eitaa logo
فاطمی
425 دنبال‌کننده
9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
168 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
مهمترین آداب قبل از خواب 💠 اگه به توصیه‌های اسلام در قسمت‌های مختلف زندگیمون عمل کنیم از یه جامع و کامل که سلامتمون هم در اولویته پیروی می‌کنیم. زندگی fatemi_ar
♦️اف بی آی هک شد 🔹دیلی میل: هکری با نفوذ در سرور اف بی آی هزاران ایمیل از حساب رسمی این سازمان را افراد مختلف ارسال کرده و در آن هشدار داد که تحت حمله سایبری هستند. 🔹️ظاهرا بیش از ۱۰هزار ایمیل ارسال شده است. fatemi_ar
مدیریت "شانتاژ" علیه جمهوری اسلامی توسط دشمنان و جریانات انحرافی 🔺همواره باید عده‌ای را تحریک کرد که علیه جمهوری اسلامی جو سازی کنند. 🔸اگر کرونا را جدی نگیرند می گویند به علم روز اهمیت ندادند 🔸اگر کرونا را جدی بگیرند می گویند به نظام صهیونیزم بین الملل تمکین کردند. 🔹اگر واکسن نخرند، هشتگ می زنند واکسن بخرید. 🔹اگر واکسن بخرند، هشتگ می رنند واکسن نزنید. 🔸اگر کند واکسن بزنند می گویند چرا از نظر تعداد تزریق رتبه آخر جهانیم. 🔸اگر تند واکسن بزنند می گویند چه شده است که رتبه اول و دوم جهانیم؟ 🔹اگر به طب سنتی اهمیت بدن می گویند دگم و واپسگرایید. 🔹اگر به طب مدرن اهمیت بدن می گویند ضد سنت و اصالتید. و... 🔻 سیاست دشمن این است که همواره علیه جمهوری اسلامی عده ای را وادار به جوسازی و تخریب کنند 🔹حالا تناقض، بی‌منطقی و حماقت به هر دلیلی، توسط هر طیف فکری مهم نیست، مهم نفس "شانتاژ" است 🔻مدیریت شانتاژ علیه جمهوری اسلامی صرفا این نیست که مثلا بنت، نتانیاهو، ترامپ و بایدن صف اول اجتماعات وسط میدان آزادی باشند یا لیدرهای پروژه بگیرشان منافقانه جمعیت را تشویق یه تجمع و خرابکاری کنند 🔻مدیریت شانتاژ علیه جمهوری اسلامی گاهی اینگونه است که دشمن بوسیله بولتن های نفوذ و خاص تحلیل جریان و عده ای را به سمت و سویی میبرد که نتیجه اش به نفع آن است در این نوع مدیریت گاهی ممکن است از قضا انقلابی ترین افراد ناخواسته و با تحلیلی اشتباه لیدر شانتاژ علیه وطن خودشان باشند 🔹موافقان و مخالفان تندروی مسئله ای همانند واکسن و... را متهم به دشمنی آگاهانه نمی‌کنم اما هر کجا که ریسمان خرد، منطق و عقلانیت جای خود را به تندروی و عکس آن بدهد از قضا همانجا مطلوب دشمنی است که اگر ما خواب باشیم او بیدار، هوشیار و در صدد غلبه است. @fatemi_ar
🍃🌹 علمی پژوهشی با موضوع : انرژی هسته ای 💢 با محور : انرژی هسته ای چیست ؟ کاربردهای انرژی هسته ای ، خطرات احتمالی ، انرژی هسته ای در ایران و ... ♨️ فایل ارسالی بصورت word یا pdf باشد ✅ بهترین اثر چاپ شده و جهت مطالعه در اختیار دیگران قرار میگیرد ⌛️ مهلت ارسال آثار تا ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۰ 📩 ارسال آثار به آیدی @farezva در پیامرسان ایتا 🎁 جایزه ۱۵۰ هزار تومانی به بهترین اثر ارسالی 🆔 Eitaa.com/fatemi_ar
✍️ 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز ، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد که تا فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. 💠 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به‌خوبی می‌دیدند که مصطفی از قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» و ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» 💠 خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و می‌دانست چه از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. 💠 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟» 💠 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» 💠 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان می‌داد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» 💠 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت می‌کرد :«همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از ! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» 💠 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او می‌دید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ، ولی نشد.» و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» 💠 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»... ✍️نویسنده: @fatemi_ar
