eitaa logo
جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
24 فایل
کانال رسمی جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران کانالی 🌸 با حضور جمعی از دختران و بانوان فعال فرهنگی استان مازندران 🦋جهت انس بهتر و معرفی شهدا و انقلاب اسلامی 🌺اینجا متبرک به حضور خانواده های معظم شهدا است.
مشاهده در ایتا
دانلود
گرینف گلوله عجیبی دارد، تیرخورد به بازوی مجتبی، بالای آرنج، دست مجتبی را خرد کرد و گلوله عمود فرو رفت به پهلوی مجتبی، بازوی مجتبی شکست، پهلویش را شکافت. مجبتی می گفت: فدای مادرم بشوم، مادرم زهراء(س) که آن نانجیبان، پهلویش را شکستند و بازویش را، هوا تاریک بود، وقتی گلوله خوردم، حس غریبی از همه یازهراء های که گفته بودم ریخت توی دلم. تیرخورد به پهلویم، یاد پهلوی مادرم فاطمه بودم. 💐روایتگری و مرور خاطرات شهید علمدار با بیانات جناب آقای کریمی #جبهه_فرهنگی_فاطمیون 🇮🇷 @fatemioun110
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاک شلمچه نه به همان قداست، اما بوي همان خاک چادر حضرت زهرا(س) را مي داد. تربت شلمچه بوي تربت ابي عبدالله(ع) را مي دهد. خاکش همرنگ خاک ابي عبدالله(ع) است. اگر همه جا، زمين کربلاست، شلمچه قتلگاه است؛ شلمچه مقتل است ... 🕊🕊 💐پخش کلیپ مربوط به شهید سید مجتبی علمدار 🇮🇷 @fatemioun110
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹دغدغه و توصیه جدی ♻️لطفا تا فرصت باقی است برای آنهایی که دوستشان دارید ارسال کنید. کاری از جبهه فرهنگی فاطمیون 🇮🇷 @fatemioun110
حسن ختام مراسم امروز، تجلیل از همسر و دختر شهید سید مجتبی علمدار 🇮🇷 @fatemioun110
🌷ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا🌷 📌خاطرات شهید سید مجتبی علمدار قسمت 1⃣ (زهرا علمدار) 🍃مریم شاگرد ممتاز مدرسه و بسیجی و حافظ هجده جز قرآن بود. چون مسیحی بودم. می ترسیدم جلو بروم و به او پیشنهاد دوستی بدهم. ممکن بود دستم را رد کند. سعی می کردم خودم را به او نزدیک کنم. هر جا می رفت دنبالش می رفتم. توی حیاط ناگهان کسی از پشت چشمانم را گرفت. دستش را برداشت. مریم بود که به من اظهار محبت و دوستی می کرد. خیلی خوشحال شدم. چقدر منتظر این لحظه بودم. او را خیلی دوست داشتم. 🍃یه روز پیشنهاد بریم دعای توسل. وارد نمازخانه شدیم. بچه ها گریه می کردند و دعا می خواندند. منم که چیزی بلد نبودم گوشه ای نشسته بودم و بی اختیار اشک می ریختم. هر روز همراه با مریم به مدرسه می آمدم. اولین چیزی که از او یاد گرفتم حجاب بود. خانواده ام با چادر مخالف بودند. با بهانه هایی مثل اینکه چون عضو گروه سرود مدرسه هستم، گفته اند حتما باید چادر داشته باشی و ... آن ها را مجبور کردم برایم چادر بخرند. مریم اخلاق خوبی داشت، غیبت نمی کرد و ... ، به همین دلیل دوست داشتم در هر کاری از او تقلید کنم. تا آنجا که وقتی عروسی یا جشنی در فامیل برپا میشد، در آن مجالس موسیقی و رقص و ... بود، توانستم همه را کنار بگذارم. 