eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
977 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
💢دعاهایی که مستجاب نمی شوند ✅ امام صادق علیه السلام: گاهی مؤمن دعا می کند و از درگاه خداوند حاجت می‌خواهد ولی خداوند خطاب به فرشتگان می‌فرماید: ((اجابت دعای او را به تأخیر اندازید زیرا من صدا و دعای بنده‌ام را دوست دارم.)) 🔹و آنگاه که روز قیامت می‌شود، خداوند به بنده‌اش می‌فرماید: ((بنده‌ی من! تو مرا خواندی و من اجابت تو را به تأخیر انداختم. حال ثواب تو به خاطر دعاهای مستجاب نشده‌ی تو، این است و این.)) سپس انسان مؤمن، وقتی زیبایی پاداش دعاهای مستجاب نشده‌اش را می‌بیند؛ می‌گوید: ((کاش هیچ دعایی از من در دنیا اجابت نشده بود)) 📚 اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۱ @Fahma_KanoonTaha
پيشنهاد می كنم حتما بخونيد، خيلى زيباست بر بالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم. پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت. چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند. پیرمرد کراواتی، با شنیدن اذان، در کیف چرم گرانقیمتش را باز کرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد.!! برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده کراواتی این طور مقید به نماز اول وقت باشد، بعد از اینکه همه نمازشان را خواندند، من از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم؟ و او هم قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد... در جوانی مدتی از طرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان در جاده چالوس بودم از طرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هر لحظه منتظر مرگ بچه ام بودم.!! روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم... آن موقع من این حرف ها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم... رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله و گریه می کرد... گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همین جا خوبه بچه را گرفت و گریه کنان داخل ضریح آقا رفت پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده می شد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند و هر کسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش می گذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکر می کرد و می رفت.! به خود گفتم ما عجب مردم احمق و ساده ای داریم پیرمرد چطور همه را دل خوش كرده آن هم با انجیر و تکه ای نبات..!! حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟ گفتم: چه شرطی و برای چی؟ شیخ گفت: قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را سر وقت اذان بخوانی.! متعجب شدم که او قضيه مرا از کجا می دانست!؟ كمی فکر کردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد... خلاصه گفتم: باشه قبوله و با اینکه تا آن زمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم گفتم: باشه.! همین که گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته و خوب شده بود.!! من هم از آن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم "" نمازم را دقیق و سر وقت می خوانم.! اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردار سپه جهت بازدید در راهه و ترس و اضطراب عجیبی همه جا را گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد می کرد.! در حال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعد از بازدید شاه نمازم را بخوانم چون به خودم قول داده بودم و به آن پایبند بودم اول وضو گرفتم و ایستادم به نماز.. رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!! اگر عصبانی می شد یا عمل منو توهین تلقی می کرد کارم تمام بود... نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم: قربان درخدمتگذاری حاضرم شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و... رضاشاه هم پرسید: مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟ گفتم: قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز می خوانم چون در حرم امام رضا(ع) شرط کردم رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت: مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده، و نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.! اونی که دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.! بعدها متوجه شدم، آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش را عوض کرده بود و جانم را خریده بود.!! از آن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را می خوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود می فرستم.... خاطره التماس دعا🙏🌹 @Fahma_KanoonTaha
