eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
❌آیا جانباز جنگ صفین و از یاران و شیعیان حضرت علیه السلام بود و بعد ها راهش عوض شد و قاتل علیه السلام شد؟🤔 یکی از مطالبی که این روز ها دست به دست می شود این است که شمر از جانبازان و امیرالمومنین بوده و بارها به حج رفته بود و از بس نماز خوانده بود پیشانی و زانوهایش بسته بود و تمام تلاش نویسنده و گوینده مطلب این است که می خواهد طوری القا کند که آری امام حسین علیه السلام را شیعیان کشتند پس آی شیعیان مواظب باشید شمر نشوید!!! حال واقعیت چیست؟ مطلب از ۵ جهت مورد بررسی ست ❌تولد شمر ❌قبل از جنگ صفین ❌حضور در جنگ صفین ❌جانبازی در جنگ صفین ❌بعد از جنگ صفین ❌۱)تولد شمر از طریق در نحوه زنا زادگى وى نقل شده که روزى مادر شمر که زن بزچرانى بود و در بیابان به کار خود مشغول بود ، از چوپانى که از کنار او مى‌گذشت ، تقاضاى آب کرد تا با آن رفع عطش کند . تقاضاى شیطانى خود را شرط دادن آب قرار داد و مادر شمر نیز پذیرفت و از این طریق ، شمر منعقد شد! 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵ و به این دلیل بود که در هم امام حسین علیه السلام شمر را پسر زن بز چران خطاب کرد و هم زهیر بن قین علیه السلام خطاب به شمر گفت:ای فرزند زنی که بر پاشنه پایش ادرار می کند(استعاره از زنی که در سن کم زنا کرده) ❌۲)شمر قبل از جنگ صفین شمر از قبیله ی بود که پدرش و قبیله اش مسلمان نمی شدند تا وقتی که از مسلمانان شکست خوردند و بعد اسلام آوردند! ❌۳)حضور شمر در جنگ صفین حضور شمر در جنگ صفین به همراه قبیله اش هوازن و تیره اش بنی ضباب در جبهه ی امیرالمومنین علیه السلام قطعی ست اما مساله انگیزه ی حضور اوست! در زمان جنگ صفین،شمر از بزرگان قبیله ی خودش نبوده و به دستور بزرگان قبیله خودش که تصمیم گرفته اند در لشکر امیرالمومنین باشند،بر مبنای سنت قبیله گرایی مانند سایر مردان قبیله اش در جبهه ی امیرالمومنین علیه السلام قرار گرفته و با انگیزه های قومی قبیله ای در جنگ حضور داشته است. 👌شاید برای تان سوال باشد که مگر می شود؟ که باید گفت بله در عرب آن روز ها سنت قبیله گرایی رواج زیادی داشته و نمونه اش شخصی به اسم قزمان بن حارث از افراد حاضر در جبهه رسول خدا در جنگ اُحد بود که وقتی در جنگ جراحت دید و در حال مرگ بود اطرافیانش گفتند: (ای قزمان تو امروز به امتحان و بلای سختی گرفتار شدی بنابراین بشارت باد تو را شهادت و باغ بهشت بر تو گوارا باد) قزمان جواب داد: باغی از بهشت؟ لب فرو بندید، شما گمان کرده اید که من به خاطر اسلام جنگیدم؟ نه.چنین نیست.من تنها برای ام و جنگیدم. قزمان این را گفت و برای رهایی از رنج جراحت با بریدن رگهای پشت آرنج دست خود،خودکشی کرد.و رسول خدا گفت او از اهل جهنم است. ❌۴)جانبازی شمر در جنگ صفین روایت طبری و نصر بن مزاحم از شمشیر خوردن صورت شمر در جنگ صفین قابل استناد نیست.