🍃به این فکر افتادم در مورد اسلام مطالعه و تحقیق بیشتری کنم. مریم برایم کتاب آورد و مطالعه می کردم و نکات مهم را یادداشت می کردم. آنقدر مطالعه کردم تا شک و تردید را از خودم دور کنم. از طرفی خانواده بهم فشار می آوردند و علت مطالعه این کتابها را می پرسیدند. باز به ناچار بهانه هایی می آوردم مثلا تحقیق درسی دارم و اگر ننویسم نمره ام کم می شود. مریم هم همراه کتاب ها برایم عکس شهدا و وصیت نامه هایشان را می آورد و با هم آنها را می خواندیم. این گونه راه زندگی کردن را به من یاد می داد. البته از قبل به شهدا ارادت داشتم. آنها برای دفاع از وطن شهید شده بودند. اینگونه دوستی با مریم مرا به سمت اسلام و مسلمان شدن می کشاند. 🍃تا اینکه اواخر اسفند سال 1377 ، مریم به من اصرار کرد که با هم به مناطق جنگی جنوب برویم. خیلی دوست داشتم به این سفر بروم. اما پدر و مادرم مخالف بودند. دو روز قهر کردم و لب به غذا نزدم. ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم. هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم پیدا نکردم. با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. وقتی دعا می خواندم در آن غرق شدم و حالم بهتر شد. نمی دانم در کدام قسمت دعا بود که .... 👈🏻ادامه دارد... 📘 کتاب علمدار، صفحه 217 الی 220 🌷 @fatemioun110 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💠 سی و پنجمین محفل بر بال خاطره بزرگداشت #شهید_سیدمجتبی_علمدار با حضور همسر و دختر گرامی شهید 🇮🇷 تمثال و کتاب شهید علمدار #جبهه_فرهنگی_فاطمیون 🌷🇮🇷 @fatemioun110
💠🌀💠🌀💠🌀 🍀 سی و پنجمین محفل بر بال خاطره 🌷 رسم عاشقی بزرگداشت #شهید_سیدمجتبی_علمدار با حضور همسر گرانقدر و دختر عزیز شهید علمدار 📆 پنجشنبه ۹۷/۱۰/۲۷ #جبهه_فرهنگی_فاطمیون 🌷🇮🇷 @fatemioun110
💠🌀💠🌀💠🌀 🍀 سی و پنجمین محفل بر بال خاطره 🌷 رسم عاشقی بزرگداشت #شهید_سیدمجتبی_علمدار با حضور همسر گرامی و دختر عزیز شهید علمدار 📆 پنجشنبه ۹۷/۱۰/۲۷ #جبهه_فرهنگی_فاطمیون 🌷🇮🇷 @fatemioun110
همسر شهید، اسیر شهید نیست! ح‌سین ق‌دیانی: ۳۵ سال است فرزند شهیدم اما اعتراف می‌کنم؛ وقتی لاله‌ای غرق در خون خود می‌شود، آنکه از همه بیشتر رنج می‌کشد و از همه بیشتر محکوم به صبر است، نه فرزند شهید است و نه حتی والدین شهید! آری! ادب باید کرد در برابر همه‌ی همسران شهدا! خواه مثل مادر من، قدم در وادی پیری گذاشته باشند و خواه هم‌رده‌ی همسر شهید حججی باشند! شهید که شهید شده و روزی از سرچشمه‌ی نور می‌خورد لیکن بار امانت شهادت شهید، می‌ماند روی دوش همسر او! بگذار رک بگویم؛ اصلا خوب تا نکرده‌ایم با همسران شهدا! عمدتا در قبال شهدا، سخن از مادر و پدر شهید یا دختر و پسر شهید می‌گوییم و غفلت می‌کنیم از همسران شهدا! سهمی هم اگر مختص‌شان کنیم، غالبا‌ زخم‌زبان است و طعنه و کنایه! از چرت‌ترین پرسش‌ها تا پرت‌ترین فضولی‌ها! که چرا این را پوشیدی و آن را نه! که چرا اینجا رفتی و آنجا نه! و از همه بدتر، این سئوالات واقعا روی اعصاب؛ «چرا ازدواج مجدد نمی‌کنی؟!» یا «چرا ازدواج مجدد کرده‌ای؟!» به نام خدا! به تو چه! به من چه! به شما چه! والله همسر شهید شدن، گناه نیست که عالم و آدم، وکیل‌وصی این بانوان محترمه شده‌اند! بی‌تعارف بنویسم؛ خدا قبل از آنکه گریبان ما را ناظر بر خون شهدا بگیرد، معطوف بر همسران شهدا خواهد گرفت که خواسته یا ناخواسته، حق زندگی را سلب کرده‌ایم از این شیرزنان! اولا همسر شهید فقط «همسر شهید» نیست! او نیز مثل هر زن دیگری، حق بهره‌برداری از زندگی شخصی خود را دارد! که کوه برود! که سینما برود! که مسافرت برود! که وقت بگذارد برای خودش! جوری جامعه در تقابل با