همسر شهید، اسیر شهید نیست!
حسین قدیانی: ۳۵ سال است فرزند شهیدم اما اعتراف میکنم؛ وقتی لالهای غرق در خون خود میشود، آنکه از همه بیشتر رنج میکشد و از همه بیشتر محکوم به صبر است، نه فرزند شهید است و نه حتی والدین شهید! آری! ادب باید کرد در برابر همهی همسران شهدا! خواه مثل مادر من، قدم در وادی پیری گذاشته باشند و خواه همردهی همسر شهید حججی باشند! شهید که شهید شده و روزی از سرچشمهی نور میخورد لیکن بار امانت شهادت شهید، میماند روی دوش همسر او! بگذار رک بگویم؛ اصلا خوب تا نکردهایم با همسران شهدا! عمدتا در قبال شهدا، سخن از مادر و پدر شهید یا دختر و پسر شهید میگوییم و غفلت میکنیم از همسران شهدا! سهمی هم اگر مختصشان کنیم، غالبا زخمزبان است و طعنه و کنایه! از چرتترین پرسشها تا پرتترین فضولیها! که چرا این را پوشیدی و آن را نه! که چرا اینجا رفتی و آنجا نه! و از همه بدتر، این سئوالات واقعا روی اعصاب؛ «چرا ازدواج مجدد نمیکنی؟!» یا «چرا ازدواج مجدد کردهای؟!» به نام خدا! به تو چه! به من چه! به شما چه! والله همسر شهید شدن، گناه نیست که عالم و آدم، وکیلوصی این بانوان محترمه شدهاند! بیتعارف بنویسم؛ خدا قبل از آنکه گریبان ما را ناظر بر خون شهدا بگیرد، معطوف بر همسران شهدا خواهد گرفت که خواسته یا ناخواسته، حق زندگی را سلب کردهایم از این شیرزنان! اولا همسر شهید فقط «همسر شهید» نیست! او نیز مثل هر زن دیگری، حق بهرهبرداری از زندگی شخصی خود را دارد! که کوه برود! که سینما برود! که مسافرت برود! که وقت بگذارد برای خودش! جوری جامعه در تقابل با این زنان مظلومه، گارد گرفتهاند کأنه همسر شهید، اسیر شهید است! نخیر! پدر من وقتی زنده بود، مادرم را به اسیری نیاورده بود و بعد از شهادتش نیز! و این مهم دربارهی همهی شهدا و همهی همسران شهدا صادق است! ثانیا کسانی که همسران شهدا را شماتت میکنند که «چرا ازدواج نمیکنی؟!» یا «چرا ازدواج کردهای؟!» یا «چرا زود ازدواج کردهای؟!» بیبهرهترین افراد از راه و رسم شهادتند! بگذریم که توصیهی دین مبین به #ازدواج_مجدد بوده! ما اما حق دخالت نداریم! حق ما همان تکلیف ماست و تکلیف ما خضوع است و فروتنی! اینکه پدر و مادر حججی- شهیدی که چهره است!- ازدواج مجدد عروسشان را تبریک گفتند و بیهیچ هراسی از لومهی لوامین، آن را رسانهای هم کردند، استعاره از اوج شناخت و نهایت معرفت والدین شهدا دارد به فلسفهی #اسلام و فرامین تمدنسازش! این وسط، جز «تبریک» تکلیف دیگری روی دوش ما نیست!
#شهید_محسن_حججی
#همسر_شهید_محسن_حججی
#همسران_شهدا
#حسین_قدیانی
Telegram: @ghete26
🔻برای بانوی مجاهده مرضیه هاشمی
🔹به خواهران و برادران نوجوان و جوانم؛
روزگاری که آمریکا بودم، امام جمعه نیوجرسی -که از علمای بزرگوار هستند- قصد سفر به ایران داشتند. به بنده گفتند دلم میخواهد از این سفر با دست پر برگردم. پیشنهاد شما چیست؟
🔹گفتم: بنده کسی نیستم که به شما راهکار بدهم، ولی یک چیز بلدم. بروید قم، آیت الله بهجت را زیارت کنید و همین درخواست را از ایشان بکنید. هرچه پاسخ دادند، همان راهکار حل معمای شماست. ایشان گفتند آقای بهجت مرا نمیشناسند. گفتم: اول آفتاب حرم مطهر فاطمه معصومه (ع) مشرف میشوند، کافی است جلوی راهشان باشید. با یک سلام و احوالپرسی، سلام بنده را برسانید. از من و زن و بچه ام میپرسند. بعدش بگویید این سؤال را از او پرسیدم. گفت: از آقای بهجت بپرس.
🔹او از ایران بازگشت و آقای بهجت را زیارت کرده بود. دیدنشان رفتم و پرسیدم چه شد؟ گفت: آقای بهجت را در حرم دیدم و همان که گفتی شد. در پاسخم جمله کوتاهی فرمود: «آقا ببین! اگر در قیامت به بنده اذن شفاعت بدهند قول میدهم شما را به یک شرط شفاعت کنم؛ یک نفر را آنجا مسلمان کن!»
🔹سرکار خانم مرضیه هاشمی یکی از این عزیزان مجاهده و مسلمان شده ما است که شفاعت آیت الله بهجت ها، ارزانی بیداری اوست. به راستی دعاگوی اوئیم و به وجودش افتخار میکنیم. البته او بهتر از بسیاری، روحیه استکباری آمریکای دروغگو و مدعی آزادی و حقوق بشر را میشناسد.
