eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
546 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب _بر _ابراهیم 📚 جلد 1 پارت دهم 💚 ورزش باستاني 🏆 جمعي از دوستان شهيد👥 اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها 🌌 به زورخانه حاج حسن ميرفت.🏘 حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. 😊او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت.🏘 ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. 😍 حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع ميكرد.😊 سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. 🗣بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او ً يك ســوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري هم در يك دور ورزش، معمولا در مورد اهل بيت ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد.🗣 از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرســيد، بچه ها ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت ميخواندند.📿 به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوانها ميآموخت. ❤️ فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. 👶 / 🌷 ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
کتاب _بر _ابراهیم 📚 جلد1 پارت یازدهم 💚 بــا رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. 🤲تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. 😭ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. ☺️خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش،🌌 دعاي توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشهاي نشسته بود و گريه ميكرد. 😭 دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!🍛 با تعجب پرسيدم: كجا !؟گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقادعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. 😍دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. ٭٭٭بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند😔 و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيقميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند.🕌يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت!😡 اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ 😔با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!😳 🌷
کتاب _بر _ابراهیم 📚 جلد1 پارت دوازدهم 💚 گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شــد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. 🗣اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم. چقــدر زيبا يکي يکي بچهها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: »يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است از ديگــر کارهائي که در مجموعه ورزش باســتاني انجام ميشــد اين بود که بچه ها به صورت گروهــي به زورخانه هاي ديگر ميرفتند و آنجا ورزش مي ِ کردند. يک شب ماه رمضان ما به کرج رفتیم
۳ پارت تقدیم نگاه گرمتون ۳ پارت فردا صبح قبل اذان ظهر میزارم و ۳ پارت فردا عصر حدودای ساعت ۱۵:۳۰ ساعت دقیق نمیتونم بگم 😍
جنون یعنی... کسی که در شهر خود سِیر میکند،اما دلش در کوچه هاے کربلاست...:)❤ / 🌷 ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
وقت تحلیل سیاسی
✨ظریف گفته سریال گاندو یک دروغ تمام‌عیار بود! آره آقای ظریف، راست فقط تضمین امضای کری؛ راست فقط لغو بالمره هممممه‌ی تحریم‌ها؛ راست فقط قسم‌های جلاله‌تون توی مجلس! 🖋 🌷 ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
اعضای جدید و قدیممون ما ساعت ۱۶ تبادل گسترده داریم تا ساعت ۱۸ نباید پست بزاریم پس لفت ندید خواهشا ✨ برای دیده شدن کانالمون باید تبادل کنیم صبوری کنید 🌹 دوستتون داریم اعضای خوبمون 😊ما تو گسترده شرکت کردیم هر روز ساعت ۱۶ باید گسترده بزاریم 1⃣1⃣روز دیگه تموم میشه گسترده امون امیدوارم درکممون کنید و لفت ندید اگه انتقادی یا پیشنهادی داشتید لطفا تو ناشناس بگید من هر شب چک میکنمش 😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا