♥️امیرالمومنین علی علیه السلام
🌸 دیروز که گذشت و به فردا هم اطمینان نیست، امروزت را با اعمال صالحه غنیمت شمار...
📚 @fatemi_ar
✋
خبرهای چندخطی
🔵 رهبر انقلاب امروز در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی: وقتی میگوییم واردات ممنوع، نباید قیمت محصولات داخلی را افزایش داد
🔴 فوت ۱۲۵ بیمار کووید۱۹ در شبانه روز گذشته، مبتلایان جدید ۶۲۵۱ نفر
🔸آمار واکسیناسیون کرونا از مرز ۱۰۰ میلیون دوز عبور کرد
🔸 ایران بیش از ۸۸ میلیارد دلار پول بلوک شده دارد
🔸شرط ثبتنام افراد مجرد بالای ۱۸ سال در مسکن دولتی، شرط تاهل در زمان تحویل ملک
🔸پراید ۱۵۱ پلاس؛ ۱۸۵ میلیون تومان/موافقت مجدد مجلس با واردات خودرو
🔸موافقت هیئت وزیران با اعطای سهمیه جبرانی بنزین به دارندگان کارت سوخت
🔸 هیچ خودرویی تا سقف ۳ میلیون تومان جریمه، توقیف نخواهد شد
🔸شروع آموزش حضوری در مدارس متوسطه اول از اول آذر ماه
🔸سکه امامی ۱۲ میلیون و ۵۲۷ هزار تومان ، هر گرم طلای ۱۸ عیار یک میلیون و ۲۵۰ هزارتومان، هر مثقال طلا ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان، دلار در صرافی ها ۲۶ هزار و ۹۰۰ تومان
🔸شهادت ۲ نیروی یگان تکاوری پلیس در منطقه کویری دشت سمسور استان کرمان
🔸 پرونده عنابستاتی با صلحی که میان دوطرف بوجود آمد مختومه اعلام شد.
⚽️ فیفا؛ ایران با برد قاطعانه برابر سوریه حالا ایران در یک قدمی جام جهانی قراردارد
⚽️ نزار محروس از تیم ملی فوتبال سوریه اخراج شد
⚽️ تیم ملی فوتبال ایران در ردهبندی جهانی با یک پله صعود به رده ۲۱ صعود کرد.
⚽️جهانبخش ستاره ایرانی چهارمین گلزن برتر مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲
#خبر
@fatemi_ar
🔴جزئیات جدید از درگیری مسلحانه ناجا با اشرار و قاچاقچیان در دشت سمسور/فرمانده قرارگاه عملیاتی ابوذر به شهادت رسید
ناظری ، فرمانده انتظامی استان کرمان:
🔹 عصر روز گذشته تکاوران قرارگاه عملیاتی ابوذر هنگام گشتزنی در دشت سمسور واقع در مرز استان کرمان با سیستان و بلوچستان با کاروان اشرار و قاچاقچیان مسلح درگیر شدند.
🔹 در این درگیری استواریکم "احسان شیرخانی" و سرباز وظیفه "امیر حسین خدادادی" به درجه رفیع شهادت نائل و ۶ نفر از ماموران مجروح شدند که حال عمومی آنها مطلوب گزارش شده است.
🔹 در ادامه درگیری تکاوران قرارگاه عملیاتی ابوذر با کاروان اشرار و قاچاقچیان مسلح صبح امروز سرهنگ مهدی توسنگ سرپرست قرارگاه عملیاتی ابوذر نیز به درجه رفیع شهادت نائل امد
#ایثار
@fatemi_ar
#فرزندداری
بچهها رو نسبت به رفتارهای مشکوک آگاه کنید
👆🏼به بچههاتون آموزش بدید که اگر این موارد رو دیدن، واکنش نشون داده و به شما اطلاع بدن.
🔸با آموزش درست میشه بچهها رو آگاه کرد.