زیرا روایت طبری مستقل نیست و همان روایت نصر بن مزاحم است پس این روایت خبر واحد است و راوی خبر واحد جانبازی شمر اشخاصی هستند که یکی در کارنامه اش نوکری یزید را کرده است و دیگری نوکری خاندان عمر را. و برای شیعیان این روایات قابل پذیرش نیست. حتی در صورت پذیرش اینکه شمر در جنگ صفین جانباز شده باید بگوییم او جانباز سنت و دستور بزرگان قبیله خودش شده نه جانباز راه امام معصوم علیه السلام. ❌۵)شمر بعد از جنگ صفین شمر بعد از صفین با معاویه بیعت کرد.در صورتی که بعد از صفین افراد دو دسته شدند یا به امیرالمومنین علیه السلام وفادار ماندند یا به خوارج پیوستند و هم با امیرالمومنین و هم با معاویه دشمنی کردند.اما شمر راه سوم را انتخاب کرد و با معاویه بیعت کرد و مامور شد که شیعیان را بکشد که نمونه بارز آن کشتن حجر بن عدی بود😐تا نشان دهد که از سر محبت به علی علیه السلام در صفین حضور نداشته!و بعدها هم که ماجرای کربلا را به وجود آورد ❌❌❌ از تمام این مطالب اثبات می شود که شمر نه تنها شیعه و از جانبازان صفین نیست بلکه زنازاده ایست که از تولد تا مرگ دشمنی اهل بیت علیهم السلام را داشته است.و رفتن و خواندن به تنهایی دلیل بر عاقبت به خیری نیست و حرامزاده ترین های تاریخ مانند شمر هم اهل نماز و حج بوده اند و آن چه مهم است اهل بیت علیهم السلام است.و هیچ شیعه ای حاضر نیست امام ش را بکشد و تمام دشمنان در کربلا غیر شیعه بودند. | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
: 🔰اگر نمازتان را مراقبت و محافظت نکنید، اگر میلیاردها قطره اشک هم برای سیدالشهدا بریزید در آخرت گریه بر سیدالشهدا، که به اندازه یک بال زنبور آن دریاهای آتش را خاموش می‌کند، به هیچ وجه این قطرات اشک از شما دستگیری نخواهد کرد و شما را نجات نمی‌دهد. مواظب باشید که به بهانه اقامه عزای اباعبدالله و یا عقب بودن کار‌های روضه، را از اول وقت به تاخیر نیندازید؛ که امام حسین(ع) آخرین نمازشان را هم در اول وقت خواندند. | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
🔸 هدفِ دین، رساندن انسان به بالاترین است 🔸 خودت را اسیر لذت‌هایِ کم نکن! 🌼 راه‌های رسیدن به و زندگی 🔻 هدفِ دین، رساندن انسان به بالاترین لذت است و فقط می‌تواند عالی‌ترین لذت را به آدم بدهد، چون عالی‌ترین لذت و با شدید‌ترین پدید می‌آید و فقط دین می‌تواند شدیدترین محبت را به آدم بدهد. 🔻 خودت را اسیر لذت‌هایِ کم نکن! بی‌دینی یعنی: «من آن لذتِ خیلی بالا را نمی‌خواهم؛ همین لذتِ کوچک برایم بس است!» استغفار هم یعنی: «خدایا من نتوانستم از زندگی‌ام خوب لذت ببرم، نشدم، در خودپرستی مانده‌ام، اخلاقم بد شده و لذت نمی‌برم...» 🔻 آدم برای عاشقی آفریده شده و اگر عاشق نباشد، می‌شود؛ حتی اگر و هم بخواند! در آموزش دین به نوجوان‌ها باید بگوییم که «دین می‌خواهد تو را عاشق کند؛ اگر دین نداشته باشی عاشق نمی‌شوی!» و بعد هم قصۀ عاشق‌های واقعی را برایشان بگوییم. 🔻 الان ما دین را به «عاشقی» ترجمه نمی‌کنیم و مثلاً به و و ، ترجمه می‌کنیم، لذا آدم‌های متقلب هم می‌توانند ادعای کنند که بعداً معلوم می‌شود اصلاً دین‌دار نبوده‌اند. 🔻 دین‌داریِ افراد را از مقدارِ عاشقی و لذتی که از دین‌داری خود می‌برند، می‌توان تشخیص داد و کسی که ناخالص باشد، اینجا خودش را نشان می‌دهد! 🔻 از برخی یاران پیامبر(ص) پرسیدند: شما از کجا می‌فهمیدید کیست؟ گفتند: هرکسی عاشق علی(ع) نبود-و به ایشان بغض داشت- می‌فهمیدیم که منافق است (کفایه‌الاثر/۱۰۲) | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