🔹از سخنگوی وزارت خارجه و دکتر جبلی و دیگر غیرتمندان از مسئولین محترم و همه جوانان انقلابی که زشت کاری های آمریکایی ها را محکوم کردند و این بانوی قهرمان و خانواده محترمشان را به هر شکل یاری نمودند سپاسگزارم. به امید آزادی هر چه سریعتر ایشان...
مرتضی آقاتهرانی . ۹۷/۱۰/۲۷
Telegram: @Children_resistance_313
🚨#فوری| شناسایی پیکر شهید جاویدالاثر بابلی پس از ۳۲ سال
🔹پیکر مطهر شهید جاویدالاثر #هوشنگ_مرتضوی_درازکلا پس از ۳۲ سال به زادگاهش بر میگردد.
🔹#شهید_مرتضوی سرباز نیروی زمینی لشکر ۸۸ زرهی #زاهدان، سال ۱۳۴۶ در روستای #درازکلا بخش #بابلکنار به دنیا آمد و در ۱۹ سالگی در ۲۳ دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات_کربلای۶ در منطقه #سومار به #شهادت رسید.
🔹پیکر این شهید جاویدالاثر پس از ۳۲ سال و در سالروز شهادتش توسط گروه تفحص برونمرزی ستاد کل، با پلاک و مشخصات و کارت جنگی شناسایی شد
Telegram @shjavadasadi
4_5913410886957007967.mp3
2.28M
🌹 کجایند فاطمیون؟
♦️ #سخنرانی_کوتاه استاد عالی
🇮🇷 @fatemioun110
🌷ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا🌷
📌خاطرات شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 2⃣
#ژاکلین_زکریا (زهرا علمدار)
🍃نمی دانم در کدام قسمت دعا بود که خوابم برد. در عالم رویا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده ام. دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا، بیا! می خواهم چیزی نشانت بدهم.» با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم، اسم من ژاکلینه» ولی هر چی گفتم گوشش بدهکار نبود. مرتب مرا زهرا خطاب می کرد. دنبال او رفتم. چاله ای را بهم نشان داد و گفت دستت را روی زمین بگذار تا داخل شوی. آن پایین جای عجیبی بود. یک سالن بزرگ که از دیوارهای بلند و سفیدش نور آبی رنگی پخش می شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس ها، عکس رهبر انقلاب آقا سید علی خامنه ای قرار داشت. به عکس ها که نگاه می کردم انگار با من حرف می زنند. ولی من چیزی نمی فهمیدم.
🍃تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا شروع کرد به حرف زدن. خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن ها را به مقام شهادت رساند. مانند: شهید جهان آرا، همت، باکری، علمدار و ...» همین که اسم شهید علمدار را آورد؛ پرسیدم ایشان کیست!؟ چون اسم بقیه شهدا را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند: «علمدار همانی است که پیش شما بود. همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی.»
🍃به یکباره از خواب پریدم. هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به شرطی که بگذاری جنوب بروم صبحانه می خورم. او هم گفت به شرطی که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی شد. پدرم به همین راحتی قبول کرد. این گونه بخاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت نام.
📚کتاب علمدار، صفحه 220 الی 222
🌷 @fatemioun110 🌷
🌷ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا🌷
📌خاطرات شهید سید مجتبی علمدار
قسمت 3⃣
#ژاکلین_زکریا (زهرا علمدار)
🍃هیچ کس جز مریم نمی دانست من مسیحی هستم. در حرم امام خمینی (ره) از نوار فروشی ، نوارهای مداحی شهید علمدار را خریدم. کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند روزی جنوب بودم تازه فهمیدم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه ها نماز جماعت می خواندند. من کناری می نشستم و گریه می کردم. گریه به حال خودم که زمین تا آسمان با آنها تفاوت دارم.
🍃در شلمچه که خیلی هم با صفا بود، با مریم به گوشه ای رفتیم و شروع به خواندن زیارت عاشورا کردیم. او با سوز عجیبی می خواند و من گوش می دادم. انگار در عالم دیگری سیر می کردم. یک لحظه احساس کردم شهدا دور ما جمع شده اند و زیارت عاشورا می خوانند. منقلب شدم و یکباره به هوش رفتم. در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. به کاروان برگشتم.
🍃فردا صبح خبر دادند امام خامنه ای به شلمچه می آید برای همین دوباره فردا به شلمچه می رویم. چقدر انتظار سخت است، هر لحظه برایم به اندازه یک سال می گذشت. از طرفی انتظار شیرین بود؛ زیرا پس از آن، امامم را از نزدیک می دیدم. آقا آمدند. بی اختیار گریه می کردم. تمام نگرانی ها در دلم تبدیل به آرامش شد. اما وقتی رفت تمام غم ها بر جانم نشست. ای کاش جای خاک شلمچه بودم. باید به خودش ببالد از اینکه آقا بر آن قدم گذاشته است.
🍃از جنوب که برگشتم تمام شک هایم به یقین تبدیل شد. از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد بدهد. او هم خیلی خوشحال شد. وقتی شهادتین را می گفتم، احساس می کردم مثل مریم و دوستانش شده ام. من هم مسلمان شدم.
📘 کتاب علمدار، صفحه 222 الی 223
🌷 @fatemioun110 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙سلام ما به فاطمه...
🌹مداحي#شهيد_ابراهيم_هادي بمناسبت ايام فاطميه
@fatemioun110