eitaa logo
فاروق
81 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1هزار ویدیو
23 فایل
فاروق (روشنگر، جدا کننده حق از باطل) یکی از القاب امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام با محتوائی ارزشی و مطالب متنوع ارتباط با ادمین @Sattaral_oyoob
مشاهده در ایتا
دانلود
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔰 💥 من باید با یه دختری ازدواج کنم که همه‌چیز تموم باشه! 💥 من باید با یه کسی رفیق بشم؛ که هیچ عیبی نداشته باشه! 💥 مردِ آینده‌ی من، باید یه مرد پخته و کامل باشه! ❌ خطــــر؛ شما هم دنیای بدی خواهید داشت، و هم آخرت خطرناکی ‼️ @Farough_ir
‌ 📚داستان کوتاه "استخدام برای شغل مدیریتی" یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد، در اولین مصاحبه پذیرفته شد و می‌بایست رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام دهد. رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت‌های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهش‌های پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد. رئیس پرسید: «آیا هیچ‌گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟» جوان پاسخ داد: «هیچ» رئیس پرسید: «آیا پدرتان بود که شهریه‌های مدرسه شما را پرداخت کرد؟» جوان پاسخ داد: «پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه‌های مدرسه ام را پرداخت می‌کرد.» رئیس پرسید: «مادرتان کجا کار می کرد؟» جوان پاسخ داد: «مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می‌کرد.» رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد، جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد. رئیس پرسید: «آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده‌اید؟» جوان پاسخ داد: «هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم، بعلاوه مادرم می‌تواند سریع تر از من رخت بشوید.» رئیس گفت: «درخواستی دارم، وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید، و سپس فردا صبح پیش من بیایید.» جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است. وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند، مادرش احساس عجیبی می‌کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد، جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد، همانطور که آن کار را انجام می‌داد اشکهایش سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی‌های بسیار زیادی در پوست دستهایش است، بعضی کبودی‌ها خیلی دردناک بود که مادرش می‌لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می‌شد. این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت‌ها را می‌شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند، کبودی‌های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده‌اش پرداخت کند. بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت‌های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست، آن شب مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند، صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت. رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید: «آیا می‌توانید به من بگویید دیروز در خانه‌تان چه کاری انجام داده‌اید و چه چیزی یاد گرفتید؟» جوان پاسخ داد: دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت‌ها را نیز تمام کردم، رئیس پرسید: «لطفاً احساس‌تان را به من بگویید.» جوان گفت: اکنون می‌دانم که قدردانی چیست، بدون مادرم من موفق امروز وجود نداشت، از طریق باهم کارکردن و کمک به مادرم، فقط اینک می‌فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود، به نتیجه رسیده‌ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم. رئیس شرکت گفت: این چیزیست که دنبالش می‌گشتم که مدیرم شود، می‌خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد، شما استخدام شدید. بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می‌کرد و احترام زیردستانش را بدست آورد، هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می‌کرد، عملکرد شرکت به طور فوق‌العاده ای بهبود یافت. کسی