جشن بزرگ دهه فجر انقلاب اسلامی
با سخنرانی شخصیتهای حوزوی،لشکری و کشوری و برنامه های متنوع دیگر
از چهارشنبه ۱۲ بهمن به مدت ده شب#مسجد_چهارمردان
#چهارمردان_قم
37.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 #بهار_در_زمستان‼️
#دیدنی| #سلام_فرمانده
☘ بعد از یک فصل اغتشاشگری و جنگ شناختی بین المللی ، حالا در وسط زمستان به نظاره بنشینید رویش هزاران گل و #حماسه چندهزاری و بی نظیر نوجوانان دهه هشتادی و نودی در اجتماع #سلام_فرمانده در قلب کویر در شهرستان #بشرویه (خراسان جنوبی) با اجرای سرود سلام فرمانده توسط حاج ابوذر #روحی
☘ این عشق و این اشک ها الهی است
🦋يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ ﴿۸﴾
🔸مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد (۸)
🌴 کور شود هر آنکه نتواند این عشق به مولاصاحب الزمان (عج) را ببیند
🖌 #محمدصادق_سلطانزاده_بشرویه
✔️دریافت فایل باکیفیت از طریق لینک زیر:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://aparat.com/v/3ijhm
[ #عمار۱۱۰ : کانال برادر سلطانزاده]
➖➖➖➖➖➖➖➖
☘️ «عمار۱۱۰» : پاتوق ۱۶ هزارنفری نخبگان سیاسی در ایتا و تلگرام اینجاست👇
🆔 | http://eitaa.com/joinchat/3792175104C0f37687892
🔻سه خاطره از امام خمینی دربارۀ نوابصفوی:
آقا از این سیّد حمایت کنید!
۱. «از وقایعی که در زمان حیات آیتالله بروجردی روی داد، دستگیری و محاکمۀ فداییان اسلام در آذرماه ۱۳۳۴ بود. گرچه همۀ قراین و شواهد حکایت از آن داشت که آنان به شهادت خواهند رسید، اما آیتالله بروجردی گمان میکرد که دولت، تنها به محاکمۀ آنان اکتفا خواهد کرد. لذا هیچگونه اقدامی جهت تخفیف حکم دادگاه انجام نداد. ولی امام به دلیل اینکه حفظ مرجعیّت آیتالله بروجردی را شرعاً لازم میدانستند ـ لذا با موضع انتقادی و بعضاً پرخاشگرانۀ فدائیان اسلام نسبت به آیتالله بروجردی و بعداً آیتالله کاشانی، نمیتوانستند موافق باشند، ولی سکوت را نیز در مقابل اعدام آنها جایز نمیدانستند ـ برای جلوگیری از اعدام آنها، شخصاً اقداماتی کردند. امام به حسب وظیفۀ شرعی خود، به سه نفر از رجال کشور (قائممقام رفیع، بهبهانی و صدرالاشراف) که از اعتبار و وجاهت بیشتری برخوردار بودند، نامههای جداگانهای نوشتند و با مقدّمه و ادلّهای که آوردند از آنها خواستند مانع اعدام فداییان اسلام بشوند.»(حضرت آیتالله جعفر سبحانی).
۲. «در جریان اعدام مرحوم شهید نواب صفوی، امام به منزل آیتالله بروجردی ـ رحمهاللهعلیه ـ تشریف برده بودند؛ برای اینکه آقای بروجردی در مقابل اعدام نواب صفوی، عکسالعمل نشان بدهد. امام آنقدر ناراحت شده بودند که عمامهشان را بر زمین زده و گفته بودند که آقا از این سیّد حمایت کنید چون میخواهند اعدامش کنند. ـ گرچه آیتالله بروجردی به خاطر موانعی که تشخیص دادند موفق نشدند جلوی اعدام مرحوم نواب را بگیرند و شاه خائن آن سیّد مظلوم را شهید نمود ـ امام اگر در همان موقع میآمدند بیرون و داد میزدند، خلاف شرع کرده بودند. درست است که میخواستند نواب را اعدام کنند، اما نگهداری احترام آیتالله بروجردی که فقیه عادل و مرجع تقلید روز بود از نگهداری نواب هم مهمتر بود. خواستهشان این بود که او را تقویّت کنند، ولی حکم خدا را رعایت کردند.»(حجتالاسلام و المسلمین محمدرضا فاکر یزدی).
