🔶 شهر هزار سنگر
📢 سردار ناصر شعبانی
🌀 آنها در عصر پنج بهمن حرکت کردند و در دو محلهی اسپیکلا و رضوانیه در خانههایی که برایشان تدارک دیده بودند، مستقر شدند. در اعترافاتشان میگفتند: فرض ما این بود که جایی را بگیریم که از آنجا نگذاریم کمکی از آنطرف پل به نیروهای انقلاب برسد. بعد هم حمله میکنیم و منطقه را از دست آنها میگیریم.
🌀 حدود یکربع به یازده شب شش بهمن بود که من در سپاه بودم. ناگهان صدای تیراندازی شنیدیم. آنها حمله را شروع کردند در حالیکه بسیاری از نیروهای ما در جنگل بودند. مثلاً در ساختمان بسیج، تنها هفت نفر بودند. نکتهی جالبی را بگویم که نقل آن خالی از لطف نیست. در جیب یکی از دستگیر شدهها کاغذی را پیدا کردیم. در آن نوشته بود که از شیشههای ساختمان بسیج - حدود سی و سه پنجره - آنقدر به ما تیراندازی میشد که نمیتوانستیم وارد ساختمان بسیج شویم.
🌀 اما همانطور که گفتم در آن ساختمان تنها هفت نفر بودند. این موضوع را بعدها با علامه حسنزادهآملی در میان گذاشتم که ایشان ضمن خواندن آیهی: أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْدِفِین {انفال؛ آیهی ۹} گفتند که: در جنگ بدر هم ملائکه آمدند و به پیامبر کمک کردند و اینها این موضوع را نمیفهمند.
🌀 بنابراین درگیریها در همان شب آغاز شد. ما تصمیم گرفتیم که در شب به دلیل آسیبپذیری، دستور حمله را متوقف کنیم و منتظر شدیم تا صبح شود. ضمن اینکه این تصمیم موجب شد که برای طرحریزی حمله، زمان بیشتری را در اختیار بگیریم. صبح که شد، به کمک مردم، ما ابتکار عمل را در دست گرفتیم. مردم واقعاً به ما کمک کردند.
🌀 تئوریهایی که در بعضی از کشورها مثل کوبا یا انقلاب چین، جواب داده بود و کمونیستها توانسته بودند در ۲۴ ساعت، موفق شوند، در کشور ما و در آمل به وسیلهی مردم در ۲۴ ساعت، طومارش بسته شد. اصلاً خود مردم اینها را میگرفتند و تحویل میدادند.
🌀 یادم هست که دمِ در سپاه، سه نفر از حزباللهیها دو نفر از آنها را گرفته و برای تحویل آورده بودند.
🌀 پرسیدم: چگونه آنها را دستگیر کردید؟
🌀 گفت: اینقدر تیر زدند و ما اینقدر سنگ زدیم تا تیرهایشان تمام شد و گرفتیمشان.
🌀 جالب است که آن بندهی خدا تا آن روز آرپیجی ندیده بود. میگفت: این سلاحش هم که شکسته را بگیر!
🌀 زن و مرد کمک میکردند؛ زنان در سنگرسازی و... یا موردی را دیدم که کسی در پشتش شن ریخته و عقبعقب راه میرفت، مثل یه سنگر که اگر تیر زدند به آن بخورد. البته از دیگر شهرها نیز وقتی مردم و نیروها قضیه را شنیدند، به سمت آمل حرکت کردند تا به ما کمک کنند.
🌀 به خاطر همین جانفشانیها بود که امام در وصیتنامهی خویش، از حماسهی مردم آمل یاد میکنند. من در یازده استان کشور خدمت کردهام. اما تا به امروز مردمی با نشاطتر از مردم آمل ندیدهام. حضور مردم به حدی بود که همهجا تبدیل به سنگر شده بود. یادم میآید که خانمی که برای امرار معاش خانواده تخممرغ میفروخت، کار خود را رها کرد و با چادر خود شن و ماسه میآورد.
🌀 پس از این ماجرا، برای ارائهی گزارش خدمت امام رسیدیم. نمایندهی آن زمان شهرستان آمل، در خلال گزارش خود گفت که: آمل به یکباره به شهر هزار سنگر تبدیل شد. از آن زمان به بعد، این لقب برای آمل ماندگار شد.
♻️ رهبران شورشی اتحادیهی کمونیستهای ایران که جنگلهای منطقهی عمومی جنوب غربی شهر آمل را محل تجمع و جولان خود قرار داده بودند، در سحرگاه ششم بهمن ماه سال ۱۳۶۰، با ۱۱۰ نیرو و سه زن در تیم پزشکی، با نام «سربداران جنگل» در پوشش لباسهای نظامی و با عنوان عملیات «اسب تروا» از جنگل سرازیر شدند و با شلیک گلوله آرپی جی هفت قصد تصرف شهر را داشتند که مردم آمل در کمتر از یک روز با مقاومت خود به این غائله پایان دادند. در این واقعه ۴۱ نفر شهید و بیش از دهها نفر مجروح شدند.
♻️ سردار ناصر شعبانی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمل بود.
📙 پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنهای {دیگران} گفتوگوی محمدحسین وزارتی با سردار ناصر شعبانی، ۱۳۸۸/۱۱/۳
#سردار_ناصر_شعبانی
#علامه_حسن_زاده_آملی
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی
#غائله_آمل
https://chat.whatsapp.com/I2LRBizT9S35uaTr3VsO2N
@khateratenghelab 👈 تلگرام