گفت یه وقت دیدم یهو نفس حبس شد... بلند شد داد زد:یا ابوالفضل... میگفت دم در وایساد برگشت گفت: عباس یادت باشه شفای مادرمو ندادی(: دارم میرم نجف شکایتتُ به علی کنم... ساعتی نکشیده بود ی وقت دیدم این زن از تو تابوت بلند شد تمام قامت وایساد رو به روی ضریح گفت : شکرا یا ابوالفضل((((": میگه طولی نکشید دیدم جوونه هم برگشت گفت:شیخ دست بردار داشتم تو بیابون میدویدم و داد میزدم دیگه کسی به عباس،باب الحوائج نگه... یه وقت دیدم ی سواری از رو به رو اومد گفت کجا میری؟! گفتم دارم میرم نجف،میرم شکایت عباس رو به باباش علی بکنم! گفت شکایت عباسُ به باباش علی نکن ؛ عباس مادرتو شفا داد...

خوب که نگاه کردم دیدم سوار ، دست نداره... دو تا دستش قطع شده بود(:

بنفسی انت یا عباس ، ای حلال مشکل‌ها(:

رفقا! ما قصد داریم برای تولید محتوای مذهبی فرهنگی و... گروه رسانه ای (مختص دخترخانم ها) تشکیل بدیم♡ برای شرکت در این کار باید اول عکس یا فیلمی رو ادیت بزنین و برای ای دی زیر بفرستین؛این کار جنبه مسابقه ای داره و ده نفر برتر میتونن در گروه شرکت کنن پس تمام سعیتونو بکنین:))) "گروه از تابستون شروع به فعالیت میکنه" جهت شرکت: @Fadayehosseyn

اگر کسی میخواد شرایط رو بدونه ایشون جوابگو هستن @Gom313nam3

❌برای شرکت باید از قبل اعلام کنین تا اسم هاتون ثبت بشه؛ بعد از ثبت نام بهتون تاریخ ارسال فایل ها اعلام میشه.

#چله_زیارت_عاشورا شب پنجم

[💛⃟🌻] • ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌گفت: -‌کاش‌شبیه‌ #امام‌_زمان زمان‌باشیم! جوری‌که‌بچه‌هاشبیه‌باباشونن🙂.. اصلاتابلوباشه‌که‌آقابابامونه:)🤍🕊

یه جا حاج حسین یکتا گفتن که: وقتی‌ بدنیا‌ اومدی تو‌ گریه کردی؛بقیه خندیدن حالا‌ یجوری زندگی‌کن "که‌ موقع‌ مرگت‌ همه گریه‌ کنن‌ تو بخندی"

شبتون حیدری✨

بسم رب بابا مهدی◔‿◔♡