🔰 ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺗﺼﻤﯿﻢ گرفت ﮐﻪ یکی از مذاهب ﺗﺸﯿﻊ ﯾﺎ ﺗﺴﻨﻦ ﺭا به عنوان ﻣﺬﻫﺐ ﺭﺳﻤﯽ ﮐﺸور ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ و اعلام ﮐﻨد🤔 ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ شیعه ﻭ سنی ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨد ﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ👳🏻👳🏻  ﺩﻭﯾﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺷﯿﻌﻪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﯿﻌﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ(ﺭﻩ) ﺑﻮﺩ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ💺 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﺪ😊 ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻌﻠﯿﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻠﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ رفت ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺖ ﺣﺎﮐﻢ ﻧﺸﺴﺖ...!!🙂 ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﺪﯾﺪ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ☹ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ؟ ﻋﻼﻣﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﮔﻔﺖ: ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﯿﺪ❣ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ مجلس ﮐﺮﺩ و ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺍﺳﺖ...!!😍 ﺑﻌﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ علماء ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ از علامه حلی پرسید ﭼﺮﺍ ﻧﻌﻠﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ هست؟ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺖ!!!!😦 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼطور؟ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: در ﺭﻭﺍیتی ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ روزی ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ(ﺹ) بعد از اینکه ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩه و ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻻﺑﺪ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﺩﺯﺩﻧﺪ!!!😅  ﺷﺎﻓﻌﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ اﺻﻼً ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ نبوده است!😐 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕویید؟ ﭘﺲ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻮﺩ😅 ﻣﺎﻟﮑﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻟﮏ دویست ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ از ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻮﺩ😐 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ پس ﺣﻨﻒ ﺑﻮﺩ😅 ﺣﻨﻔﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﺣﻨﻒ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ نبوده😐 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ ﺣﻨﺒﻞ ﺑﻮﺩﻩ😅 ﺣﻨﺒﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﻨﺒﻞ هم ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﺒﻮﺩﻩ است😐 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ شما می گویید ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻪ ﺷﺎﻓﻊ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻪ ﻣﺎﻟﮏ ﻧﻪ ﺣﻨﻒ ﻭ ﻧﻪ ﺣﻨﺒل ﺩﺭﺳﺘﻪ؟ علماء ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ هم صدا گفتند ﺑﻠﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ☺ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: ﺟﻨﺎﺏ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚ ﺭﺍ ﺟﻌﻞ ﮐﺮﺩﻡ😇 ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ از ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺗﺴﻨﻦ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ امامان آنها ﺍﺻﻼً ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ😉 ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ در زمان پیامبر(ص) ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﻧﺒﻮﺩ؟❤ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻠﻪ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ❣ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: پسﮐﺪﺍﻡ ﻋﻘﻞ سلیم ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭﺻﯽ و داماد ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﻀﺎﺋﻞ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ(ص) ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻩ ی ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩه ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﮐﺴﺎﻧﯽ را ﮐﻪ در ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﯿﻢ✨🌷☘ 💠(ﻭَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَ ﺃُﻭﻟﺌِﻚَﺍﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑُﻮﻥَ ﻓِﯽ ﺟَﻨَّﺎﺕِﺍﻟﻨَّﻌِﯿﻢِ ) *الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابیطالب "علیه السلام"*😍☘🌱 @Fahma_KanoonTaha
‍ 🌹یک دفعه حرف قدسی به یادم افتاد... 🔴 مرحوم حمید سبزواری در خاطراتش می‌گوید: ♦️«حاج آقای قدوسی مشهدی برایم تعریف می‌کرد: ما که جوان بودیم؛ من و آقای خامنه‌‌ای و چند جوان هم سن و سال دیگر در هفته یک روز ۵-۶ نفری می‌رفتیم خانه یک پیرمردی؛ آدم دانشوری بود. می‌رفتیم و شعری نیز که گفته بودیم می‌خواندیم و ایشان هم یک صحبتی می‌کردند و ما را نصیحت می‌کردن که در زندگی این‌طور باشید. چون سری از شعر هم داشت، ما شارژ می‌شدیم. ♦️یک روز آنجا رفتیم، آقای خامنه‌ای تازه عمامه گذاشته بود، موقع بیرون آمدن، خداحافظی کردیم از پیرمرد. ایشان گفتند آقاسیدعلی آقا با شما کاری داشتم. آقای خامنه‌ای آنجا ماندند. آن موقع یک برافروختگی در سیمای آقای خامنه‌ای مشاهده کردم. گفتم: سید! آقا چه فرمودند؟ گفتند که آقا مرا نصیحت کردند راجع به عمامه ای که سرم است که این عمامه این جوری است. گفتم خب اگر واقعا همین بود ما هم بهره می‌بردیم، اینکه حرف محرمانه‌ای نیست که آقا بگوید صبر کن با تو کار دارم. گفت: آن چیزیست که حالا وقت گفتن آن نیست. گفتم: یعنی چه؟ چرا؟ در خلوت ایشان را دیدم. گفتم این را باید بگویی! گفت والله ایشان یک چیزی فرمودند که من در خودم یک چنین مساله‌ای را نمی‌بینم. ♦️ایشان به من فرمودند: «خودت را بساز، یادت باشد تو یک روزی در این مملکت باید حرف اول را بزنی و مضمونی قریب به این» این گفتار همیشه در یاد و خاطرم بود، تا شب ارتحال امام. شب ارتحال، من در سالن خانه‌مان خوابیده بودم و رادیو گرفته بودم. بعد کم کم آن را خاموش کردم. قبل از اینکه بخوابم رجال کشوری از نظرم گذشتند، نظرم رفت به اینکه بعد از امام چه کسی رهبر می‌شود؟ چه خواهد شد؟ این دغدغه، مدتی من را مشغول کرد، یک دفعه حرف قدسی به یادم افتاد... صبح که رادیو را باز کردم اعلام کردند که امر رهبری به آقای خامنه‌ای تعلق گرفته. آن وقت فهمیدم و پیش خود گفتم خدایا تو چه بندگانی داری، ما چه غافل هستیم، اینها چه کسانی هستند که از ورای پرده‌ها آینده را می‌بینند. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت» ✍منبع: حالِ اهل درد؛ خاطرات حمید سبزواری 🗓 سالروز درگذشت حمید سبزواری @Fahma_KanoonTaha
🔴 💠 مـلا مهرعلی خـویی، روزی در کوچه دید دو کـودک بر سـر یک گردو با هم دعوا می کنند. به خاطر یک گردو یکی زد چشـم دیگری را با چـوب کور کرد. یکی را درد چشـم گرفت و دیگـری را ترس چشـم درآوردن. گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند ملا گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است، شروع کرد به گریه کردن. سوال کردند تو چرا گریه می کنی؟ گفت دو کودک از روی نادانی و حس کودکانه، بر سر گردویی دعوا می کردند که پوچ بود و مغز نداشت هـم همینه، مثل گـردویی بـدون مغز! که بر سر آن می ‌جنگیم و وقتی خسته شدیـم و آسیب به خـود و یا دیگران رسـاندیم و پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه می‌ رویم @Fahma_KanoonTaha
✨💚✨امام رضا(علیه السلام) می فرمایند: 🔷 هرگاه بندگان، گناهان تازه ای را پدید آورند که قبلاً مرتکب نمی شدند، خداوند هم بلای تازه ای برای آنان پیش می آورد که قبلاً نمی شناختند. 😔 وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۴۰ @Fahma_KanoonTaha
💠 یکی از رزمندگان دفاع مقدس می گفت: ❇️ مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، جبهه زیاد تشریف می‌آوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد(ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمی‌کردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان می‌خواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمی‌کردند، ❇️ شهید برونسی عرض کرد: حاج آقا بروید جلو بایستد، ایشان فرموند: اگر شما دستور می‌دهید، می روم، شهید برونسی گفتند: من کوچک‌تر از آنم که به شما دستور بدهم، از شما خواهش می‌کنم.فرمودند: نه خواهش شما را نمی‌پذیرم. ❇️ بچه‌ها شروع کردند به التماس کردن که آقای برونسی، بگو دستور می‌دهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی که مردی با اخلاق بود، به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور می‌دهم شما بایستید جلو! حاج میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! 💠 نماز با سوز و حال عجیب، در حالی که اشک از چشمان این پیرمرد زاهد سرازیر بود، تمام شد، بعد از نماز  شهید برونسی را کنار کشیده و با چشمان اشک آلود، فرمودند: 💠 حاج عبدالحسین، مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید! آن عالم زاهد و متواضع فرمودند: 💠 این تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که  جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن. 📗اقتباس از کتاب آینه ی اخلاق @Fahma_KanoonTaha
حضرت امام صادق عليه السلام: إنَّ المَرءَ يَحتاجُ فى مَنزِلِهِ وَ عِيالِهِ إِلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وَ إن لَم يَكُن فى طَبعِهِ ذلِكَ: مُعاشَرَةٌ جَميلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقديرٍ وَ غَيرَةٌ بِتَحَصُّن؛ در خانه و نسبت به خانواده اش نيازمند رعايت سه صفت است هر چند در طبيعت او نباشد: ، و . تحف العقول، ص ۳۲۲ @Fahma_KanoonTaha
@dars_akhlaq .mp3
22.27M
🔊‍ 🎙🌸آيت الله تهرانی(ره) 📝موضوع: غیرت 🔍 🔍 بسیار شنیدنی حتما گوش کنید ⭕️ بسیار تأثیرگذار👌 @Fahma_KanoonTaha
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 ⭕️ بی توجهی والدین در دوران آخرالزمان نسبت به 👤 سرکار خانم @Fahma_KanoonTaha