@fatemi_ar
#زاویه_بسته
کاربران عرب زبان در دفاع از دروازهبان تیم ملی بانوان ایران هشتگ #زهرة_قدي رو ترند کردن، ماجرا از این قراره که اردنیها بعد از باختشون به ایران تو AFC شکایتی رو ثبت کرده بودن که باید جنسیت خانم زهره كودايى بررسی بشه، البته این شکایت مورد تایید قرار نگرفت
@fatemi_ar
رهبر معظم انقلاب در دیدار با نخبگان و استعداد های برتر علمی:
🔸ملت ایران، ملتی بالقوه نخبه است و به همین علت از دیر باز هدف جنگ نرم تحقیرکننده استعمارگران قرار داشته تا استعدادها و تواناییهای خود را فراموش کند و حتی منکر شود و دروغ بزرگ «ما نمی توانیم» را بپذیرد.
🔸در تاریخ ۲۰۰ ساله اخیر ایران نیز استعمارگران و حاکمان وقت، همصدا ناتوانی ملت ایران را تبلیغ میکردند که پیروزی انقلاب به این روند پایان داد.
🔸وقتی ملتی از تواناییهای خود غفلت کرد، غارت او آسان میشود. در واقع غفلت، مقدمه غارت و غارت، افزایشدهنده غفلت ملتها از تواناییها و استعدادهای درونی است.
🔸خداوند در کتاب آسمانی هشدار میدهد که دشمن میخواهد شما از سلاح و دارایی های خود غافل شوید تا راحت حمله کند که این موضوع امروز با توجه به فشارها و جنجالها در دنیا درباره مسئله پهپاد و موشک قابل توجه است. ۱۴۰۰/۰۸/۲۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥قالیباف خطاب به نمایندگان مجلس: اسامی کسانی که در رأی گیری شرکت نمیکنند و خسته هستند را اعلام میکنیم
رئیس مجلس در نشست علنی امروز و در جریان بررسی دستور کارها، با انتقاد از شرکت نکردن برخی نمایندهها در رأی گیری گفت:
🔻اسامی دوستانی را که در رأی گیری شرکت نمیکنند و خسته هستند، اعلام میکنیم.
🔻عدهای از نمایندگان هم واکنش مثبتی به این مسئله داشتند.
🍒مربا عناب با عطر و طعم عالی
🧉روش اول
مواد مورد نیاز 🍴🍴
۲۵۰ گرم عناب
۵۰۰ گرم شکر
۲ پیمانه آب
۲ تکه چوب دارچین
۱ قاشق غذا خوری آبلیمو
🍹🍹🍹🍹
در ابتدای تهیه این مربای خوشمزه، می بایست عناب ها را به مدت ۶ ساعت در آب قرار دهید تا به خوبی خیس بخورد. پس از آن هسته را از عناب ها خارج کنید و به همراه مقدار مشخص شده شکر درون قابلمه بریزید. قابلمه را به روی حرارت ملایم قرار دهید و آب را نیز به آن اضافه کنید. مواد را برای حل شدن شیرینی به خوبی هم بزنید. پس از جوشیدن عناب ها، تکه چوب های دارچین را نیز اضافه کنید و در قابلمه را به صورت نیمه باز به رویش قرار دهید. مقداری از حرارت کم کنید تا عناب ها به خوبی پخته شوند. در ساعت های پایانی طبخ مربا، آبلیموی تازه را به مواد اضافه کنید و اجازه دهید تا مقداری دیگر با یک دیگر جوش بخورند. حالا حرارت را خاموش کنید تا مربایتان مقداری سرد شود. آن را به ظرف های شیشه مخصوص انتقال دهید و سپس درون یخچال به نگهداری از آن بپردازید. مربای عناب شما آماده می باشد، آن را در وعده های صبح و عصر به صورت دلخواه میل کنید.
@fatemi_ar
توالت سقف نداشت، دیوارهاش هم نصفه، نیمه بود. دو، سه تا از بچهها از همان جا تركش خورده بودند؛ بقیه هم حاضر بودند تركش بخورند، ولى توى آن سرما و یخبندان، خودشان را درگیر كار بنّایى نكنند!
