اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیها بِالْحُسَینِ علیهالسلام فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ
❤️ نام تو را میبرم و...
زیبا میشوم...
@fatemi_ar
✋
خبرهای تازه
🔴 افزایش قیمت خودروهای داخلی لغو شد
باتوجه به دستور رئیس جمهور و اینکه ستاد تنظیم بازار برای افزایش قیمت خودرو مصوبهای نداشته است، وزارت صمت به خودروسازان دستور داد هرگونه افزایش قیمت ممنوع است و به قیمتهای قبل بازگردد
🔴 بازداشت دو نفر از مدیران پالایشگاه آبادان
با رصد اطلاعاتی سربازان گمنام امامزمان، اعضای باند اختلاس در فاز ۲ پالایشگاه آبادان شناسایی و دو تن از مدیران آن در محل کارشان دستگیر شدند.
🔴 سردار حاجیزاده: صهیونیستها بهانه دست ما بدهند، نابود میشوند
مقامات صهیونیست میدانند که آنها میتوانند آغازکننده باشند ولی پایان کار با ماست و این پایان نابودی رژیمصهیونیستی است.پهپادهای ایران خاری در چشم دشمنان شده است و میگویند آنها را باید محدود کنیم. لزومی ندارد درباره حد توانمان حرف بزنیم.
🔴 خودشیرینی رییسجمهور کلمبیا برای صهیونیستها
رئیسجمهور کلمبیا در جریان سفر به سرزمینهای اشغالی گفته: «هر اقدامی لازم باشد علیه حزبالله انجام میدهیم. ایران نباید با گروههای تروریستی رابطه داشته باشد. میدانیم اسرائیل تسلیحات اتمی دارد اما به ایران اجازه غنیسازی بیشتر اورانیوم را نمیدهیم.»
🔴 دبیر: از پاداش المپیکیها مالیات گرفتند
رییس فدراسیون کشتی: نزدیک به ۸ میلیارد جوایز قهرمانان را به حساب ما ریختهاند و برای آن ۲.۵ میلیارد تومان مالیات حساب کردهاند. این پول را نه وزارت ورزش میدهد نه کشتیگیر اما روی دوش فدراسیون میافتد. چرا وزارت خودش جوایز را پرداخت نمیکند که خودش هم مالیات بدهد؟
🔴 حضور شهردار تهران در پاتوق معتادان کارتنخواب
زاکانی: شهرداری موضوع بیماری شما را وظیفه خود میداند. در هفته گذشته چندین جلسه برای شما داشتیم. باید بعد از سمزدایی، مهارت بیاموزید و ما اشتغال شما را در شهرداری تضمین میکنیم تا بتوانید به زندگی برگردید.
🔴 برج ۱۷ طبقه خاکستر شد
برج ۱۷ طبقه رامیلا در سردآبرود چالوس از عصر دیروز دچار حریق شده و علیرغم حضور آتشنشانان و بارش باران چیزی جز اسکلت ساختمان از آن نمانده. خوشبختانه این آتشسوزی تلفات جانی نداشته. این برج بدلیل ایمن نبودن و نبود وسایل اطفای حریق به این وضعیت افتاده است. گفته میشود اتصال برق عامل شروع آتش بوده است.
🔴 افغانستان از ایران برق میخرد
شرکت برق افغانستان اعلام کرد برای تامین بخشی از نیازهای این کشور در ولایتهای هرات، فراه و نیمروز ۱۰۰ مگاوات برق از ایران وارد میکند.
🔴 سیدحسن نصرالله: ایران دوست لبنان است، نه سعودیها
پادشاه سعودی میگوید که خادم اسلام است ولی وقتی برخی از کشورها به اسلام اهانت کردند عربستان نه سفیر اخراج کرد و نه صادرات و واردات را به حالت تعلیق درآورد. آیا چیزی که وزیر لبنانی گفت شنیعتر از اهانت به پیامبر بود؟ عربستان اگر با حزبالله دشمن است، چرا سفیر لبنان را اخراج میکند؟ سوریه را ببینید. طی ۱۶ سال سیاستمداران لبنان با سوریه چه رفتاری کردند اما سوریها با انتقال گاز به لبنان موافقت کردند. مثال دیگر ایران است. چقدر حرفها علیه ایران زده شد اما ایران همیشه اعلام کرده که دست کمک من برای لبنان گشوده است.