🌹 اگـــر از دسـت کـسی نـاراحت هستید😖 دو رکـعت بــخونید و بـــگویید: ! این بــنده تـو حـواسش نـــــبود مـن ازش گـذشتم تـو هـم بـگذر...🍃🙃😉 🕊 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
•|نماز_اول_وقت|• اولین عامل بهم ریختگی چشم ماست. چشمی که همه چیز را می بیند. هر شخص زن و مرد.. هر منظره.. هر عکس و هر فیلم .. نمی تواند نماز خوبی بخواند. اگر بتوانید چشم خودتان را کنترل کنید ؛ انشاءالله نمازتان بهتر می شود. خلاصه شدۀ رفتار و اعمال روز ماست. 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
🌙 》 🍃🌸 🌸🍃 در ارشادالقلوب آمده است: هرکس می خواهد برای بلند شود، موقع خوابیدن بگوید: اللّهمّ ابعَثْنی مِن مَضْجَعی لِذِکرک وَ شُکرِک وَ صَلواتِک و اِسْتِغْفارِک وَ تَلاوَةِ کتابِک و حُسْنِ عِبادَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحمین. بحارالانوار/ج84/ص173" 🍃🌸 🌸🍃 امام صادق علیه السلام فرمود : نیکوکاران بهشتی در وتر به هنگام سحر هفتاد مرتبه از خدا طلب آمرزش می کردند. درالمنثور/ج6/ص113 یعنی کسانی که از خداوند در قنوت نماز وتر هفتاد بار تقاضای بخشش کنند، جزو نیکوکاران بهشتے محسوب می شوند." 💚 اللهم عجل لولیک الفرج 💚 ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے ام 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
رمان زیبای ♥️🍃 قسمت نوزدهم _... من اگه بخوام ازدواج کنم خواستگار مثل داداش تو دارم که آرزوشه با من ازدواج کنه.میدونی برای بازار گرمی هم نمیگم. حانیه از حرفی که گفته بود شرمنده شد،سرشو انداخت پایین و عذرخواهی کرد. کلاسها شروع شده بود.... من همچنان کلاس استادشمس نمیرفتم. بسیج میرفتم مثل سابق. حتی با حانیه هم مثل سابق بودم. روزها میگذشت و من مشغول و و و و بودم. اواخر اردیبهشت بود.... حوالی عصر بود که از دانشگاه اومدم بیرون. خیابان خلوت بود. هوا خوب بود و دوست داشتم پیاده روی کنم. توی پیاده رو راه میرفتم و زیرلب صلوات میفرستادم. تاکسی برام نگه داشت.راننده گفت: _خانم تاکسی میخواین؟ اولش تعجب کردم آخه من تو پیاده رو بودم،همین یعنی اینکه تاکسی نمیخوام ولی بعدش گفتم شاید چون خلوته خواسته مسافر سوار کنه. نگاهی به مسافراش کردم. یه آقایی جلو بود و یه خانم عقب. هرسه تاشون به من نگاه میکردن.به نظرم غیرعادی اومد. گفتم:تاکسی نمیخوام،ممنون. به راهم ادامه دادم... اما تاکسی نرفت.آرام آرام داشت میومد. ترسیدم.دلم شور افتاد.کنار خیابان، جایی که ماشین پارک نبود اومد کنار. یه دفعه مرد کنار راننده و خانمه پیاده شدن و اومدن سمت من... مطمئن شدم خبریه.بهشون گفتم: _برید عقب.جلو نیاید. ولی گوششون بدهکار نبود... مرد دست دراز کرد تا چادرمو از سرم برداره،عقب کشیدم،.. بسم الله گفتم و با یه چرخش با پام محکم زدم تو شکمش... دولا شد روی زمین.با غیض به خانومه نگاه کردم.