على یك بیل برداشت. برفها را كنار زد. افتاد به جان خاكهاى سفت و یخزده. رفتیم جلو، با یك دنیا شرمندگى و خجالت. خواستیم بیل را از دستش بگیریم، نگذاشت. گفت: اگر مىخواین كار كنین، برین براى خودتون بیل بیارین.
دو، سه ساعت بعد، دیوارهاى توالت دو متر شد، سقف هم خورد روش.
چند تا نیروى جدید آمده بودند توى تیپ اطلاعاتى حر. على كه رفت، پرسیدند: كى بود این بنده خدا؟
گفتیم: فرمانده تیپ!
🌷شهید علی حسینی
@fatemi_ar
✋
روحانی به اندازه ۲۰۰ سال ایران را بدهکار کرد
🔺«ثروتی» نماینده سابق مجلس:
🔹دولت دوازدهم به اندازه ۲۰۰ سال ایران قرض کرده و با انتشار انواع اوراق جامعه را بدهکار کرده است.
🔹دولت قبل افزایش حقوقها را از محل چاپ پول و استقراض از بانک مرکزی انجام میداد.
🔹 اختلاف حقوقها چیزی جز بیعدالتی و ظلم نیست، در فرانسه اختلاف حداکثر و حداقل حقوق ۷ برابر، در انگلستان ۹ برابر و در آمریکا ۱۳ برابر است، اما در ایران ۲۱ برابر است.
🔹چرا یکی از وزرای دولت یازدهم باید ۲۴ برابر حداقل حقوق، دریافت کند؟
@fatemi_ar
هدایت شده از پیامکی از بهشت
✨﷽✨
📕 وصیت نامه بسیار عجیب یک #شهید
🔻 سردارحاج حسین کاجی می گوید:
▫️بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی #شهیدی را پیدا کردیم از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود!
🔰 در وصیتنامه نوشته بود:
▫️من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم.
▫️پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند.
▫️من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه میماند
▫️بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست
👈این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم
👈به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند و
🔺بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است!
📚برگرفته از کتاب: خاطرات ماندگار ص192 تا 195
#مجاهـدنـیوز
🌸کانال خاطرات و سخنان شهدا🌸
@dastanhaye_shohada
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_چهارم
💠 من و مادرش به زمین چسبیده و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد کشید :«برید پایین، ابوالفضل پوشش میده از ساختمون خارج شید!»
دلم نمیآمد در هدف تیر #تکفیریها تنهایش بگذارم و باید میرفتیم که قلبم کنارش جا ماند و از دفتر خارج شدیم.
💠 در تاریکی راهرو یک چشمم به پله بود تا زمین نخورم و یک چشمم به پشت سر که غرّش وحشتناکی قلبم را به قفسه سینه کوبید و بلافاصله فریاد ابوالفضل از پایین راهپله بلند شد :«سریعتر بیاید!»
شیب پلهها به پایم میپچید، باید پا به پای زانوان ناتوان مادر مصطفی پایین میرفتم و مردها حواسشان بود زمین نخوریم تا بلاخره به پاگرد مقابل در رسیدیم.
💠 ظاهراً هدفگیری مصطفی کار خودش را کرده بود که صدای تیراندازی تمام شد، ابوالفضل همچنان با اسلحه به هر سمت میچرخید تا کسی شکارمان نکند و با همین #وحشت از در خارج شدیم.
چند نفر از رزمندگان #مقاومت مردمی طول خیابان را پوشش میدادند تا بلاخره به خانه رسیدیم و ابوالفضل به دنبال مصطفی برگشت.
💠 یک ساعت با همان لباس سفید گوشه اتاقی که از قبل برای زندگی جدیدم چیده بودم، گریه میکردم و مادرش با آیهآیه #قرآن دلداریام میداد که هر دو با هم از در وارد شدند.
مثل #رؤیا بود که از این معرکه خسته و خاکی ولی سالم برگشتند و همان رفتنشان طوری جانم را گرفته بود که دیگر خنده به لبهایم نمیآمد و اشک چشمم تمام نمیشد.