🔴 قهرمانِ فرهادی بازهم جایزه برد
با اعلام نام برندگان جوایز آسیا پاسیفیک اصغرفرهادی برای فیلم قهرمان برنده جایزه بهترین کارگردانی شد. قهرمان نامزد بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش اول مرد نامزد جوایز شده بود. جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک از سال ۱۹۵۴ آغاز بهکار کرده و به سینمای کشورهای آسیایی و جزایر اقیانوس آرام اختصاص دارد. منطقه آسیا پاسیفیک ۷۱ کشور را شامل میشود.
🔴 سرپرست آموزشوپرورش: بازگشایی مدارس تقاضای اجتماعی است
ما از سوی خانوادهها برای بازگشایی سریعترِ مدارس تحت فشار هستیم. آسیبی که دانشآموزان به دلیل افت کیفیت آموزشی دیدهاند غیرقابل جبران است.
🔴 سفر نماینده ویژه آمریکا در امور ایران به خاورمیانه
«رابرت مالی» پیش از حضور در مذاکرات احیای برجام در وین، به امارات، عربستان، بحرین و سرزمینهای اشغالی سفر میکند. در این سفر، در خصوص تعاملات منطقهای، طیف وسیعی از نگرانیهای مرتبط با ایران و دور تازه مذاکرات برای بازگشت متقابل به پایبندی به برجام بحث و تبادل نظر خواهد شد.
🔴 هاشک: اسکوچیچ رفتاری غیرقابل توجیه داشت
سرمربی تیم ملی لبنان: سناریوی این مسابقه دیوانهکننده بود؛ سخت است که درباره شکست در وقت تلفشده صحبت کنم. رفتار سرمربی تیم ایران قابل توجیه و مناسب تیمی نبود که برای صعود به جام جهانی میجنگد.
#خبر
@fatemi_ar
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹🍃شهــید امـیر حاج امــینی:
✅اصلاً دنبال شهــرت نبود به اين
اصل خيلے اعتقاد داشت ڪہ اگه
واقعاً ڪاری رو برای خــــود خدا
بکنی خــودش عــزيزت میکنه.
👌آخرش هم همين خصلتش باعث
شد تا عڪس شهادتش اينطــور
معــروف بشه.
🕊شبتون شهدایی
🔮کانال مرجع گفتمان
#شهیدانه
@fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش حاج مهدی طائب به مخالفین #واکسن
▪️در ۲ طیف مخالف و موافق واکسن، متخصص وجود دارد.
▪️باید دید متخصصین در کدام طیف بیشتر هستند
▪️بنده میدانم متخصصین موافق از لحاظ علمی بالاتر هستند
▪️متخصصین متعهد می گویند واکسن به طور نسبی مانع از #کرونا میشود
▪️مگر مخالفین واکسن، اطلاعاتشان از رهبری بیشتر است؟
▪️#رهبر با پزشکان متخصص خارجی نیز در ارتباط است.
▪️رهبر انقلاب علم معصوم را ندارد. اما جهل من و شما را هم ندارد.
✋
انتشار نامه مهم شهید طهرانی مقدم خطاب به رهبرمعظم انقلاب
🔺 دستخطی بدون تاریخ از شهید حسن طهرانی مقدم-مرد پشت پرده موشکی ایران- خطاب به رهبرمعظم انقلاب منتشر شده که درآن مشخص میشود طهرانیمقدم مدتها پیش از شهادت به سراغ پروژه "موشکهای فوق سریع" رفتهاست.
