eitaa logo
فاطمی
423 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
168 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جزییات حملات هوایی به «تانکرهای حامل سوخت ایران» در مرز عراق و سوریه 🔹کاروانی از تانکرهای حامل سوخت ایران برای لبنان در مرز عراق و سوریه مورد هدف پهپادی قرار گرفت.
♦️‌ عملیات انفجار در یکی از صنایع هوایی اصفهان خنثی شد 🔹‌   وزیر اطلاعات: عوامل اجرایی جنگ شناختی علیه ایران عمدتاً از بین اعضای گروهک‌های مختلف، فرقه‌ها و گروه‌های منحرف عقیدتی و جنسی، برخی ایرانیان ناراضی، بعضی افراد دارای مشکلات و آسیب‌های حاد اجتماعی و خانوادگی انتخاب می‌شوند. 🔹‌ سرویس‌هاس جاسوسی دشمن به‌صورت لحظه‌‌ای به «نارسانه‌»های فارسی‌زبان خبر و تصویر می‌دادند و این شبکه‌ها اغتشاشگران را در صحنه هدایت می‌کردند که در لحظه کجا تجمع کنند و چگونه با نیروها درگیر شوند. 🔹‌ این اغتشاشات بیش از آن‌که اعتراض مردمی باشد، در فضای مجازی جریان دارد و به همین جهت آن را «بزرگترین عملیات تأثیرگذاری» می‌نامیم. 🔹‌ دشمن برای انفجار در یکی از صنایع هوایی اصفهان برنامه‌ریزی کرده بود که خنثی شد. 🔹‌ سرنوشت ما و دیگر کشورهای منطقه مثل سعودی به دلیل همجواری، به هم گره خورده است. هرگونه بی‌ثباتی در کشورهای منطقه تسری‌یابنده است. بی‌تردید، اگر اراده ایران بر مجازات این کشورها باشد، آنها روی ثبات را نخواهند دید. هیچ تضمینی برای تداوم صبر راهبردی جمهوری اسلامی در صورت تداوم دشمنی وجود ندارد. 🔹‌ دشمن ‌دنبال «پروژه‌ی ویران‌سازی» ایران است دقیقا طبق مدلی که در سوریه، عراق، لیبی، افغانستان و یمن اجرا کردند. 🔹‌ آمریکا برخی گروه‌های تروریستی را با شبکه اینترنشنال هماهنگ میکرد و عملا سازمان تروریستی اینترنشنال را شکل داده است. 🔹‌ طبق آخرین آمار، در اغتشاشات، حدود ۱۰۰ عنصر وابسته به منافقین و بیش از ۱۵۰ عنصر گروهکهای تروریستی دستگیر شده‌اند. 🔹‌ در تاریخ ۱۰۰سال اخیر ایران اساسا تحولات بنیادین سیاسی به مسئله امنیت گره خورده است. انقراض قاجار، سرکار آوردن و سقوط رضاخان و  روی کار آمدن فرزند پهلوی مرتبط با مسئله تأمین امنیت کشور بود. 🔹‌ گزارش‌های متعددی مبنی بر ارتباط‌گیری افسران اطلاعاتی با گروه‌های مختلف خائنان داخلی در پوششهای مختلف داشتیم. 🔹‌ پیش‌بینی می‌شد که در بازه زمانی اوائل مهر اقداماتی صورت گیرد. 🔹‌ قبل از شروع آشوب‌ها به افسران اطلاعاتی بیگانه از جمله مأموران دستگاه فرانسه به صورت مستقیم رسیدیم و تعدادی از آنها را دستگیر کردیم. 🔹‌ شبکه‌های اجتماعی آمریکایی، نقشی حیاتی در هسته مرکزی نبرد هیبریدی ایفا میکنند. پلتفرم‌های ارتباطی مجازی اکنون تبدیل به قسمتی از استراتژی جنگی شده‌اند نه تنها به‌منظور هدایت اغتشاشات و جمع‌آوری اطلاعات، بلکه مهم‌تر از آن با هدف تأثیرگذاری بر اعتقادات مخاطبین.