✍️ 💠 ساکت بودم و از نفس زدن‌هایم وحشتم را حس می‌کرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام (علیهاالسلام) خودش حمایتت می‌کنه!» صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم. 💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس می‌کردم به هوای من چه وحشتی را تحمل می‌کرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه‌اش بیشتر می‌شد و خط پیشانی‌اش عمیق‌تر. دوباره طنین سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بی‌اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه‌ای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟» 💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من می‌تپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم می‌لرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوش‌خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. 💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست افتاده و آن‌ها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند. از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش می‌کردند از شهر فرار کنند و شهرک‌های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود. 💠 محله‌های مختلف هر روز از موج انفجار می‌لرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم (علیهاالسلام) جذب گروه‌های مقاومت مردمی زینبیه شده بود. دو ماه از اقامت‌مان در می‌گذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی‌ام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمی‌گشتند و نگاه مصطفی پشت پرده‌ای از خستگی هر شب گرم‌تر به رویم سلام می‌کرد. 💠 شب عید مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده‌ای پخته بود تا در تب شب‌های ملتهب زینبیه، خنکای عید حال‌مان را خوش کند. در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش می‌خندید و بی‌مقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمی‌خوای خواهرت رو بدی؟» 💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و می‌خواهد دلم را غرق کند که سراسیمه پا پس کشیدم. ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!» 💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم می‌خواهد راه گلویم را باز کند که با عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمی‌زد. گونه‌های مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبان‌ماه، از کنار گوشش عرق می‌رفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!» 💠 موج مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم می‌کوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟» و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بی‌کلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط می‌کنه کار دست خودش و ما نمیده!» 💠 کم‌کم داشتم باور می‌کردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من می‌خوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!» بیش از یک سال در یک خانه از تا با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم می‌لرزید. 💠 دلم می‌خواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو می‌کرد. ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خنده‌اش را پشت بهانه‌ای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمی‌گردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار می‌خواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»... ✍️نویسنده: @fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محرمانه‌ها 1⃣ سخنان جنجالی نماینده مجلس که امروز بازتاب زیادی در شبکه‌های اجتماعی داشت روح الله حضرت پور، نماینده ارومیه: مردم از سیاست خارجی تنش زا کلافه هستند. ناقدان سیاست خارجی مورد هجمه قرار می گیرند و این مردم را خشمگین کرده است. باید به مردم برگردیم و طبق خواست های آنان عمل کنیم که صدای آنها شنیده نمی شود. تصمیمات حکومت با خواست مردم تعارض دارد. مسئولان از سر شکم سیری به مسائل نگاه می کنند. باید از مردم عذرخواهی کنیم. چرا در دوران رئیسی صدا و سیما از دلار ۲۸ هزار تومانی، گرانی های افسارگسیخته، بازار بورس، داماد سالاری و خویشاوند سالاری، و....سخن نمی گوید. به داد مردم برسید. آمار خروج نخبگان و ثروت از کشور فاجعه است. با عزت ایران و ایرانیان چه کرده ایم که مردم این گونه واکنش نشان می دهند. مردم اعتمادی به مسئولان ندارند، چون هر چه می گویند خلافش عمل می کنند. تنها سرطان و گرد و غبار و کرونا نصیب مردم شده است. دامداران را نابود کرده اید؟ به دنبال سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم و محدود کردن اینترنت هستیم . 2⃣ خودسوزی یک مرد مقابل اداره کار اراک یک مرد در مقابل اداره کار اراک دست به خودسوزی زد. گفته می‌شود این اقدام به دلیل به رای صادره در پرونده اختلافی او با کارفرما صورت گرفته است. براساس شنیده‌ها، او به رای صادره توسط هیات‌های حل اختلاف اداره کار اعتراض داشته است. همچنین گفته می‌شود این فرد، در بیمارستان جان خود را از دست داده است./ایلنا 3⃣ کشف و ثبت جهانی گونه‌ی جدید ماهی به نام «علی دایی» در قالب یک تیم تحقیقاتی ایرانی و آلمانی و به سرپرستی عضو هیئت علمی دانشگاه گیلان، گونه جدید ماهی کشف و ثبت جهانی شد و به نام علی دایی افتخار فوتبال ایران نامگذاری شد عضو هیئت علمی گروه شیلات دانشکده منابع طبیعی دانشگاه گیلان: با عنایت به پراکنش این ماهیان در رودخانه های استان های غربی و جنوب غربی کشور، نام علمی یک گونه از این ماهیان که در رودخانه سیمره زیست می کند، به پاس فعالیت های انسان‌دوستانه و میهن‌پرستانه فوتبالیست و مربی پرآوازه ایران بعد از زلزله کرمانشاه به افتخار وی کتفیش علی دایی(Glyptothorax alidaeii) نامگذاری شده است. 4⃣ رای «منفی» کمیسیون آموزش مجلس به وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش رئیس کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری مجلس: این کمیسیون به برنامه‌های ارائه شده از سوی آقای فیاضی رای مثبت نداد و گزارش رای‌گیری امروز کمیسیون آموزش در جلسه صحن علنی روز سه‌شنبه (۲۵ آبان) قرائت خواهد شد./ایرنا 5⃣ قدردانی ویژه رهبری از پیمان جبلی بابت مدیریت بحران حمله سایبری به سامانه کارت سوخت شنیده شده است اخیرا پیمان جبلی با حضور در دفتر رهبری ضمن ارائه گزارشی از وضعیت سازمان صداوسیما و برنامه‌های تحولی پیش رو، رهبری از وی بابت پوشش ویژه و مدبرانه موضوع هک سامانه کارت سوخت تشکر ویژه و تقدیر کرده‌اند. در حاشیه این دیدار نیز نکاتی پیرامون رویکرد‌های جدید خبری و تحول در سازمان صداوسیما مطرح شده است که نشان از پیگیری ویژه ایشان درباره ثمربخش شدن برنامه تحولی در دوران جدید سازمان است. 6⃣ اف‌بی‌آی هک شد هکری با نفوذ در سرور اف بی آی هزاران ایمیل از حساب رسمی این سازمان را افراد مختلف ارسال کرده و در آن هشدار داد که تحت حمله سایبری هستند. ظاهرا بیش از ١٠ هزار ایمیل ارسال شده است./توییت پرس @fatemi_ar
خیراندیش: مردم واکسن کرونا بزنن 🔸استاد طب سنتی به فارس گفته و واکسنش طبع سردی دارن، افرادی که دارای زمینه بیماری‌های سرد هستن، باید با انجام حجامت و خوردن غذا با طبع گرم اونو جبران کنن. یعنی باید واکسن رو تزریق کنن و در کنارش حجامت انجام بدن. تزریق واکسن به کودکان زیانی نمی‌رسونه. 🔸خیراندیش در پاسخ به این سوال که «آیا با توجه به سردی هوا انجام حجامت ایرادی نداره؟»، گفته ماه سردی که حجامت کردن ممنوعه دی هست، که حجامت عمومی ممنوعه، اما حجامت اضطراری ممنوع نیست. @fatemi_ar
بر خلاف اسحاق جهانگیری 🔸 معاون اول رئیس‌جمهور اینبار «بدون کفش» به چادر زلزله زدگان رفت 🔺محمد مخبر یکشنبه شب در پی زمین لرزه ۶ و چهار دهم، ۶ و سه دهم ریشتری و با دستور رییس جمهوری شبانه با حضور در هرمزگان از مناطق زلزله زده در بخش فین شهرستان بندرعباس بازدید کرد. 🔹معاون اول رئیس جمهور تا ساعت ۴ بامداد پس از حضور در مناطق زلزله زده گیشان و آبشیرین، به همراه وزرای بهداشت و نیرو، از محل اسکان اضطراری مردم در ورزشگاه شهدای خلیج فارس و بیمارستان شهید محمدی بندرعباس بازدید کرد. 🔹همچنین معاون اول رئیس جمهور با حضور در چادر زلزله زدگان بدون واسطه و رودر رو به گفتگو با مردم پرداخت. @fatemi_ar
رهبر انقلاب: در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند 📝 رهبر انقلاب: من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، كتاب را مى‌گذارم و مى‌خوابم. 📚 همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. توقّع من، اين است. 📚بايد پدرها و مادرها، بچه‌ها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچه‌هاى كوچک بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. 📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبل‌هاى مختلف و پرده و...، به كتاب اهميّت بدهند. 📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 📖 انتشار به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی و کتابدار @fatemi_ar