🔹 بند آخر این دستخط حامل پیام بسیار بسیار مهمی برای دشمنان ایران است، آنجا که به صراحت مشخص میشود ایران برای سالها بر روی قابلیت حمل ماهواره کار می کرده
🔹خارج کردن این پیام از طبقه بندی محرمانه اقتدار پشت پرده قدرت دفاعی ایران را تداعی میکند
#شهید
@fatemi_ar
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_ششم
💠 مصطفی در حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده میشد.
ابوالفضل مرتب تماس میگرفت هر چه سریعتر از #داریا خارج شویم، اما خیابانهای داریا همه میدان جنگ شده و مردم به #حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام) پناه میبردند.
💠 مسیر خانه تا حرم طولانی بود و مصطفی میترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد. صورت خندان و مهربان این جوان #شیعه، از وحشت هجوم #تکفیریها به شهر، دیگر نمیخندید و التماسمان میکرد زودتر آماده حرکت شویم.
خیابانهای داریا را به سرعت میپیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس میداد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راهمان را بستند.
💠 تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس میکرد این #امانت را حفظ کند.
سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آنها نمیخواستند این طعمه به همین راحتی از دستشان برود که هر چهار چرخ را به #گلوله بستند. ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود.
💠 چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را میشنیدم که خدا را صدا میزد و سیدحسن وحشتزده سفارش میکرد :«خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجهتون میفهمن #سوری نیستید!»
و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم میکرد حرفی نزنم و آنها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد.
💠 دیگر او را نمیدیدم و فقط لگد وحشیانه #تکفیریها را میدیدم که به پیکرش میکوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمیزد.
من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند، بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمیدیدند زانوانش حریف سرعت آنها نمیشود که روی زمین بدن سنگینش را میکشیدند و او از درد و #وحشت ضجه میزد.
💠 کار دلم از وحشت گذشته بود که #مرگم را به چشم میدیدم و حس میکردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است.
وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین میکشیدم و باورم نمیشد اسیر این #تروریستها شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط #خدا را صدا میزدم بلکه #معجزهای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید.
💠 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره میزد تا پیاده شوم و من مثل جنازهای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد.
با پنجههای درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشیها روی زمین نفسنفس میزند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود.
💠 خودش هم #شیعه بود و میدانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان میکند و نگاهش برای من میلرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد.
مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله #یاالله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماسشان میکرد دست سر از ما بردارند.
💠 یکیشان به صورتم خیره مانده بود و نمیدانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه میبیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟»
لب و دندانم از ترس به هم میخورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خالهام هستن. لاله، نمیتونه حرف بزنه!»
💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان میگفت :«داشتم میبردمشون دکتر، خالهام مریضه.» و نمیدانم چه عکسی در موبایلش میدید که دوباره مثل سگ بو کشید :«#ایرانی هستی؟»
یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفسهایم به گریه افتادم.
💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پایشان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج میکنه! بهش رحم کنید!» و رحم از #روح پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد.
بهنظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس میکشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخالهام برن خونه، من میمونم!» که #اسلحه را روی پیشانیاش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@fatemi_ar
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_هفتم
💠 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس میکرد :«ما اهل #داریا هستیم!» و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید.
تپشهای قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینهام حس میکردم و این #خنجر قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگهایم بند آمد.
💠 مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و میشنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری میخواند، سیدحسن سینهاش را به زمین فشار میداد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو میرفت.
قاتلم قدمی به سمتم آمد، خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید :«زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟»
💠 تمام استخوانهای تنم میلرزید، بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لبهایم رسیده بود که زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم.
دیگر حسی به بدنم نمانده بود، انگار سختی جان کندن را تجربه میکردم و میشنیدم سیدحسن برای نجاتم #مردانه گریه میکند :«کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!» و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد.
💠 پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید و خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد و تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بیآنکه نالهای بزند، #مظلومانه جان داد.
دیگر صدای مادر مصطفی هم نمیآمد و به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود. #خون پاک سیدحسن کنار پیکرش میرفت، سرش در چنگ آن حرامی مانده و همچنان رو به من نعره میزد :«حرف میزنی یا سر تو هم ببرم؟»
💠 دیگر سیدحسن نبود تا خودش را فدای من کند و من روی زمین در آغوش #مرگ خوابیده بودم که آن یکی کنارش آمد و نهیب زد :«جمع کن بریم، الان ارتش میرسه!» سپس با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد :«این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!»
با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید :«خود #کافرشه!» و او میخواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد :«این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟»
💠 و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید و همانطور که به سمت ماشینشان میرفت، صدا بلند کرد :«ابوجعده خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش #جاسوس بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن!» و به #خدا حس کردم اعجاز کسی آنها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند.
ماشینشان از دیدم ناپدید شد و تازه دیدم سر سیدحسن را هم با خود بردهاند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم.
💠 کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی میدیدم مادر مصطفی دوباره خودش را روی زمین به سمتم میکشد. هنوز نفسی برایش مانده و میخواست دست من را بگیرد که پیکر بیجانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم.
سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه خیس شده و هنوز بدنش میلرزید. یک چشمش به پیکر بیسر سیدحسن مانده و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن #قربانی شد که دستانم را میبوسید و زیر لب برایم نوحه میخواند.
💠 هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنها قلبم که تمام رگهای بدنم از وحشت میلرزید. مصیبت #مظلومیت سیدحسن آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند میشد که صدای توقف اتومبیلی تنم را لرزاند.
اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمیکردند که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم :«بلند شید، باید بریم!» که قامتی مقابل پایمان زانو زد.
💠 مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود. صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق #خون سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم.
مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد، رو به پسرش ضجه میزد و من باور نمیکردم دوباره چشمان روشنش را ببینم که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید.
💠 نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده و ندیده تصور میکرد چه دیدهایم که تمام وجودش در هم شکست.
صدای تیراندازی شنیده میشد و هرلحظه ممکن بود #تروریست دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد، نمیدانم پیکر سیدحسن را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد و میدیدم روح از تنش رفته که جگرم برای اینهمه تنهاییاش آتش گرفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@fatemi_ar
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اطلاعاتی جدید از لحظه شهادت حسن تهرانیمقدم
خوابی که شهید قبل از شهادت دید
#ایثار
@fatrmi_ar
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
💚 امروز جمعه
۱۴ آبان ۱۴۰۰
۲۹ ربیعالاول ۱۴۴۳
۵ نوامبر ۲۰۲۱
#ذکر_روز:
" اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ"
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان تعجیل فرما.
#حدیث_روز
💚حضرت مهدی سلام الله علیه :
قالَ الْمَهدىُّ عليه السلام: وَ أَمّا اَمْوالُكُمْ فَما نَقْبَلُها اِلاّ لِتُطَهَّرُوا فَمَنْ شاءَ فَلْيَصِلْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَقْـطَعْ ... وَما وَصَلْتَنا بِهِ فَلاقَبُولَ عِنْدَنا اِلاّ لِما طابَ وَ طَهُرَ. [الغيبة، شيخ طوسى، 290.]
امام مهدى عليه السلام فرمود: اما اموال شما را نمى پذيريم مگر از آن روى كه شما پاك شويد. پس هر كه خواهد بما بپردازد و آنكه خواهد دست باز دارد ... و آنچه به ما بپردازى، جز آنچه پاك و پاكيزه باشد نزد ما پذيرفته نيست.
┈•✾• 🍂🍁🍂•✾•┈
@fatemi_ar
✨ الهی در بسته نیست؛
ما دست و پا بستهایم!...
┈•✾• 🍂🍁🍂•✾•┈
#علامه_حسن_زاده_آملی قدّسسرّه
@fatemi_ar