ترسید و فرار کرد. راننده سریع پیاده شد و با چاقو اومد طرفم.گفت: _یا سوار میشی یاهمین جا تیکه تیکه ت میکنم. خیلی ترسیده بودم ولی سعی کردم به ظاهر آروم باشم.اون یکی هم معلوم بود درد داره ولی داشت بلند میشد.. همونجوری که بلند میشد به اونی که چاقو داشت گفت: _مواظب باش،ظاهرا رزمی کاره. گفتم: _آره.کمربند مشکی کاراته دارم.بهتره جونتون رو بردارید و بزنید به چاک. اونی که چاقو داشت باپوزخند گفت: _وای نگو تو رو خدا،ترسیدم. با یه ضربه پا زدم تو قفسه سینه ش،چند قدم رفت عقب. فهمید راست میگم.... هم ترسید هم دردش گرفته بود.لژ کفشم خیلی محکم بود،ضربه هام هم خیلی محکم بود ولی چاقو از دستش نیفتاد. اون یکی هم ایستاد و معلوم بود بهتره.با یه ضربه ناگهانی چاقو شو زد تو شکمم، دقیقا سمت چپم. چون چادر سرم بود،نتونست دقت کنه و خیلی عمیق نزد. البته خیلی عمیق نزد وگرنه عمیق بود.توان ایستادن نداشتم،روی زانوهام افتادم... داشتن میومدن نزدیک.چشمم به پاهاشون بود... ادامه دارد... نویسنده:بانو {کپی‌باذڪرنام نویسنده و صلوات درتعجیل آقاصاحب‌الزمان مجازاست🍃🌹} 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
🔵 🔻🔰قسمت هشتم🔰🔻 💬✍🏻 بیشتر افراد مبتلا فکر میکنن خودارضایی، فقط همون لحظه خارج شدن منی از بدنه😳👇🏻 ♨️وقتیکه بطور اتفاقی، تصویر بدیو میبینی، تخم شهوت رو تو دلت میکاره...😈 🖲این همون زمانیه که ذکر گفتن تاثیر زیادی داره👌🏻 📛اما اگه به عکس خیره بشی، شهوت از تخم جوانه میزنه...🌱 🚣🏻اگه با یه قایق سوراخ تصمیم به سفر کردی، خودتو غرق شده بدون؛ نه زمانیکه شش‌هات پر آب شدن.😣 ⚠️وسوسه‌های شیطان در انجام خودارضایی : 😈شیطان : گوشیتو بردار برو تلگرام لینک فلان کانالو سرچ کن ببین بلاکش کردن یا نه؟(شهوتو تو دلت میندازه) 🙂تو میفهمی شهوتی شدی و گوشیو خاموش میکنی.😊 😈دوباره شیطان بهت میگه برو یه سرچ بد بکن ولی توشو نبین. 🙇🏻سرچ میکنی و میری تو گناه کده و میبینی عکسهای بد، تار هستن🌫 ☑️باید تو همون مرحله اول که گوشیتو خاموش کرده بودی، ذکر میگفتی و فکر گناهو دور میکردی اما الان کار یکم سخت شده...💢 🔰دو حالت داره... ✅یا خاموش میکنی😇 ❎یا عکس های تار رو دانلود میکنی و نگاه میکنی👀💃🏻 😈 از زبون خودت بهت میگه : 👹من خودارضایی نمیکنم فقط میخوام عکسو ببینم😈👌🏻 📌وقتیکه بدن نامحرمو دیدی، در اصل شروع به خودارضایی کردی❕ 🀄️این موقع تا کار اصلی و ضربه فنی رو نزده، هر عملی که تو رو از این گناه اصلی دور میکنه انجام بده هرچی در توان داری انجام بده که استمنا نکنی...😖 🌀 یه لحظه چشماتو ببند وفکر کن که چه بلایی میخای سر خودت بیاری...😔 ♨️پشیمونی بعد از گناهو میخای چیکار کنی😰 💘عهدت با خدای مهربونت شکسته میشه و دل امام زمانتم خون میکنی💔😭 💢واقعا ارزششو داره بخاطر یه لذت چند ثانیه ای کوتاهِ حرام، به جسم و روحت آسیب بزنی؟؟🤕😒 🔹چشماتو وا کن 🔹ذکر بگو و بلند شو 🔹یکم قدم بزن و برو سمت یخچال و یه لیوان آب بخور... 🔹حالا برو بیرون یه هوایی تازه کن و ذکر گفتنم ادامه بده 🔹الان تقریبا ازت شکست خورده؛ برو وضو بگیر و دو رکعت مستحبی بخون تا رسما ضربه فنیش کنی...😎✌️🏻 ♻️دفعه بعد که دوباره سراغت اومد، کار برات خیلی آسونتر میشه😉✌️🏻 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸 ﴾@chadorbesarha﴿