۳. «در قضیۀ اعدام شهید نواب صفوی و سایر اعضای فداییان اسلام، امام از مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی بر علیه دستگاه شاه نگرفتهاند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه، خیلی صدمۀ روحی خوردند. در آن اوضاع و احوال از دید متحجّرین، مبارزه با شاه ننگ بود. آنها استدلال میکردند حالا که بناست یک روحانی اعدام بشود لباس روحانی را از تن او در بیاورید که به مقام روحانیّتش اهانت نشود. ولی درست نقطۀ مقابل، تفکّر امام بود که اعتقاد داشتند روحانی باید با کسوت مقدّس روحانیّت شهید بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند که اینها در صحنه هستند.»(حجتالاسلام و المسلمین سیّداحمد خمینی).
🖇 به نقل از کتاب:
برداشتهایی از سیرۀ امام خمینی، ج۵، تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی. صص۲۹-۳۰.
قابل مشاهده در:
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_61273/
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
حاشیه: این همه "حسّاسیّت" و "اهتمام" امام خمینی به چه سبب بود؟ چرا ایشان در این حد، به دنبال جلوگیری از اعدام نوابصفوی بود؟ تحلیل ایشان از انگیزۀ حکومت پهلوی در این زمینه چه بود؟ آیا امام خمینی تصوّر میکرد که این خطّشکنی، زنجیرهای از رویدادهای ناخوشایند را در پی خواهد داشت؟ چرا "بزرگان" با امام خمینی همراهی نکردند و همچون ایشان، برآشفته و مصمّم نبودند؟ چرا ایشان در این معرکه، "تنها" ماند؟ چرا با وجود عرضۀ تشخیص خویش، نتوانست دیگران را به مقاومت و بازدارندگی، "متقاعد" کند؟ ایشان چه میدید که دیگران نمیدیدند؟ ریشۀ "شکاف تحلیلی" میان امام خمینی و دیگران چه بود؟ و اگر بزرگان برمیخاستند و یکپارچه به دفاع از نوابصفوی میپرداختند، "تاریخ" چگونه رقم میخورد؟
آری، تاریخ، مسألههای همیشگی دارد: "قدرت تحلیلِ عینی" ... "عمل اجتماعیِ بههنگام" ... "مقاومتِ بازدارنده" ... "همگرایی در جبهۀ خودی" ...
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi
هدایت شده از فدائیان اسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 جانم نواب صفوی !
🔹 نه ما مثل هم نیستیم !
♻️#انتشارش_با_شما👇🏻
@tahlil30yasi
پینوشت :
۱_ نماد ایستادگی جماعت ضد انقلاب برانداز ، توماج صالحی بعد از اولین سیلی ! دست بوسم !
۲_#شهید_نواب_صفوی و سایر #شهداء_فدائی_اسلام و قرآن شیران بیشه ولایت ، در لحظه #شهادت با گردنی افراخته :
آب گرم بیاورید تا #غسل_شهادت کنیم با آب سرد ممکنست رنگمان بپرد و شما خیال کنید ما ترسیده ایم ! چشمانمان را نبندید ، میخواهیم با چشمان باز به استقبال شهادت برویم !
الله اکبر ! از این همه عظمت و ایمان !
#سید_محمود_ضیائی
@sayyedmojtabanavvabesafavi
🔹«مرضیه بدیحی»،
همسر شهید مدافع حرم:
«خواب دیدم شهید سید مجتبی علمدار با جوانی دیگر وارد کوچهی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانهی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان (عج) شدید.»
