eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
978 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
🖌خاطرات ۱۳ قسمتی پیاده روی اربعین ۹۸ با عنوان به قلم @Fahma_KanoonTaha
عصر قبل از اذان مغرب باران شدیدی بارید. خیلی‌ها غافلگیر شدند. آب محوطه‌ی برخی موکب‌ها را فراگرفت. ولی هوا کاملاً تلطیف شد و به نسبت خنک گردید. لطف الهی بود. باران رحمت است و در این هوای گرم برای زائران رحمتی ویژه است. نماز مغرب و عشا را در شهر نجف خواندیم. تصمیم گرفتیم راهی کوفه شویم و از آنجا پیاده‌روی را آغاز کنیم. مشکل پیدا کردن وسیله نقلیه بود. اغلب گران می‌گفتند از هر نفری ۳۰ هزار تومان تا بیست هزار تومان و آخرالامر با یک اتوبوس هرکدام ده هزار تومان دادیم تا کوفه رفتیم. وارد مسجد کوفه شدم، مسجدی باعظمت که یادگار تاریخ صدر اسلام است. مسجدی که با یادآوری نام آن شهادت مظلومانه حضرت علی علیه‌السلام در ذهن انسان تداعی می‌شود. مقام‌های متعددی در مسجد کوفه وجود دارد که هرکدام آداب و نماز خاص خود را دارد. به حداقل عبادات اکتفا کردیم تا سریع‌تر پیاده‌روی را آغاز کنیم. قبر عده‌ای از بزرگان و شهدای صدر اسلام را که در جوار این مسجد قرار دارد زیارت کردیم. برنامه‌ی بعدی رفتن به مسجد سهله بود. مسجد سهله از مساجد بسیار مقدس است که آداب و برنامه‌های عبادی خاص خود را دارد و این مسجد در طول تاریخ محلی ویژه برای بسیاری از اولیاءالله برای معاشقه با معبود خویش بوده است. هرچند فاصله‌ی مسجد کوفه تا مسجد سهله زیاد طولانی نیست ولی ترجیح دادیم با وسیله نقلیه برویم. مبلغ کرایه هر نفر ۵ هزار تومان بود. آنجا نماز خواندیم. حدود ساعت یازده و نیم شب بود که پیاده‌روی را از طریق العلما در شهر کوفه شروع کردیم. مسیر را ادامه دادیم، هرچند شب از نیمه گذشته بود ولی بازهم تعدادی موکب فعال بودند و رهگذران را که حالا تعدادشان کمتر شده بود به ضیافت خویش فرامی‌خواندند. مسیر را که ادامه دادیم کم‌کم خستگی در راه رفتن و سکنات خانم‌ها هویدا گردید. با توجه به بارش باران جاده خیس بود. مسیر هم خلوت شده بود. برای مدت‌زمانی برق نیز رفت. حرکت در مسیر نخلستانی که به اول و آخر آن آشنایی نداشتیم انگیزه ماندن و خوابیدن تا صبح را در خانم‌ها و شاید من بیشتر تقویت می‌کرد. هرچند که برق دوباره آمد و مسیر روشن شد ولی دیگر توانی برای خانم‌ها نمانده بود که بتوانند ادامه دهند. لاجرم به دنبال موکبی گشتیم که مناسب برای زنان و مردان باشد. با راهنمایی یک نفر به‌سوی موکبی که در ۵۰ متری امان قرار داشت رفتیم هنوز به آن موکب نرسیده بودیم که مغازه‌دار جوانی نگاهش به ما افتاد. گویا آثار خستگی را در حرکات و راه رفتن ما مشاهده کرد. دنبال مشتری هم می‌گشت‌ با خوش‌رویی و با همان لهجه غلیظ عراقی به ما تعارف کرد که شب را در منزلشان بمانیم من نیز با عربی دست‌وپاشکسته‌ای به او گفتم مزاحم نباشیم جا دارید؟ او که آثار موافقت را در ما دیده بود با خوشحالی بیشتر درحالی‌که با دستانش ما را به سمت حیاط راهنمایی می‌کرد گفت همه‌چیز داریم نگاهی به خانم‌ها کردم خواستم ببینند موافق هستند یا خیر، آنها که گویا از خدا خواسته بودند به سمت در رفتند. وارد حیاط شدیم دو اتاق جداگانه بود یکی برای نساء و دیگری برای رجال. وارد اتاق شدیم سراسر کف اتاق تشک پهن شده بود چند نفر دیگری نیز از مشتریان در خواب بودند. فرصت را از دست ندادیم. کیف و وسایل را گذاشتیم. محمد خواست به دستشویی برود. میزبان راهنمایی امان کرد. محمد رفت ولی زود برگشت گفت در دستشویی مارمولک بود با همان وضعیت خوابید. ولی حدود یک ساعتی از خواب خوشم نگذشته بود که صدای محمد بیدارم کرد. گویا دیگر مارمولک نمی توانست مانع محمد شود به همراهش بیرون رفتم. تمام تلاشم این بود که حالت خواب را از دست ندهم آن وقت اگر تا صبح بیدار می ماندم چه می توانستم بکنم. خدا را شکر دیر زمانی نگذشت که خواب به خوبی همراهی ام کرد. یک پنکه و یک کولر آبی روشن بود و تقریبا می توان گفت هوا را برای یک خواب خوب متعادل کرده بود. البته در این میان همه چیز برای خوابیدن به کام ما نبود. گاه مسافران جدیدی که می آمدند و لامپی که روشن می شد و سر و صدایی که بلند می شد باعث می گردید از خواب بپریم. ادامه دارد... 🖌 @Fahma_KanoonTaha
به‌هرحال با تاول زدن پای خانم، همه‌ی خاطرات سال گذشته برایم تداعی شد. از او خواستم جانب احتیاط را از دست ندهد. من و محمد نیز دیگر بلندپروازی هایمان را کنار گذاشتیم. شاید هم در این سفر بهتر است به این شعار یک‌بار هم که شده به‌درستی عمل کنیم که دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. ما ترجیح دادیم دیر برسیم ولی سختی‌های سال گذشته را که دامن‌گیر من شد دیگر تجربه نکنیم. این را نیز ناگفته نگذارم که در این سفر حسینی اولین بار بود که دست‌زن و بچه را می‌گرفتم و به همراه برادرزاده‌ام راهی سفر عشق می‌شدم. ادامه دارد... 🖌 @Fahma_KanoonTaha