این زنان مظلومه، گارد گرفته‌اند کأنه همسر شهید، اسیر شهید است! نخیر! پدر من وقتی زنده بود، مادرم را به اسیری نیاورده بود و بعد از شهادتش نیز! و این مهم درباره‌ی همه‌ی شهدا و همه‌ی همسران شهدا صادق است! ثانیا کسانی که همسران شهدا را شماتت می‌کنند که «چرا ازدواج نمی‌کنی؟!» یا «چرا ازدواج کرده‌ای؟!» یا «چرا زود ازدواج کرده‌ای؟!» بی‌بهره‌ترین افراد از راه و رسم شهادتند! بگذریم که توصیه‌ی دین مبین به بوده! ما اما حق دخالت نداریم! حق ما همان تکلیف ماست و تکلیف ما خضوع است و فروتنی! اینکه پدر و مادر حججی- شهیدی که چهره است!- ازدواج مجدد عروس‌شان را تبریک گفتند و بی‌هیچ هراسی از لومه‌ی لوامین، آن را رسانه‌ای هم کردند، استعاره از اوج شناخت و نهایت معرفت والدین شهدا دارد به فلسفه‌ی و فرامین تمدن‌سازش! این وسط، جز «تبریک» تکلیف دیگری روی دوش ما نیست! Telegram: @ghete26
🔻برای بانوی مجاهده مرضیه هاشمی 🔹به خواهران و برادران نوجوان و جوانم؛ روزگاری که آمریکا بودم، امام جمعه نیوجرسی -که از علمای بزرگوار هستند- قصد سفر به ایران داشتند. به بنده گفتند دلم میخواهد از این سفر با دست پر برگردم. پیشنهاد شما چیست؟ 🔹گفتم: بنده کسی نیستم که به شما راهکار بدهم، ولی یک چیز بلدم. بروید قم، آیت الله بهجت را زیارت کنید و همین درخواست را از ایشان بکنید. هرچه پاسخ دادند، همان راهکار حل معمای شماست. ایشان گفتند آقای بهجت مرا نمیشناسند. گفتم: اول آفتاب حرم مطهر فاطمه معصومه (ع) مشرف میشوند، کافی است جلوی راهشان باشید. با یک سلام و احوالپرسی، سلام بنده را برسانید. از من و زن و بچه ام میپرسند. بعدش بگویید این سؤال را از او پرسیدم. گفت: از آقای بهجت بپرس. 🔹او از ایران بازگشت و آقای بهجت را زیارت کرده بود. دیدنشان رفتم و پرسیدم چه شد؟ گفت: آقای بهجت را در حرم دیدم و همان که گفتی شد. در پاسخم جمله کوتاهی فرمود: «آقا ببین! اگر در قیامت به بنده اذن شفاعت بدهند قول میدهم شما را به یک شرط شفاعت کنم؛ یک نفر را آنجا مسلمان کن!» 🔹سرکار خانم مرضیه هاشمی یکی از این عزیزان مجاهده و مسلمان شده ما است که شفاعت آیت الله بهجت ها، ارزانی بیداری اوست. به راستی دعاگوی اوئیم و به وجودش افتخار میکنیم. البته او بهتر از بسیاری، روحیه استکباری آمریکای دروغگو و مدعی آزادی و حقوق بشر را میشناسد. 🔹از سخنگوی وزارت خارجه و دکتر جبلی و دیگر غیرتمندان از مسئولین محترم و همه جوانان انقلابی که زشت کاری های آمریکایی ها را محکوم کردند و این بانوی قهرمان و خانواده محترمشان را به هر شکل یاری نمودند سپاسگزارم. به امید آزادی هر چه سریعتر ایشان... مرتضی آقاتهرانی . ۹۷/۱۰/۲۷ Telegram: @Children_resistance_313
🚨#فوری| شناسایی پیکر شهید جاویدالاثر بابلی پس از ۳۲ سال 🔹پیکر مطهر شهید جاویدالاثر #هوشنگ_مرتضوی_درازکلا پس از ۳۲ سال به زادگاهش بر می‌گردد. 🔹#شهید_مرتضوی سرباز نیروی زمینی لشکر ۸۸ زرهی #زاهدان، سال ۱۳۴۶ در روستای #درازکلا بخش #بابل‌کنار به دنیا آمد و در ۱۹ سالگی در ۲۳ دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات_کربلای۶ در منطقه #سومار به #شهادت رسید. 🔹پیکر این شهید جاویدالاثر پس از ۳۲ سال و در سالروز شهادتش توسط گروه تفحص برون‌مرزی ستاد کل، با پلاک و مشخصات و کارت جنگی شناسایی شد Telegram @shjavadasadi