⭕️ بوی خوش تغییر با دولت انقلابی
🔻خاندوزی، صبح اولین روز وزارتش رفت به گمرک فرودگاه امام(ره) حالا خبر رسیده که نتیجه همین بازدید میدانی، آزادسازی ۴۵۰۰ تن کالای اساسی، دارویی و مواد اولیه بوده که روانه بازار شده
✅قفلهای اقتصادی که با یک دولت خسته به پای مردم بسته شد، در حال باز شدن است
✍🏼دانيال معمار
#رئیسی
#دولت_انقلابی
@fatemi_ar
چند کاری که به پوست و بدن شما آسیب میزنه (☝️)
_همیشه لاک میزنید و نمیذارید ناخن نفس بکشه
_با حوله صورتتون رو خشک میکنید
_با سوتین میخوابید
_از براش کثیف برای ارایش استفاده میکنید
_روبالشی تون رو یادتون میره تند تند عوض کنید
_بیشتر از یه قاشق چایخوری نمک میخورید
_ابروهاتونو همیشه با مداد میکشید
_سریع بعد از شیو کردن از دئودرانت استفاده میکنید
_موقع خواب موهاتونو میبندین
_دوش آب داغ میگیرید
_نوشابه میخورید
_موهاتون وقتی خیسه شونه میکنید.همین باعث میشه موهاتون بریزه
_خیلی سشوار داغ استفاده میکنید
_موقع چک کردن موبایل سرتون رو خم میکنید به جای اینکه موبایلو روبروی چشمتون بگیرید
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹#قِسمَت_سی_و_هَفتُم🌺
حتی بر فراز گنبد سفید مقام امام حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ «یا قمر بنی هاشم» افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.🌸 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.😔 چشمان محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و حالا چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را «حسن» بگذاریم.🌸 ساعتی به افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید. از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از زمین بلند شوم که صدای انفجار بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مدافعان مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمیبینید دارن با تانک اینجا رو میزنن؟ پخش شید!» بدن لمسم را بهسختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد میزد تا از مقام فاصله بگیریم و ما وحشتزده میدویدیم😰 که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام میآید. عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت بهسرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش داعش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمندهای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمیداد و من میترسیدم عباس در برابر گلوله تانک ارباً ارباً شود که با نگاه نگرانم التماسش میکردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلولههای خمپاره را جا زد و با فریاد «لبیک یا حسین» شلیک کرد. در انتقام سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشیها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و بهسرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده میشد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار میکنی؟» تکیهام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانیام شکسته است. با انگشتش خط خون را از کنار پیشانی تا زیر گونهام پاک کرد و قلب❤️ نگاهش طوری برایم تپید که سد صبرم شکست و اشک از چشمانم جاری شد.😢
#اِدامه_دارَد...🌸
@fatemi_ar
قابل توجه برندگا ن مسابقه غدیر ومحرم 💥💥💥💥💥
سلام ببخشید ما از مسابقه عید غدیر واریزیها مونده من یک مقدار ی که داشتم فعلا واریزکردم منتطرم که انشالله هفته اینده اعتبار کامل بدن به امید خدا همه را واریز میکنم اینم برا این گذاشتم که مطمعن باشید واریزمیشه 🎍
دیروزود داره ول حتما واریزمیکنم