💠 ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که میلنگید و همانجا پای در روی زمین نشست، اما مصطفی قلبش برای اشکهایم گرفته بود که تنها وارد اتاق شد، در را پشت سرش بست و بیهیچ حرفی مقابل پایم روی زمین نشست.
برای اولین بار هر دو دستم را گرفت و انگار عطش #عشقش فروکش نمیکرد که با نرمی نگاهش چشمانم را نوازش میکرد و باز حریف ترس ریخته در جانم نمیشد که سرش را کج کرد و آهسته پرسید :«چیکار کنم دیگه گریه نکنی؟»
💠 به چشمانش نگاه میکردم و میترسیدم این چشمها از دستم برود که با هر پلک اشکم بیشتر میچکید و او دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که غمزده خندید و نازم را کشید :«هر کاری بگی میکنم، فقط یه بار بخند!»
لحنش شبیه شربت قند و گلاب، خوش عطر و طعم بود که لبهایم بیاختیار به رویش خندید و همین خنده دلش را خنک کرد که هر دو دستم را با یک دستش گرفت و دست دیگر را به سمت چشمانم بلند کرد، بهجای اشک از روی گونه تا زیر چانهام دست کشید و دلبرانه پرسید :«ممنونم که خندیدی! حالا بگو چی کار کنم؟»
💠 اینهمه زخمی که روی دلم مانده بود مرهمی جز #حرم نداشت که در آغوش چشمانش حرف دلم را زدم :«میشه منو ببری حرم؟» و ای کاش این تمنا در دلم مانده بود و به رویش نمیآوردم که آینه نگاهش شکست، دستش از روی صورتم پایین آمد و چشمانش #شرمنده به زیر افتاد.
هنوز خاک درگیری روی موهایش مانده و تازه دیدم گوشه گردنش خراش بلندی خورده و خط نازکی از #خون روی یقه پیراهن سفیدش افتاده بود که صدا زدم :«مصطفی! گردنت چی شده؟»
💠 بیتوجه به سوالم، دوباره سرش را بالا آورد و با شیشه #شرمی که در گلویش مانده بود، صدایش به خسخس افتاد :«هنوز یه ساعت نیس تو رو از چنگشون دراوردم! الان که نمیدونستن کی تو این ساختمونه، فقط به خاطر اینکه دفتر #سید_علی_خامنهای بود، همه جا رو به گلوله بستن! حالا اگه تو رو بشناسن من چیکار کنم؟»
میدانستم نمیشود و دلم بیاختیار بهانهگیر #حرم شده بود که با همه احساسم پرسیدم :«میشه رفتی حرم، بجا منم زیارت کنی؟»
💠 از معصومیت خوابیده در لحنم، دلش برایم رفت و به رویم خندید :«چرا نمیشه عزیزدلم؟» در سکوتی ساده محو چشمانم شده و حرفی پشت لبهایش بیقراری میکرد که کسی به در اتاق زد.
هر دو به سمت در چرخیدیم و او انگار منتظر ابوالفضل بود که برابرم قد کشید و همزمان پاسخ داد :«دارم میام!» باورم نمیشد دوباره میخواهد برود که دلم به زمین افتاد و از جا بلند شدم.
💠 چند قدمی دنبالش رفتم و صدای قلبم را شنید که به سمتم چرخید و لحنش غرق غم شد :«#زینبیه گُر گرفته، باید بریم!»
هنوز پیراهن #دامادی به تنش بود، دلم راضی نمیشد راهیاش کنم و پای حرم در میان بود که قلبم را قربانی #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کردم و بیصدا پرسیدم :«قول دادی به نیتم #زیارت کنی، یادت نمیره؟»
💠 دستش به سمت دستگیره رفت و #عاشقانه عهد بست :«به چشمای قشنگت قسم میخورم همین امشب به نیتت زیارت کنم!»
و دیگر فرصتی برای عاشقی نمانده بود که با متانت از در بیرون رفت و پشت سرش همه وجودم در هم شکست...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@fatemi_ar