💕 روزی که عبدالمهدی به خواستگاریاش میآید، مرضیه همان کسی را میبیند که در آن خواب، شهید علمدار به او نشان داده بود. در همان جلسهی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه میشود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانهی شهید علمدار بوده و با بچههای بسیجشان به دیدار مادر شهید رفته است.
🔹 عبدالمهدی میگفت:
«من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی میخواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیتالله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیتالله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم.
🔹وقتی به حضور آیتالله بهجت رسید ایشان دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟
گفت: طلبه هستم.
آیتالله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️
دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟
گفت: فرهاد
آقا گفت: «حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذار.
✅ شما در شب امامت امام زمان(عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع میکنید.»
🌷 شهید عبدالمهدی کاظمی؛ در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید.
.. پایگاه تحلیل سیاسی هاتف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جامعه صالح...
چرا برخی ها نمیخواهند این جملات کلیدی و راهبردی شهید سلیمانی درباره مسئولین منتشر بشود؟
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
ما چند صد هزار رزمنده داشتیم و هر کدام از اینها یک مجموعه خاطرهاند. هر کدام از اینها افرادی دوست و رفیق و خانواده و پدر و مادر و همسر و مانند اینها داشتند که هر کدام از آنها راجع به این رزمنده یک صندوقچه خاطرهاند. بعضی از این صندوقچهها متأسّفانه در این سی سال، سی و چند سال، ناگشوده زیر خاک رفته، از دسترس ما خارج شده؛ حیف! حیف! این کسانی که به فکر میافتند -امروز به فکر میافتند، دیروز به فکر افتادند- که خاطره خودشان را بنویسند یا کسانی به فکر افتادند بروند از پدرها، مادرها، همسرها خاطره بگیرند، اینها دارند در واقع جلوی یک ضایعات مهم و خسارتبار را میگیرند و نمیگذارند ضایع بشود؛ دارند احیا میکنند این گنجینههای پُرارزش را، گنجینههای بیبدیل را. اینها سرمایه ملّتند؛ هم آدمهایشان سرمایه ملّت بودند، همینهایی که ماندهاند -از جانباز و آزاده و رزمنده سابق و مانند اینها- هم خاطراتشان سرمایههای مردم هستند.
#رهبری
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍁خبرگزاري فارس:
علامه جعفري درباره خاطره مشترك خود با نواب صفوي گفته است:
اين خاطره در طول پنجاه سال، هميشه نوازشگر من بوده است و وقتي شهيد شد اشكي در سوگش بياختيار از ديدگان من جاري شد.
علامه جعفري: خاطره نواب نوازشگر روح من است
مرحوم #علامه_محمدتقي_جعفري خاطره اي از روز هاي تحصيل خود و نواب صفوي در نجف را اين گونه بيان كرده است:
هر دو جوان بوديم و هر دو به نوعي تهجد و شب زندهداري و زيارات را دوست داشتيم.
در حوزه نجف در خدمت مرحوم #شيخ_مرتضي_طالقاني تلمذ ميكرديم و از #علامه_شيخ_عبدالحسين_اميني (صاحب الغدير) درس ايمان و ولايت ميآموختيم.
روزي پيشنهاد كرد پياده از نجف به كربلا براي زيارت سومين پيشواي تشيع با هم حركت كنيم. موافقت كردم و بعدازظهر يكي از روزهاي پاييزي به راه افتاديم. هوا تقريبا تاريك شده بود كه ما در راه نجف - كربلا قرار گرفتيم. هنوز بيش از چند كيلومتر از شهر دور نشده بوديم كه مردي تنومند از اعراب بيابان نشين در جلومان سبز شد و با صداي خشن فرمان ايستادن داد.