🔵 🔻🔰قدم دهم {آخرین قدم}🔰🔻 💡استفاده از یه قانون اثبات شده😳👇🏻 ♻️قانون : 💬✍🏻 اگه نور نباشه، تاریکی جای نور رو میگیره؛ در اصل، علت بوجود اومدن تاریکی، نبودن نوره... هرچقدر بیشتر نور رو تقویت کنی، تاریکی کمتر میشه... ❣دل تو، یا جای خداست یا جای شیطان...😈 ✨خدا مثل نوره و شیطان هم تاریکی⚫️ ❣هر چقدر یاد خدا رو بیشتر تو دلت زنده کنی، تاریکی های دلت(شیطان) کمرنگ تر میشن...😇 🖲حالا چجوری میتونیم خدا رو به دلمون راه بدیم تا شیطان فرار کنه؟ 🌀جواب رو از خود خدا بشنو : عبادت❕🌀 🔆عبادتم یعنی و ...🔆 💬✍🏻 روزی پیامبر(ص) در جمع اصحاب نشسته بود به ایشان عرض کردند : 🗣جوانی مرتکب عمل خلاف و زشتی میباشد. پیامبر پرسید : آیا میخواند؟ جواب دادند : بله. ایشان فرمودند : پس مطمئن باشید سرانجام روزی نمازش او را از این عمل جدا میکند...😊 ☑️شاید تا چند روز اول، اثری احساس نکنی؛ اما بعد مدتی میبینی که چقد کارات رو غلطک میوفته و خداهم بهت کمک میکنه.😍 🔊🌹خداوند فرموده : 🔹«هرکس از نمازش در اول وقت مراقبت نماید، ما نیز از او مراقبت مینماییم.»🔹 📌تا انجامش ندی، نمیتونی تصور کنی چه آثاری پشت این کاره... ده دقیقه بیشترهم وقتتو نمیگیره❕ 🔰 : 💬✍🏻 گرفتن، طوفان غریزه جنسی رو کاهش میده؛ سموم بدن رو دفع میکنه، استقامت بدنی و جسمی رو هم افزایش میده امتحانش کن.😉 🔊🌹پیامبر میفرمایند : 🔹«هر کسی از شما توانایی دارد، ازدواج کند. هرکس قدرت ازدواج ندارد، پیوسته بگیرد.»🔹 🔰 وقتی میگیریو غذای حلالتو بر خودت حروم میکنی، خیلی راحت میتونی از شهوت‌ها فاصله بگیری...😊 👈🏻غذا خوردن یه نوع لذته.😋 ☑️وقتی تو این لذت حلال رو برای خودت حروم میکنی و تا اذان مغرب لب به غذا نمیزنی، شیطون چطور میتونه به نفست پیشنهاد انجام گناه بده⁉️👺 🗣به شیطون بگو : 😂بابا من غذای حلال خودمو بر خودم حروم کردم... آخه تو دیگه چی میگی این وسط؟!😂 بیام گناه بکنم؟!😏 پس الکی وقتتو تلف نکن.😛 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸 ﴾@chadorbesarha﴿
رمان زیبای ♥️🍃 قسمت صد و چهارم -من نمیخوام اذیتت کنم،نمیخوام ناراحت باشی وگرنه جز تو هیچکس نیست که دلم بخواد تو اون مواقع کنارم باشه. -من میخوام تو سختی ها کنارت باشم.اینکه ازم پنهان میکنی اذیتم میکنه. مدت طولانی ساکت بود و فکر میکرد.بعد لبخند زد و گفت: _باشه،خودت خواستی ها. چهار ماه گذشت... دخترهام پنج ماهشون بود.مدتی بود که وحید سه روز کامل خونه نمیومد،دو روز میومد،بعد دوباره سه روز نبود.دو روزی هم که میومد بعد ساعت کاری میومد.من هیچ وقت از کارش و حتی مأموریت هاش .چون میدونستم توضیح بده و از اینکه نتونه به سؤالهای من جواب بده اذیت میشه.ولی متوجه میشدم که مثلا الان شرایط کارش خیلی سخت تر شده.اینجور مواقع بسته به حال وحید یا میذاشتم تا مسائلشو حل کنه یا بیشتر بهش میکردم تا کمتر بهش فکر کنه.تشخیص اینکه کدوم حالت رو لازم داره هم سخت نبود،از نگاهش معلوم بود. وقتی که نبود چند بار خانمی با من تماس گرفت و میگفت وحید پیش منه و من همسرش هستم.