| ویژگی موشک ماهواره‌بر قائم ۱۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای درگیری روحانی رزمی‌کار با اهانت کنندگان به عمامه چه بود؟ 🔺آیا روحانیت مسلح به سلاح گرم هستند؟
خبرهای نسبتا داغ 🔥 قاتل بسیجی شهید امنیت گیلان مجید یوسفی دستگیر شد جانشین فرمانده انتظامی استان گیلان:با توجه به حساسیت موضوع و موقعیت جغرافیایی منطقه، ماموران انتظامی با تشکیل چندین تیم عملیاتی و انجام اقدامات فنی، اطلاعاتی و پلیسی و پایش دوربین‌ها و بررسی مسیرهای منتهی به محل وقوع حادثه و همچنین بهره‌گیری از منابع مردمی موفق شدند خودروی L۹۰ سفید متهم را در کمتر از ۲۴ ساعت شناسایی و قاتل را دستگیر کنند. اجازه خودنمایی به ‌منفعت‌طلبان نمی‌دهیم اشتری، فرمانده انتظامی کل کشور: فارغ از هر نگاه جناحی و سیاسی در پاسداشت از ارزش های والای انقلاب و امنیت ایستاده و اجازه نمی‌دهیم برخی از منفعت‌طلبان فضا را غبارآلود کنند و بهره‌های شخصی خود را ببرند. تمامی اقوام ایرانی در دفاع از آرمان‌های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و تمامیت ارضی کشور همدل و یکصدا و با ایمانی راسخ در مقابل دشمنان ایستاده‌اند. ستاره آمریکا جام جهانی را از دست داد «کریس ریچاردز» مدافع تیم ملی آمریکا که در تیم کریستال پالاس انگلیس توپ می‌زند، به دلیل مصدومیت جام جهانی ۲۰۲۲ قطر را از دست داد. ایران آماده نقش‌آفرینی برای پایان جنگ اوکراین دبیر شورای عالی امنیت ملی در دیدار همتای روس: ایران از هرگونه ابتکاری برای آتش بس و صلح بین روسیه و اوکراین از طریق گفت‌وگو، حمایت کرده و آماده نقش آفرینی برای پایان جنگ است.پاتروشف: ایجاد هم‌افزایی در ظرفیت‌های ترانزیتی، بویژه تکمیل سریع کریدور شمال - جنوب، گامی موثر برای کیفی‌سازی همکاری‌های اقتصادی و تجاری دوجانبه و بین‌المللی است. درگیری مسلحانه مرزبانان سراوان با اشرار فرمانده مرزبانی سیستان و بلوچستان: مرزداران استان طی عملیاتی گسترده با اشرار مسلح درگیر شدند و پس از زمین‌گیر کردن آنان موفق شدند ۲ شرور را دستگیر و ۳ قبضه سلاح کلاش به همراه مقادیری مهمات و یک دستگاه خودرو را کشف و ضبط کنند. دو روز آخر هفته برای همه کارکنان تعطیل می‌شود رئیس سازمان اداری استخدامی:طبق لایحه‌ای که در حال تنظیم است، ساعت کاری در سراسر کشور از ساعت ۸ تا ۱۶:۳۰ خواهد بود و پنجشنبه و جمعه برای کارکنان تعطیل خواهد بود. با این تصمیم بهره‌وری اقتصادی افزایش پیدا خواهد یافت. هیچ تضمینی برای ادامه صبر راهبردی ایران وجود ندارد وزیر اطلاعات: هرگونه بی‌ثباتی در ایران، قابل تسری به کشورهای منطقه است. ایران تاکنون با عقلانیت استوار، صبر راهبردی در پیش