در نور مهتاب خنجر آذين شدهاي كه مرد عرب بر كمر داشت، را ديدم و يكه خوردم. اما سيد آرام ايستاد. مرد عرب با خشونت گفت:
هر چه دينار داريد از جيبهايتان بيرون آورده و تحويل دهيد. من ترسيده بودم و ميخواستم آنچه دارم تحويل دهم كه يك مرتبه متوجه شدم شهيد نواب صفوي با چالاكي، خنجر مرد عرب را از كمرش بيرون كشيده و برق آن را جلوي چشمان مرد تنومند عرب نگهداشته و با قدرت، نوك خنجر را نزديك گلويش قرار داده و ميگويد با خدا باش و از خدا بترس و دست از زشتيها بشوي
من از سرعت و شجاعت سيد حيرت زده و مات به هر دوي آنها نگاه ميكردم كه مرد عرب، ما را به چادرش جهت استراحت دعوت كرد.
نواب صفوي فورا پذيرفت. براي من تعجب آور بود.
به سيد گفتم: چگونه دعوت كسي را ميپذيري كه تا چند لحظه پيش ميخواست لختمان كند؟ سيد گفت: اينها عرب هستند و به ميهمان ارج مينهند و محال است خطري متوجهمان باشد.
آن شب من و نواب به چادر مرد عرب رفتيم و سيد تا صبح آرام خوابيده و من تا صبح بيدار بودم و همهاش ميترسيدم كه مرد عرب، هر دوي ما را نابود كند.
سيد نيمه شب براي نماز برخاست و با آوايي ملكوتي با خداي خويش به راز و نياز پرداخت و فرداي آن روز با هم عازم كربلا شديم....
اين خاطره در طول پنجاه سال، هميشه نوازشگر من بوده است و وقتي شهيد شد اشكي در سوگش بياختيار از ديدگان من جاري شد.
📔 *ويژه نامه شهيد نواب صفوي و شهداي فدائيان اسلام👇
@FadayianEslamQom
هدایت شده از شبکه ملی وارثون
به بهانه نهم بهمن
سالگرد شهادت نابغه دفاع مقدس
فرمانده شهید حسن باقری
یکی از انسانهایی که در فضای اندیشه حضرت روح الله به قله های تعالی رسید.
@a_kazemineya
✍نوازش #یتیم
🔸یکی از همکلاسی های #شهید نواب صفوی درمدرسه حکیم نظامی تهران می گوید:
در بازگشت از مدرسه بایکی از همکلاسی هایم دعوا کردم او سنگی به من پرتاب و سر مرا شکست وگریه کنان به منزل رفتم.
پدرم تا چهره خون آلود مرا دید برآشفت وبرای تنبیه آن بچه به دنبال من راه افتاد.
تا به او رسیدیم اوقیافه عصبانی پدرم را دید بر خود لرزید ودر کناری پناه گرفت.
ناگهان سید سید مجتبی نواب صفوی (همکلاسی من) جلو آمد وبه پدرم گفت: مابا هم شوخی می کردیم ومن سنگی پرتاب کردم وسر پسر شما شکست. اکنون برای هرگونه مجازاتی آماده ام.
من تعجب کردم. گفتم نواب نبود.این ضارب سر من را شکست.اما مجتبی باقیافه جدی گفت: من بودم وبرای هرگونه مجازاتی آماده ام پدرم در برابرآن صراحت وخضوع به خانه برگشت. پس از آن از سید مجتبی پرسیدم: تو که سنگ به من نزدی، پس چرا اینقدر پا فشاری کردی که من زده ام؟
سید مجتبی در پاسخ گفت: درست است که ضارب کار بدی کرده وبه ناحق سر تورا شکست ولی او را میشناسم او یتیم است وپدرش ازدنیا رفته است. من نتوانستم حالت خشم پدرت را نسبت به آن یتیم تحمل کنم و خواستم به این وسیله تا اندازه ای از درد یتیمی او بکاهم!
📚 قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری