🔴 مبارزه ۰۰۰
داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ
قسمت صد و هشتاد و هفتم
۰۰۰ مبارزه با باند فاسد سیندرلا رو که یه سرش به دربار وصله رو به بچه های حزب الهی ُو مذهبی بسپاره ، بابا روح اله گفت : خودم حدس زده بودم چون نوع برخورد جناب پرفسور وقتی فهمید که کلیه زینب توسط گروه سیندرلا از بدنش دراومده با ما تقییر کرد و یه جورایی مهربونتر شد و این نشون میده که خود ِ جناب پرفسور همه یه جورایی داره علیه ظلم این گروههای فاسد مبارزه میکنه ، جناب سرگرد رو کرد به خاله مهری ُ و گفت : ما یه نیم ساعت دیگه محمدحسن رو میبریم ُ و تحویل جناب پرفسور میدیم ، آبجی ؟ تو نگران نباش ُ و برو به کارت برس ، خاله مهری تا خواست بره عمو جقله پرسید : خانم دکتر پس من همون تاریخی که گفتید واسه درمون بیام پیشتون دیگه نه ؟ تا خانم دکتر اومد جواب بده جناب سروان پرید وسط حرفش ُ و گفت : نه خانم دکتر بهتره وقت این آقا جلیل ما رو خط بزنی چون قراره فعلا" حالا حالاها مهمون ما باشه ُ و اونجایی که قراره بره همین یه گوش واسش کفایت میکنه ، خاله مهری یه نگاه عاقل اندر سفیه به عمو جقله کرد ُ و گفت : آقا جلیل ؟ نگفته بودی که شما هم یه پلیس ُ و همکار داداش من هستی ؟ پس باشه وقتی ماموریت شما تموم شد من یه وقت عمل واسه شما میزارم ، جناب سروان که از حرف خاله مهری تعجب کرده بود جواب داد : نه خانم دکتر فعلا" لازم نیست آخه این آقا جلیل ما باید یه چند وقتی آب خُنک بخوره ، خاله مهری خندید ُ و گفت : جناب سروان آب خُنک عیبی نداره ولی اصلا" نباید آب یخ بخوره چون واسه عملش خوب نیست ، من احساس کردم که خاله مهری همه چی رو راجب عمو جقله میدونه ُ و داره پنهون میکنه ، تا خاله مهری از اطاق رفت بیرون جناب سرگرد یه چِش غرّه به جناب سروان رفت ُ و گفت : ببینم رضا ؟ مگه من به تو راجب جقله دستوری دادم ؟ جناب سروان دست ُ و پاش رو گُم کرد ُ و یه کمی مِن ُ و مِن کرد ُ و گفت : نه قربان ، جناب سرگرد ادامه داد : پس چرا با اینکه من هنوز چیزی بهت نگفتم تو داری از خودت رای صادر میکنی ؟ جناب سروان تندی گفت : ببخشید جناب سرگرد ؟ آخه من فکر کردم که شما میخواید که جقله رو بازداشت کنید ، جناب سرگرد عصبانی شد ُ و با تندی گفت : آخه عقل کُل ما اَگه آلان جقله رو بازداشت کنیم که همه چی لُو میره ُ و همه زحمت هایی که تا حالا کشیدیم هدر میشه ، آلان تنها کسی که میتونه به ما کمک کنه همین داش جقل خودمونه مگه نه داش جقله ؟ عمو جقله از شنیدن حرفهای سرگرد یه نفس راحتی کشید ُ و گفت : هر چی شما بفرمائید داش جان ؟ راستش رو بخواید من از شنیدن این خبر که جناب سرگرد نمی خاد عمو جقله رو بازداشت کنه خوشحال بودم چون حداقل خودم چندین بار شاهد بودم که عمو جقله سر بزنگاه به داد ما رسید ُ و ما رو از دست غلوم پاپتی ُ و یدی خمره ایی نجات داده بود حالا چرا این کار میکرد و قصد ُ و غرضش چی بود خدا عالم بود ، یه دفعه انگار که جناب سرگرد صدای فکر کردن من رو شنیده باشه از عمو جقله پرسید : ببینم جلیل خان من ُ و محمدحسن چندین بار احساس کردیم که وقتی به خطر میوفتیم ُ و امکان داره لُو بریم تو یه جورایی ما رو از مهلکه نجات دادی درسته ؟ واقعا" تو از کی و کجا تونستی به شخصیت واقعی ما پی ببری و اصلا" هدفت از کمک به ما چی بود ؟ عمو جقله یه نگاه به من ُ و بابا روح اله انداخت ُ و گفت : جناب سرگرد ؟ انگار شما یادتون رفته که تنها کسی که هر سه تای سه قلوها رو از نزدیک دیده من هستم تقریبا" میشه گفت که در بین افراد این سه تا گروه تبهکار فقط من بودم که هر سه این بچه ها رو از نزدیک دیدم ، من محمد حسین و زینب رو زمانی که داخل مطب اون دکتر نامرد اسیر بودن از نزدیک دیده بودم و محمد حسن رو هم همراه شما دیدم ، بابا روح اله از عمو جقله پرسید : ولی جلیل خان شما چطوری تونستی بفهمی که محمدحسین و محمدحسن یکی نیستن ؟ عمو جقله گفت راستش رو بخواید من اولش فکر کردم که محمدحسن همون محمدحسینه ، تا زمانی که غلوم پاپتی ُ و یدی خمره ایی به ما ماموریت دادن تا ما بریم به قلعه سیندرلا ، جناب سروان پرسید : ولی اونجا چطوری متوجه یکی نبودن این دو تا برادر شدی ؟ عمو جقله جواب داد : یدی خمره ایی به من ُ و فری دست طلا دستور داد تا شکل ُ و شمایل محمدحسن رو شبیه بچه های گِدا و فقیر کنیم اونجا داخل اون تاکسی وقتی من خواستم لباسهای محمدحسن رو پاره کنم و جناب سرگرد نذاشت اونجا بود که من چشمم افتاد به شکم و پهلوی محمدحسن و متوجه شدم که اثری از بریدگی و بخیه روی شکمش وجود نداره اونجا بود که نقریبا" مطمئن شدم که محمدحسن اون برادر سالم و قُل سوم هستش که همه دارن دنبالش میگردن واسه همین از اون موقع محمدحسن رو زیر نظر گرفتم ، مخصوصا" زمانی که اون دوتا صندوقچه بَدل آماده شد و من تونستم جای یکی از اونها رو با صندوقچه اصلی عوض کنم و صندوقچه اصلی رو پیش خودم بیارم ، حالا فقط ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
♦️تصویری دیگر از حاج صادق و حاج محرم دو تن از شهدای امروز سپاه در سوریه که توسط جنگنده های رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند
۳۰/۱۰/۱۴۰۲
آموزش های بیشتر 👇👇👇
#خانواده_و_سوادرسانهای
باماهمراه باشید با تازهترین ها👇
📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانهای بپیوندید 👇
@Family_literacy
🌿
هدایت شده از مجموعه مردمی سینماوارثین
♦️مجموعه مردمی سینماوارثین تقدیم میکند:
💢اکران مستند «سرباز ۴۶ ساله»
(نگاهی به زندگی شهید احمد کاظمی)
⚡️**با حضور کارگردان اثر، جناب آقای محسن اردستانی**
زمان: یکشنبه ۱ بهمن ماه، ساعت ۱۹
مکان: سالن موسسه فرهنگی علامه مخبر (کتابخانه مخبر)
🔖 تهیه بلیط: Http://eitaa.com/cinema_varesin
@cinemavaresin (اینستا)
09924354214
✅ #منتشر_کنید
#مجموعه_مردمی_سینماوارثین
➕https://eitaa.com/joinchat/3525771264C13057ea2c0
🔴 اعتراف ۰۰۰
داستان دنباله دار من و خاطرات جنگ
قسمت صد و هشتاد و هشتم
۰۰۰ صندوقچه اصلی رو پیش خودم بیارم حالا فقط محمدحسن رو لازم داشتم تا درب این صندوق لعنتی رو باز کنم ُ و گنج داخلش رو بدست بیارم من بارها میتونستم در شرایط مختلف محمدحسن رو از شما بدوزدم ولی وقتی که واسه آخرین بار ما اون صندوقچه اصلی رو پیش اون جادوگر پیر ُ و خرفت اون خان دائی یدی خمره ایی برده بودیم بطور اتفاقی زمانی که دائی یدی خمره ایی داشت درگوشی با یدی صحبت میکرد شنیدم که بهش گفت که عددی که درون قلب شکسته تیر خورده حک شده دو عدد که یکیش فرد و یکی دیگش زوجه و این نشون میده که برای باز کردن درب این صندوق حداقل دو قُل از اون سه قُل باید حضور داشته باشن و عداد زوج ُ و فرد نشونه اینه که یکی از قُل ها باید دختر و یکی دیگه پسر باشه البته من از اونجایی که به جادو ُ و جنبل اعتقاد نداشتم اولش موضوع رو چنان جدی نگرفتم تا اینکه به اصرار یکی از خواهرهام این صندوقچه رو به یکی از مُرتاض ها هندی که واسه برپایی جشن هندوها به تهران اومده بود نشون دادم و او هم تائید کرد که حرفهایی که خان دایی یدی خمره ایی زده درسته و اونجا بود که فهمیدم این صندوقچه یه جورایی به من و خانواده ام هم ربط پیدا میکنه اون مرتاض به من گفت طلسم این صندوق جوری نوشته شده که برای باز شدنش حضور دو نفر لازمه اول فردی که علامت این قلب شکسته روی دست او حک شده دوم حضور یک نفر نابالغ که یه قول پسر از سه قلوهایی هستش که... ، یه هو جناب سرگرد گفت : بله ما خودمون میدونیم اون مرتاض هندی به جنابعالی گفته که دوتا از این سه قلوها شکمشون پاره شده و شما باید اون قُل سوم رو که شکمش پاره نشده رو همراه خودت داشته باشی ، یه هو جقله جواب داد : نخیرم اون مرتاض اینجوری نگفت : جناب سروان با یه حالت تمسخر نیش خندی زد ُ و پرسید : پس چجوری گفت ؟ جقله خیلی جدی جواب داد : اون مرتاض گفت : زمان مهمه ، من اَگه اون قُل سوم رو که پسر هم هست تا پایان گردش یک بار ماه به دور زمین برای باز کردن درب صندوق بیارم میتونم درب صندوق رو باز کنم وگرنه بعد از تقریبا" گذشت یک ماه این بار حضور قُل دوم و سوم هر دو لازمه وگرنه من نمی تونم درب صندوق رو با راه صحیح باز کنم ، بابا روح اله پرسید : آقا جلیل شما میخای بگی که یه راه ناصحیح هم واسه باز کردن درب این صندوق مهر ُ و موم و طلسم شده وجود داره ؟ عمو جقله سرش رو تکون داد ُ و گفت : جناب پدر سه قُلوها ؟ من دقیقا" این سوال رو از اون مرتاض پرسیدم و او جواب داد بله وجود داره ولی اَگه طلسم این صندوق با راه دیگه ایی به جزء راه درستش یعنی حضور این آقا محمدحسن شما باز بشه تمام نوشته های روی اوراق اون مَحو میشه و فقط تنها چیزی که از داخل صندوق سالم بیرون میاد یه شی ء گرون قیمته که باعث بی آبرویی چندین نفر شده ، جناب سرگرد یه چِش غوره ایی به عمو جقله رفت ُ و گفت : پس امروز تو واسه نجات ما به اینجا نیومده بودی بلکه اومده بودی که مثل رئیس روسات بازم بچه دزدی کُنی ُ و این محمد حسن ما رو از اینجا بدزدی تا اون صندوق رو واست باز کنه ، با شنیدن این حرف جناب سروان دستبند خودش رو از زیر کمر و کُتش درآورد ُ و رو به جناب سرگرد کرد ُ و گفت : محمدهادی جان ؟ اجازه بده من همین آلان این نامرد رو دستگیر کنم و با خودم ببرم زیر اطاق هشت آگاهی ُ و بسپارمش به بَر ُ و بچه های زیر هشتی تا حالش رو جا بیارن ، جناب سروان این رو گفت ُ و به سمت عمو جقله هجوم برد جقله تا دید که جناب سروان از اون طرف تخت آقا غضنفر داره میاد که دستگیرش کنه سریع دوباره رفت زیر تخت ُ و از اون ور ِ تخت دراومد ُ و جناب سرگرد رو بغل کرد ُ و گفت : جناب سرگرد ؟ به دادم برس این رفیق تو تا سر من رو زیر آب نکنه دست بردار نیست ، بابا من اَگه میخواستم این بچه رو بدوزدم که تا حالا صد بار دزدیده بودم آخه دزدیدن این بچه که واسه من کاری نداره ، نه من نمیخام این کار رو انجام بدم این بچه و خود شما شاهدید که من تا حالا چندین بار او رو از دزدیدن و شما رو از لُو رفتن نجات دادم ، من میخام به شما کمک کنم که دار ُ و دسته سیندرلا و اون یدی خمره ایی رو دستگیر کنید این وسط هم من بتونم... ، یه دفعه آقا غضنفر که تا اون لحظه ساکت مونده بود دهنش رو کج کرد ُ و گفت : بله تا جنابعای بتونی گنجینه داخل اون صندوق رو هپلی هپو کنی داداش مگه نه ؟ تازه این وسط به عقیده تو همه باید گِیر بیفتن مگر اوستای جنابعالی چی بود اسمش ؟ آهان اون آقا غلوم پاپتیه کله گُنده مگه نه ؟ عمو جقله که هنوز جناب سرگرد رو بغل گرفته بود یقه کُت سرگرد رو رها کرد ُ و گفت : نخیرم اصلا" اینطوری نیست اولا" من اَگه میخاستم به دار ُو دسته این باندهای آدم کُش کمک کنم تنهایی اینجا نمیومدم ، دوما" پیش شما اعتراف نمیکردم که اون صندوق اصلی پیش منه و بقیه صندوقها بَدل هستن ، سوما" شما فکر میکنید من ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
https://www.instagram.com/rzangane_1356?igsh=MWh5eXNqcXcycWgwMQ==
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خانواده_و_سوادرسانهای
باماهمراه باشید با تازهترین ها👇
📲به تنها کانال جامع تحلیلی، آموزشی و تخصصی خانواده و سواد رسانهای بپیوندید 👇
@Family_literacy
هدایت شده از بلاغ
.