گرفته ولی هیچ تضمینی برای تداوم این صبر راهبردی درصورت تداوم دشمنی نمی‌دهد. بی‌تردید، اگر اراده ایران به مقابله به مثل و مجازات تعلق بگیرد، کاخ‌های شیشه‌ای فروخواهند پاشید و این کشورها روی ثبات و پایداری را نخواهند دید. تشنج در صحن علنی مجلس در جلسه دیروز مجلس نقدعلی،‌ نماینده خمینی‌شهر، در واکنش به صحبت‌های اخیر مولوی عبدالحمید گفت: افرادی که هر جمعه از تریبون‌ها صحبت از آزادی زنان می‌کنند بهتر است از دختر رسول‌الله که حقوق وی را زیر پا گذاشتند دفاع کنند. بعد از این صحبت‌ها  برخی از نمایندگان اهل سنت از جمله نمایندگان تربت جام و خاش از صندلی‌های خود برخاسته و با در دست گرفتن آیین‌نامه مجلس خواستار تذکر  شدند و برای دقایقی جلسه علنی مجلس متشنج شد. وزیر اطلاعات: برخی سلبریتی‌ها اکانت خود را به عوامل سیا فروخته‌اند برخی از سلبریتی‌ها که دنبال‌کنندگان زیاد دارند، در کمال ناباوری اکانت خود را به عوامل سیا یا برخی کشورهای مرتجع منطقه می‌فروشند یا اجاره می‌دهند تا خریداران، منویات بیگانگان را با استفاده از اسم و شهرت این افراد به جامعه القا کنند. به «استرالیا» سفر نکنید وزارت امور خارجه ایران، به شهروندان ایرانی برای سفر به استرالیا توصیه هایی ارائه کرد و در نهایت توصیه کرد که به این کشور سفر نکنند. وضعیت استان‌های کشور آرام و امن است وحیدی: برخلاف تلاش های شبانه روزی دشمن، وضعیت استان‌های کشور آرام و امن است. تلاش دشمن با میدان داری و حضور به موقع آحاد جامعه، همچون همیشه با شکست مواجه شد. در ایران اسلامی همه اقوام و گروه‌ها با صلح و آرامش در کنار هم زندگی مسالمت آمیز و دوستانه دارند و این در حالی است که دشمن به دنبال پیشبرد طرح تجزیه طلبی است. با پایبندی همه اقوام و قومیت‌ها به آرمان‌های مقدس جمهوری اسلامی ایران دشمنان شکست مفتضحانه‌ای خوردند. ✅ کانال‌جامع خبری، تحلیلی، آموزشی باسواد رسانه‌ای 👇 https://eitaa.com/joinchat/3688300608Cf61f1be155
🔅 مَن رَدَّ عَن عِرْضِ أخِیهِ المُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ اَلْبَتَّةَ 🔅 هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود. 🌼 مهربان‌ترین بنده‌ی خدا، حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله فرمود. 🌼 @bonyad_shahidpaliazvani
✅ سامانه راهنمای قانون حمایت از خانواده 🔸اگر میخواهید بدانید در قانون حمایت از خانواده چه مشوق ها و رفع موانعی برای شما تعیین شده است روی لینک زیر کلیک کنید👇 🌐http://khanevade.icana.ir/ 🌐http://khanevade.icana.ir/ 🔶
🔴 تو روزگاری که با یه چهار لیتری میشه یه هواپیما ساخت مراقب باش رسانه چی به خوردت میده رفیق...
یک خاطره امنیتی:🤭 دوستم که در یکی از دستگاههای امنیتی مشغول بود برام تعریف می کرد که: شنبه ۲۱ دیماه سال ۹۸ بعد از اینکه ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کردند که قضیه هواپیمای اوکراینی کار خودمون بوده ، فراخوانی برای تجمع در مقابل دانشگاه امیرکبیر منتشر شد. با توجه به تلخی حادثه، برنامه نظام و دستگاههای امنیتی این بود که خیلی قضیه را تو فاز برخورد و مقابله نبریم و به اصطلاح مماشات کنیم تا تجمع جمع و جور بشه. نیم ساعتی از تجمع گذشت و خب خبر رسید که دارن شعارهای ساختارشکن می دند. و بعد هم اطلاع دادند یک خارجی در جمعیت هست. به سرعت با بچه های بالا سوار ماشین شدیم و خودمون را رسوندیم به محل تجمع. دیدیم به‌به آقا انگار آشنا هستن. ولی ما که دقیقاً نمی دونستیم کیه باید همراه ما میومد و بررسی می شد. خلاصه از تو جمع صداش زدیم و مچش را گرفتیم و سوار ماشینش کردیم. به زبون انگلیسی فارسی سعی می کرد حالی ما کنه که کیه و چکاره هست . ما هم که گویا گوشمون ناجور نمیشنید. خلاصه حرکت که کردیم متوجه شدیم کف ماشین و روی صندلی حسابی خیسه. گرچه ناراحت بودیم و داشتیم باهم تیکه می نداخیم که چرا این همچین کرده ، از خنده هم روده بُر شده بودیم. قرار شد برای اینکه متوجه نشه کجا می بریمش برای بازجویی بهش چشم بند بزنیم. هرچه گشتیم چشم بند پیدا نشد. زدیم کنار و یه کیسه پارچه ای از صندوق عقب آوردیم کشیدیم رو سرش(حضرت عباسی گونی نبودا). اونم هی تقلا می کرد. خلاصه ادامه دادیم به حرکت و سکوت مطلقی هم به فضا حاکم شده بود. نزدیک که شدیم احساس کردیم خیلی بوی بدی داره تو ماشین میاد و قضیه فراتر از خیس کردن معمولیه. باهم پچ پچ می کردیم چرا بو میاد چی شده؟ رسیدیم به مقصد بالا! از ماشین که پیاده اش کردیم مشاهده فرمودیم که اوضاع خیط تر از این حرفهاست. هیچی از وزارت خارجه هم تماس گرفته بودن که سفیر انگلیس را شما دستگیر کرده اید و سریع باید آزاد بشه. بچه ها هم می گفتن هویتش برای ما محرز نشده. هوا هم خیلی سرد بود تو حیاط مرکز بالا معطل بودیم ببینیم اجازه میدن ببریم برای بازجویی یا نه؟! آقای ظریف هم گُر و گُر به رییس ما زنگ می زد که این یارو را آزاد کنید. ما هم حیفمون میومد. خلاصه گفتیم بذارید این بابا بره یه جایی خودشا نظافت کنه بعد بفرستیمش. گفتن نه وقت نیست باید تحویلش بدید. خلاصه با همون اوضاع تحویل بر و بچه های امور خارجه دادیم بردنش و ما تا صبح از دل پیچه مردیم.... |
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🙂 حدود هشت ماه از شروع جنگ می گذشت که اتفاقی در زندگی من رخ داد و سرنوشتم را عوض کرد. تقریباً اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ بود که خبر خواستگاری در خانه ما زمزمه می شد هاج و واج بودم به خصوص وقتی با صراحت این قضیه را به من گفتند خودم نمی دانستم باید چه جوابی بدهم انقدر که داشتم توی یک دریای طوفانی دست و پا میزدم زندگی زناشویی برای من مثل یک غول بود که در مه غلیظ افتاده باشد. چند بار مرتضی با خاله آمد به خانه ما از همدیگر را خوب می شناختیم. ولی حجب و حیایی داشت این خصوص از وقتی که چشمام گوشمان باز شده بود. هرچند دختر خاله و پسرخاله بودیم ،می‌توانستم زیاد هم گرم بگیریم و خوب حرف بزنیم. نگاه فکر میکردم که مرتضی آدم وارسته و متدین و با اخلاقی هست. به همین سادگی قبول کردم 😍.یک ربع بعد به اتفاق خانواده آمدند خانه ما .بدون آن که تشریفات چندانی باشد صحبتهای دو خانواده در آن جلسه شروع شد . من میرفتم چای بیاورم. این را هم بگویم که حق طبیعی هر دختر دم وقتی از که بداند در این جلسات چه میگذرد. من هم گوش تیز میکردم . توی آشپزخانه یادم هست که همه حرف هایشان را خوب می شنیدم البته صحبت‌ها خیلی هم حول محور ازدواج نمی چرخید .بیشتر گفتگوی خودمانی بود تا مسائل دیگر. آخر شب به زن مهریه که پیش کشیده شد توافق کردن به یک ۱۱۰,۰۰۰تومان و صلوات فرستادند.♥️ _ببینید شغل من نظامی است. بیشتر اوقات من صرف جبهه و جنگ می‌شود و کمتر دست میده در شهرستان بمانم. خواهشی از شما دارم که خوب فکرتان را بکنیپ و جوانب کار را نگاه کنید که بعد خدای ناکرده پشیمان نشوید‌.🤭 برای لحظه‌ای در سکوت لغزیدن و به کف اتاق یا سقف خیره شدند. _همه ما این شرایط را درک میکنیم شما هم برای دفاع از ناموس ما می جنگید. _ما که به این وصلت راضی هستیم. _هرچه خدا بخواهد همان میشود هرکسی چیزی گفت و من چه می توانستم بگویم.. آن شب دوباره من در خلوت خودم به فکر فرو غلطی دم به آینده ای که تاریک و روشن بود .گفتم :خدایا چه کنم ؟حیرانم !خودت راه درست را پیش پایم بگذار ! آن وقت خروسهای آبادی خواندند و من هنوز در رویا غوطه می خوردم و خواب بر من حرام شده بود.. فردا صبح قرار خرید گذاشته بودند با صدای مادرم از جا بلند شدم نمازم را خواندم و کلی دعا و ثنا کردم .بعد همش منتظر بودم تا کی در به صدا در بیاید. ساعت ۹صبح خودش آمد و با هم به شهر رفتیم .چند تا از خانواده ها هم آمده بودند .یادم نیست خرید مان چقدر طول کشید. فقط یک دست لباس بود یک حلقه طلا که درست به خاطر دارم به پول آن روزها دقیقاً ۶۰۰ تومان می‌شد. برگشتیم روستا و دو روز بعدش به فسا آمده و در محضر جناب آقای شریعتی در یک مجلس ساده عقد کردیم.
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * من هم مثل هر تازه عروسی ،در حالی که خیالاتی را در سر می پروراندم خوشحال نیز بودم و ناگفته نماند که احساس غرور هم می کردم که با چنین مردی ازدواج کرده ام🙂 آن روز از فسا به روستا برگشتیم .آنچنان گرم صحبت بودیم که زمان از دستمان در رفته بود .به روستا که رسیدیم ،سفره مختصری عصر همان روز پهن کردند و جشن مختصری گرفتیم. آن روزهای باشکوه و خوش هیچ گاه از یادم نمی رود.چند روزی با همین حال و هوای نامزدی روزگار گذراندیم که یک روز در خانه ما آمد و بی مقدمه گفت:«می خوام برم جبهه» تعجب کردم .چیزی شبیه بهت یا همان هراس لعنتی. _آقا مرتضی .ما تازه با هم وصلت کردیم .یه مدت بخونید .بعد هر کجا خواستید برید من حرفی ندارم. رو کرد به من ،درست به چشمهایم زل زده بود و انگار با خنده اش بخواهد گلی بچیند . دست آخر گفت:«خودت میدونی که جبهه بیشتر به من احتیاج داره تا....» ♥️یک ، دو ، سه _شهید _یک ، دو ، سه _شهید عمو پشت میکروفن بر سکوی جایگاه می گفت و پا به پای بچه ها عرق می ریخت .«شهید»مثل نارنجکی در فضا منفجر مشد و دوباره پروانه می زدند . یک...کف دست راست به نوک پوتین چپ دو ..کف دست چپ به نوک پوتین راست سه ...که می گفتیم ،چند صد نفر ایستاده با هم از کمربند خم می بشوند و تو فکر کنی در نماز جماعت به رکوع رفته آمد .یکدفعه «شهید» مثل نارنجکی بترکد و یک لشکر بسیجی برجهند از جا .....!!!و تا بیست بار طنین «یک ، دو ، سه ، شهید» بپیچد در میدان صبحگاه .بچه ها را دو سه دور دوانده باشند و در جا زده باشیم و آنجور که مرتضی روی سکو ، زیر سقف پلیتی،درجا زده بود و بعد صلواتمان بلند شده باشد یعنی که جان مادرت دست بردار عمو!!