از زندگی ما برو بیرون... اوایل فقط بهش میگفتم به همسرم دارم و حرفهاتو باور نمیکنم...زود قطع میکردم.من به وحید اعتماد داشتم. اما بعد از چند بار تماس گرفتن به حرفهاش گوش میدادم ببینم حرف حسابش چیه و دقیقا چی میخواد.ولی بازهم باور نمیکردم.چند روز بعد عکس فرستاد.عکسهایی که وحید کنار یه خانم چادری بود.حجاب خانمه مثل من نبود،ولی بد هم نبود، محجبه محسوب میشد.تو عکس خیلی به هم نزدیک بودن.وحید هیچ وقت به یه خانم نامحرم اونقدر نزدیک نمیشد. ولی عکس بود و . اونقدر برام بی ارزش و بی اهمیت بود که حتی نبردم به یه متخصص نشان بدم بفهمم واقعی هست یا ساختگی. بازهم اون خانم تماس گرفت.گفت: _حالا که دیدی باور کردی؟ گفتم: _من چیزی ندیدم. تعجب کرد و گفت: _اون عکسها برات نیومده؟!!! -یه عکسهایی اومد.ولی آدم عاقل با عکس زندگیشو بهم نمیریزه. به وحید هم چیزی از تماس ها و عکسها نمیگفتم. دو روز بعد یه فیلم فرستادن.... تو فیلم تصویر و صدای وحید خیلی واضح بود.اون خانم هم خیلی واضح بود.همون خانم محجبه بود ولی تو فیلم حجابش خیلی کمتر بود.اون خانم به وحید ابراز علاقه میکرد،وحید هم لبخند میزد.... حالم خیلی بد شد.خیلی گریه کردم.نماز خوندم.بعد از نماز سر سجاده فکر کردم.بهتره زود نکنم.. ولی آخه مگه جایی برای قضاوت دیگه ای هم مونده؟دیگه چه فکری میشه کرد آخه؟ باز به خودم تشر زدم،الان ذهن تو درگیر یه چیزه و ناراحتیت اجازه نمیده به چیز دیگه ای فکر کنی. گیج بودم.دوباره خوندم.ولی آروم نشدم. دوباره خوندم ولی بازهم آروم نشدم.نماز حضرت فاطمه(س) خوندم.به حضرت شدم،گفتم کمکم کنید.بعد نماز تمام افکار منفی رو ریختم دور ولی چیز دیگه ای هم به ذهنم نمیرسید.... صدای بچه ها بلند شد.رفتم سراغشون ولی فکرم همش پیش وحید بود. با وحید تماس گرفتم که صداش آرومم کنه.گفت: _جایی هستم،نمیتونم صحبت کنم. بعد زود قطع کرد.اما صدای خانمی از اون طرف میومد،گفتم بیاد خب که چی مثلا. فردای اون روز دوباره اون خانم تماس گرفت. گفت: _حالا باور کردی؟وحید دیگه تو رو نمیخواد. دیروز هم که باهاش تماس گرفتی و گفت نمیتونه باهات صحبت کنه با من بوده. خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم. گفتم: _اسمت چیه؟ خندید و گفت: _از وحید بپرس. با خونسردی گفتم: _باشه.پس دیگه مزاحم نشو تا از آقا وحید بپرسم. تعجب کرد.خیلی جا خورد.منم از خونسردی خودم خوشم اومد و قطع کردم. گفتم بدترین حالت اینه که واقعیت داشته باشه، دیگه بدتر از این که نیست.حتی اگه واقعیت هم داشته باشه نمیخوام کسی که از نظر بهم میریزه باشم. سعی کردم به خاطرات خوبم با وحید فکر کنم. همه ی زندگی من با وحید خوب بود. یاد پنج سال انتظارش برای پیدا کردن من افتادم. یک سالی که برای ازدواج با من صبر کرده بود. نه..وحید آدمی نیست که همچین کاری کنه... من همسر بدی براش نبودم.وحید هم آدمی نیست که محبت های منو نادیده بگیره..ولی اون فیلم.... دو روز گذشت و فکر من مشغول بود.... نویسنده:بانو {کپی‌باذڪرنام نویسنده و صلوات درتعجیل آقاصاحب‌الزمان مجازاست🍃🌹} 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