💠 عن الإمام الجواد علیه السلام :
لَنْ یَسْتَكْمِلَ الْعَبْدُ حقیقةَ الإیمانِ حتّی یُؤْثِرَ دینَهُ علی شَهْوتِه
و لَنْ یُهْلِكَ حتّی یُؤْثِرَ شَهْوتَهُ علی دینِه
🔹 مؤمن حقیقی کسی است که به خاطرِ أميالِ خود ، أوامرِ خدا را نادیده نگیرد
و کسی که به خاطرِ خواست های خود ، احکامِ دین را زیر پا بگذارد دچارِ هلاکت و ذلّت می شود
💠 سالروز ولادت امام محمد تقی جواد الأئمّة علیه السلام بر شما مبارک باد
حوزه علمیه آية الله العظمی
سبط الشیخ الانصاری ره . دزفول
رضا سبط الشیخ
۱۰ رجب المُرجّب ۱۴۴۵
۲ بهمن ماه ۱۴۰۲
https://eitaa.com/joinchat/1023934486C0b0c914d99
هدایت شده از بلاغ
بسم الله الرحمن الرحيم
و به نستعین
إنّه خیرُ ناصرِِ و میعین
🔹 صد نفر از اساتید سطوح عالی فقه و اصول حوزه علمیّه قم در نامهای به رؤسای سه قوّه از عدمِ اهتمامِ مسئولین به مسائل فرهنگی جامعه بویژه حجاب انتقاد کردند .
در بخشی از این نامه خطاب به رؤسای سه قوّه چنین آمده است :
ما از جنابان عالی خواستاریم در موضوع مقابله با کشف حجاب ، جدّیّت ( همراه با تدبیر ) داشته باشید
از توصیههای بدون عمل ، پاسکاری به یکدیگر و اقداماتِ موقّت و کمخاصیّت در این زمینه پرهیز نمائید
از فضاسازی رسانهای جبهه استکبار نهراسید ، اجرای قانون و جلوگیری از فساد البتّه هزینه دارد ، اگر میخواهیم اسلام را پیاده کنیم باید هزینه بدهیم
۱۴۰۲/۱۰/۳۰
🔹 بلاغ :
گر چه چنین نامه ای ( که بایستی پیشتر و بیشتر شاهدِ صدورِ آن ، در موردِ همه کجروی ها و بدعت ها می بودیم ) در خورِ تحسین و موردِ تأييدِ متدیّنین می باشد ، امّا هرگز کافی و مؤثّر نمی باشد ، زیرا :
- آیا آن عالی جنابان در رابطه با حجاب ( و نیز عدمِ صلاحیّتِ برخی از مسئولین ) مستمعِ کلام الله بوده اند ؟ !
- مگر به توصیه های مقام معظم رهبری در رابطه با تهاجم و شبیخون فرهنگی التفاتى داشته اند ؟ !
- آنان که لایحه کذایی حجاب و عفاف را تدوین و تأييد و تسليم مجلس كردند و با مرورِ زمان بسترِ عبور از عفاف و حجاب و حیاء را برای دین گریزان و دین ستیزان فراهم کردند ، آیا از آیات حجاب و عفاف بیخبر بوده اند ؟ !
- مگر تجمّعات و راهپیمایی ها و بیانیّه ها و اعتراضات علیه بیحجابی و ولنگاری مانع از کشاندن زنان به سکّوی تماشاگران فوتبال و . . . شد ؟ !
همه این کارها از باب امر به معروف و نهی از منکر و پیشگیری از بدعت ها و کجروی ها بسیار لازم و ضروری می باشد ، امّا کافی نبوده و نیست
♦️ اگر در کنارِ صدورِ چنین نامه و گفتاری ، کرداری همچون تحصًن و تجمّع و تعطیل دروس عالی حوزه ( همراه با تدبیر و یکپارچگی ، و بدون هراس از فضاسازی رسانهای و پرداخت هزینه ) وجود داشته باشد آن وقت می توان امید به توجّه بیشتر و بهتر آن عالی جنابان به احکام اسلامی و مصالح ملّت و مملکت ( و لو از سرِ ناچاری ) داشت وگرنه دو صد گفته چون نیم کردار نیست
حوزه علمیه آية الله العظمی
سبط الشیخ الانصاری ره . دزفول
رضا سبط الشیخ
۱۴۰۲/۱۱/۰۲
https://eitaa.com/joinchat/1023934486C0b0c914d99