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * شوخی کردیم😉 وگرنه تا حالا خوب حالیمان نشده بود که آچار فرانسه یعنی چه؟ _گردان فجر همه‌فن‌حریف میخواد هر لحظه احتمال ماموریتی جدید و نا آزموده هست. باید آچار فرانسه میشدیم. به قول فرمانده گردان برای همین هم سوای آن همه برنامه ها که داشتیم روزانه آمادگی جسمانی مرتب به راه بود و رد خور نداشت.💪 پادگان جلدیان بود و حصار هاش در دل کوهسار. هر ۱۵۰ متر هم یک برجک دیده بانی که اگر از میدان صبحگاه نظر می‌انداختیم آنسوی درختهای تپه تدارکات یکی دوتاش را میشد دید.👀 اتاقک هایی با طاق هرمی،فراز کاج ها،گوی معلق در هوا مانده باشند و هیچ پایه بر زمین. خوبی از این بود که گروه آن حفاظت از ما جدا بود و اگر بچه ها صلوات شان را سر بزنگاه می فرستادند از کنار درختان میدان که شیب مختصری هم داشت به یک ستون سرازیر میشدیم به سوی پلیتی آشپزخانه،. کوله پشتی به دوش حمایل بگردن سلاح به دست، یقلاوی به فانوسقه آویزان. یکی یکی صبحانه می گرفتیم نان و کمی پنیر🥞 ،بعضی وقتا مربا و گاهی آش، که اگر گرم بود سوز و سرمای سحرگاهی را می گرفت از تن خواب زده بچه ها.😴 به همان ستون مینشستیم میخوردیم و بعد پشت سر عمو مرتضی راه می افتادیم ما به کوه می زدیم. اگر صدا و نیم حاشیه سیم خاردارها کوهپیمایی می کردیم پنج کیلومتر رفته بودیم و تمام بود دیگر. آن وقت می نشستیم و نفس می گرفتیم تا یک ساعت آزاد بودیم. عمو مرتضی پاشایی که دلش هوای ایل و ولایت میکرد چند دور دیگر می‌رفت به یاد کوه روستای خودشان می‌افتاد. انگار آن روز هم افتاده بود یعنی ما اینطور فکر میکردیم. فکر کردیم دوباره هوای یار و دیار به کلش زده و گرنه چرا باید بچه ها را به خط می کرد😕 و نا خبر می خواست که به کوه بزنیم.🤔 آن هم در ساعت ۲ ظهر که آفتاب جلدیان پوست آدم را می کند.😓 بچه ها که در میدان به خط شدن جلو آمد و خواست که زیر سایه های درختان کنار میله ها بنشینند نشستیم و او خندید و گفت: _بچه ها امروز می خواهیم دوبرابر روزهای دیگر راهپیمایی کنیم.😉 آه و ناله بچه ها بلند شده بود فکر اینکه دوباره با ۷ کیلو بار برداشت از قمقمه و بیل و کلنگ گرفته تا پتو و کلاشینکف چقدر باید کرد تا از آسفالت کنار نمازخانه به تپه دیده‌بانی اول رسید و از آنجا باید چقدر عرق از شیار کتف و کمر بریزد تا پیچ اول و کتل جنگلی را خمیده طی کنیم ؟! از یادمان برد مزه کنسرو های تازه رسیده را که ظهر از بابا خیرات گرفته بودیم.😢 _البته این بار داوطلبانه از هر کس نظری دارد یا خسته هست میتونه همین جا بمونه. هرکیم آن منتظر بودیم تا یک نفر بلند شود و خط ممتد صفرا بشکند تا مابقی هم دنبالش راه بیفتیم واقعاً هم چه کسی حتی اگر خسته بود خجالت نمیکشید بلند شود توی عمو مرتضی و بیرون بزند از صف؟! مثل همه کارهایی که فقط اولش کمی سخت بودند و بعد از نیم ساعت یکی یکی جیم میشدیم و دست آخر چندتا ماندیم...بگو هفتاد تا!