که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده‌اند، «ذهنیت مقرری» را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می‌داند، او از زحمات والدین خود بی‌خبر است. وقتی که کار را شروع می‌کند، می‌پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که مدیر می‌شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی‌فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می‌کند، برای این جور شخصی، که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی‌کند @Farough_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️امیرالمومنین علی علیه السلام 🌹 این دل ها همانند تن ها خسته میشوند، برای نشاط آن به سخنان حکیمانه رو بیاورید 📚نهج‌البلاغه حکمت۱۹۷ ┄┅═══✼🍃💐🍃✼═══┅┄ 🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹 @Farough_ir
🔰حضرت معصومه (سلام الله علیها) سرچشمه نور 🔻حضرت : ✅حقّ بزرگِ (سلام الله علیها)، این سرچشمه نور و هدایت که یکی از ثمرات آن، تشکیل حوزه علمیه عظیم الشأن قم در سایه این بقعه مبارک است، چنان عظیم است که زبان و قلمِ چون من حقیر و ناتوانی را رساییِ بیان آن نیست. ۷۲/۷/۳ ◼️وفات کریمه‌ی اهل بیت(علیهم السلام) حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد 🏴 سلام الله علیها @Farough_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تفاوت حضرت آقا و حضرت والا 🔆 فساد اخلاقی خاندان پهلوی ، علت مشکلات و فسادها در جمهوری اسلامی ، مقایسه ی پیشرفت های جمهوری اسلامی با زمان شاه و دستاورد های 42 ساله و ... @Farough_ir
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ماجرای پروپاگاندای راه آهن رضاشاهی‌ 🔴همیشه یکی از دستاورد ها و مزیت های دوران حکومت پهلوی را احداث راه آهنی سراسری معرفی می‌کنند اما آیا این عملکرد واقعا به نفع مردم و با توجه به نیاز مردم انجام شده؟ و آیا رضاشاه اولین راه آهن را در ایران تاسیس کرده؟ و یا نه چنین تصوراتی ماحصل پروپاگانداهای رسانه‌ای است بعد از ساخت این راه آهن بدست انگلیس، ساخته شده است؟ 🎥ببینید‼️ @Farough_ir
کاریکاتور | "قصابی پهلوی" 📝 ۲۲ مرداد ۱۳۵۰، بحرین استان چهاردهم ایران برای همیشه از ایران جدا شد. محمدرضا شاه، امیرعباس هویدا (نخست‌وزیر وقت)، اردشیر زاهدی (وزیر امورخارجه ایران) از جمله عوامل اصلی این خیانت آشکار بودند. 🎨کاریکاتوریست: پیمان علیشاهی @Farough_ir
شاهکارمولانا من تا الان نمیدونستم مثنوی هفتاد من یعنی چی !!! فکر میکردم به خاطر طولانی بودن یا وزین بودن مثنویه !!! ولی این شعر مولوی داستان هفتاد من مثنوی را برای شما و من روشن میکنه . . . 👇👇👇👇👇👇 فوق العاده است؛ بخونید و برای همه فوروارد کنید تا از این شاهکار لذت ببرند مثنوی هفتاد "من" مولوی: مَن(۱) اگر با مَن(٢) نباشم میشَوَم تنهاترین کیست با مَن(٣) گر شَوَم مَن(۴) باشد از مَن(۵) ماترین مَن(۶) نمیدانم کی‌اَم مَن(٧) لیک یک مَن(٨) در مَن(٩) است آن که تکلیف مَنَ(١۰) اَش با مَن(١١) مَنِ(١٢) مَن(١٣) روشن است مَن(١۴) اگر از مَن(١۵) بپرسم ای مَن(١۶) ای همزاد مَن(١٧) ای مَنِ(١٨) غمگین مَن(١٩) در لحظه‌های شاد مَن(٢۰) هرچه از مَن(٢١) یا مَنِ(٢٢) مَن(٢٣) در مَنِ(٢۴) مَن(٢۵) دیده‌ای مثل مَن(٢۶) وقتی که با مَن(٢٧) میشوی، خندیده‌ای هیچ کس با مَن(٢٨) چنان مَن(٢٩) مردم آزاری نکرد این مَنِ(٣۰) مَن(٣١) هم نشست و مثل مَن(٣٢) کاری نکرد ای مَنِ(٣٣) با مَن(٣۴) که بی مَن(٣۵) مَن(٣۶) تر از مَن(٣٧) میشوی هرچه هم مَن(٣٨) مَن(٣٩)کنی، حاشا شوی چون مَن(۴۰) قوی مَن(۴١) مَنِ(۴٢) مَن(۴٣) مَن(۴۴) مَنِ(۴۵) بی‌رنگ و بی‌تأثیر نیست هیچ کس با مَن(۴۶) مَنِ(۴۷) مَن(۴۸) مثل مَن(۴۹) درگیر نیست کیست این مَن(۵۰)؟ این مَنِ(۵۱) با مَن(۵۲) زِ مَن(۵۳) بیگانه‌تر این مَنِ(۵۴) مَن(۵۵) مَن(۵۶) کُنِ از مَن(۵۷) کمی دیوانه‌تر ؟ زیر بارانِ مَن(۵۸) از مَن(۵۹) پُر شدن دشوار نیست ورنه مَن(۶۰) مَن (۶۱) کردنِ مَن(۶۲) از مَنِ(۶۳) مَن(۶۴) عار نیست راستی . . . این قدر مَن(۶۵) را از کجا آورده‌ام !!؟ بعد هر مَن(۶۶) بار دیگر مَن(۶۷) چرا آورده‌ام !!؟ در دهانِ مَن(۶۸) نمیدانم چه شد، افتاد مَن(۶۹) مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من(۷۰) . . . !!!👏👏👏 @Farough_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا