هیچی نشده یک ماه از باز شدن مدرسه ها گذشته.
حالا اگه هنوز هم ما مدرسه بودیم الان تازه زنگ دوم بود
💟 @FarzandaneBeheshti 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجازه بدهید حوصله بچه ها سر برود!☝️
💟 @FarzandaneBeheshti 💟
#احترام_به_احساس_مالکیت_کودک
باید به احساس مالکیت کودک احترام گذاشت. به هیچ وجه پدر و مادر نباید بدون اجازه ی کودک خود اسباب بازی اش را حتی برای چند دقیقه به کودکی دیگر بدهند.
گاهی والدین با مخالفت فرزندشان رو به رو می شوند و نمی خواهند قسمتی از خوراکی خود را به کودکی دیگر ببخشند. در این مواقع متاسفانه آنها یا کودک را مجبور به این کار می کنند و یا با بستن القابی مثل خسیس، بد، و ... سعی می کنند او را به انجام رفتار مورد دلخواه والدین ترغیب نمایند.
💟 @FarzandaneBeheshti 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ شاد کودکانه
آموزش حرف "ع"
💟 @FarzandaneBeheshti 💟
#افزایش_وزن
کره به #افزایش_وزن کودکان و نوزادان کمک می کند و برای بچه هایی که خوب وزن نمی گیرند بسیار مفید است. اما فراموش نکنید برای کودکان مبتلا به #کم_خونی به جای کره بایستی در غذاهایی که هاوی آهن هستند از #روغن زیتون بی بو استفاده کنید
⚠️⚠️⚠️⚠️فراموش نکنید برای کودک مبتلا به اسهال، مصرف کره و روغن زیتون توصیه نمی شود.
💟 @FarzandaneBeheshti 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_آموزشی
آموزش :بهداشت فردی(مهد پویا)
این قسمت: شعر آموزش وسایل شخصی
💟 @FarzandaneBeheshti 💟
💕💕
#قصه_شب
آزادي پروانه ها
بهار بود ، پروانه هاي قشنگ و رنگارنگ در باغ پرواز مي كردند.
حسام ، پسر كوچولوي قصه ما توي اين باغ ، لابه لاي گلها مي دويد و پروانه ها را دنبال مي كرد . هر وقت پروانه زيبايي مي ديد و خوشش مي آمد آرام به طرف او مي رفت تا شكارش كند . بعضي از پروانه ها كه سريعتر و زرنگتر بودند ، از دستش فرار مي كردند، اما بعضي از آنها كه نمي توانستند فرار كنند ، به چنگش مي افتادند . حسام ، وقتي پروانه ها را مي گرفت، آنها را در يك قوطي شيشه اي زنداني مي كرد .
يك روز چند پروانه زيبا گرفته بود و داخل قوطي انداخته بود ، قصد داشت كه پروانه ها را خشك كند و لاي كتابش بگذارد و به همكلاسي هايش نشان بدهد . پروانه ها ترسيده بودند ، خود را به در و ديوار قوطي شيشه اي مي زدند تا شايد راه فراري پيدا كنند . حسام همين طور كه قوطي شيشه اي را در دست گرفته بود و به پروانه ها نگاه مي كرد خوابش برد . در خواب ديد كه خودش هم يك پروانه شده است و پسر بچه اي او را به دست گرفته و اذيت مي كند . تمام بدنش درد مي كرد و هر چه فرياد و التماس مي كرد كسي صدايش را نمي شنيد . بعد پسر بچه ، حسام را ما بين ورقهاي كتابش گذاشت و كتاب را محكم بست و فشار داد . دست و پاي حسام كه حالا تبديل به يك پروانه نازك و ظريف شده بود ، ترق ترق صدا مي داد و مي شكست و حسام هم همين طور پشت سر هم جيغ بلند مي كشيد . ناگهان از صداي فرياد خودش از خواب پريد و تا متوجه شد كه تمام اين ها خواب بوده است دست به آسمان بلند كرد و از خدا تشكر كرد .
ناگهان به ياد پروانه هايي افتاد كه در داخل قوطي شيشه اي، زنداني شده بودند..! بعد ، قوطي پروانه ها را به باغ برد ، در قوطي را باز كرد و پروانه ها را آزاد كرد . پروانه ها خيلي خوشحال شدند و از قوطي بيرون پريدند و شروع به پرواز كردند .
حسام فرياد زد : پروانه هاي قشنگ مرا ببخشيد كه شما را اذيت مي كردم. قول مي دهم اين كار زشت را هرگز تكرار نكنم.
💟 @FarzandaneBeheshti 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدره دیگه دلش میخاد بچه اش غذاش و کامل بخوره 😐😑😂
💟 @FarzandaneBeheshti 💟