ 💔
**تندتر برو بیمار نبض ندارهههه💔
~`انگشتر عقیق قشنگی که کلمه (یا حسین )روش حکاکی شده بود🥲
میبینم که دلت میخواد عضو این کانال خوب بشی😁😉
بفرما اینم لینک کانال {ره رو عشق}
منظورم همین کانال قشنگ هست🙃
https://eitaa.com/romanFms
هدایت شده از کانال حسین دارابی
زاکانی خطاب به پورمحمدی
انقدر چشمت به غرب نباشه، وقتی میتونی در دیپلماسی خارجی موفق باشی که در میدان موفق بوده باشی و در داخل مردم پشتت باشن
بنظرم اصرار پورمحمدی به اینکه حرفای روحانی و ظریف رو بزنه اشتباهه
بچه ها 😂یع اشتباهی شده که فک نکنم امشب پارت داشته باشیم چون اشتباهی ادمینومون پارت دوم رو دوباره نوشته بجای اینکه پارت سومو بنویسه 😂😂😂معلوم هست دارم از خنده پاره میشم یانه 😂😂😂😂😂😂😂😂
محمد: رسووول مراقب باش
رسول: با صدای محمد سریع ترمز تا اخر فشار دادم
محمد: چیکارمیکنی توو ؟
معلوم هست چته؟
داشتی به کشتنمون میدادی
رسول: هنوز تو شک بودم و قدرت تکلم نداشتم
اروم سری تکون دادم که محمد گفت
محمد: پیاده شو خودم میشینم
رسول : مراقبم داداش
محمد: تن صدامو بردم بالا و گفتم ؛
نشنیدی چی گفتم ؟
گفتم پیاده شو خودم میشینم
رسول: بی حرف پیاده شدم که محمد نشست پشت فرمون
سرمو به شیشه تیکه دادم و دوباره شروع کردم فکرکردن
هزارتا شاید از ذهنم میگذشت .
عملم چی میشه؟
اخر پرونده چی میشه؟
من چی میشم؟
همه چی داره سخت میگذره و من هنوز در مرحله دارم نمیتونم هستم
با دستی که رو شونهم نشست از فکر اومدم بیرون
محمد: خوبی؟
دارم صدات میزنم چرا جواب نمیدی؟
رسول: تو فکر بودم
محمد: داشتی به عملت فکرمیکردی؟
این همه نگرانی برای چیه اخه
انشاءالله با این عمل از این همه درد راحت میشی
رسول: کاش
محمد: حالا نمیخوای به خودت زحمت بدی پیاده بشی؟
رسول: چه زود رسیدیم
محمد: برو بچه
گزارشات کامل کن بیار اتاقم
رسول: چشم .
سریع رفتم بالا و بی توجه به بقیه نشستم پشت میز و کارم شروع کردم
امروز اصلا رو مود نبودم