همو مىگويد: «اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و جهاد و قوانين سياسى براى حفظ مواريث معنوى يعنى توحيد و معارف روحى و اخلاقى و عدالت اجتماعى و مساوات و عواطف انسانى است. اگر اين پوست از اين مغز جدا باشد، البته مغز گزند مىبيند و پوسته خاصيتى ندارد، بايد سوخته و ريخته شود.
12
از طرف ديگر عرفىسازى و گسستن پيوند دين و دنيا داراى مراتب و درجاتى است كه درجاتى از آن در عمل و در طول تاريخ دامنگير جامعه اسلامى شده است. عوامل تهديد كننده جوامع اسلامى و نيز
جامعه اسلامى ايران نيز كم نيستند، پارهاى از اين عوامل عبارتند از:
1-. ظاهرگرايى
استفاده ظاهرى و ابزارى از دين و بازى با الفاظ و تشريفات و فرونهادن لُب و مغز عقلانى و اخلاقى دين، از آفات بزرگى است كه در طول تاريخ در عمل بين دين و حكومت، جدايى افكنده است.
13
2. غربگرايى
رشد و گسترش غربگرايى و الگوگيرى از روند توسعه سياسى، اقتصادى، مديريتى، علمى و فنى غرب مبانى نظرى و عرفى گرايانه تمدن غربى را نيز به طالبانش القاء مىكند. هم اكنون بسيارى از جوامع اسلامى بر سر دو راهى تاريخى بزرگى قرار دارند: يكى تداوم انفعال و الگوپذيرى از مدرنيته غربى و درپى آن فاصله گرفتن از مكتب اسلام به مثابه «مكتب راهنماى عمل» است و ديگر طراحى و به كارگيرى الگوى مناسب توسعه و پيشرفت خويش.
14
3 عصرىكردن دين
عصرى نمودن و ارايه قرائتهاى عصرى از دين به دگرگونى ماهيت دين و پيدايش تكثر بىسرانجام منتهى شده و تأثير بارزى بر عرفى شدن دارد. برخى گمان مىكنند كه اديان الاهى به يكسان از برداشتهايى كه به نحوى نقش بشرى را در صورت بخشى آن پررنگ كنند، حساس و ضربه پذيرند. اين مسئله نخستين بار در مسيحيت رخ نمود و اكنون نيز برخى از نوانديشان، آن را براى اسلام تجويز مىكنند. «1» در عين حال بايد توجه داشت كه اسلام توانمندى فراوانى در برابر موج عصرى كردن دارد
15
4. ناكارآمدى حكومت و جامعه دينى
ناكارآمدى حكومت دينى و ناكامى در پياده كردن الگوى اصيل و كارآمد نظام اسلامى و عمل نكردن به تعهداتى كه در برابر جامعه دارد نقش مهمى در واگرايى جامعه دينى و مجاليابى انديشههاى عرفى گرايانه دارد. اين مسئله به ويژه در انقلاب اسلامى ايران كه تنها نظام سياسى مبتنى بر اسلام در پانزدهمين قرن حيات اسلام مىباشد از حساسيت بالايى برخوردار است
16
از طرف ديگر تلاشهاى فراوانى در جهت ناكارآمد معرفى كردن حكومت دينى وجود دارد. اين مسئله دو مسؤوليت بزرگ را هم بر دوش مسؤولان نظام و هم جوانان انديشمند و همه كسانى كه دغدغه سرافرازى حكومت دينى دارند، قرار مىدهد: يكى تلاش مضاعف در جهت تقويت كارآمدى نظام اسلامى و ديگرىشناخت و تبيين درست و واقعبينانه از كارآمدى اين نظام و مقابله هوشمندانه با تبليغات نادرست.
17
بهطور خلاصه مىتوان گفت:
تئورى سكولاريزاسيون به عنوان نظريهاى عام و جهانشمول هيچ تأييد علمى ندارد و روند جارى در جهان كنونى شكست آن را به اثبات رسانده است.
اسلام با سكولاريسم تعارض بنيادين دارد. از سوى ديگر هيچ يك از عوامل عرفىسازى كه در مسيحيت وجود داشت در اسلام وجود ندارد، و اسلام از توانمندى بالايى براى مقابله با سكولارسازى برخوردار است.
18
بنابراين سكولاريسم مانند بسيارى از ديگر پديدههاى تاريخى در بستر فرهنگى، تاريخى و اجتماعى خود روييده و باليده است. مهمترين عوامل تأثيرگذار در اين رويكرد عواملى است كه با مسيحيت و كليسا ارتباط دارد. برخى از آموزههاى مسيحى بهطور مستقيم زاينده و پرورنده سكولاريسم است و برخى بهطور غيرمستقيم و با ايجاد بىاعتمادى نسبت به آموزههاى دينى
19
در تاريخ معاصر و در مقابل موج سکولاریسم (عرفی گرایی یا کنار زدن اسلام از سیاست)، عالمان بزرگ شيعه از عصر مشروطه تا امروز از نظر تئورى در پى حاكميت اسلام بوده و هستند. آنان با تئورى پردازى در حوزه فقه سياسى زمينههاى تحقق حاكميت دينى را عملى وآن را با مقتضيات زمان تطبيق دادهاند. اين تلاش در عصر مشروطه دستاورد مهمى براى فقه شيعه داشت. نائينى و شيخ فضل الله نورى دو عالم عصر مشروطه در اين بحث اشتراك نظر داشتند كه چگونه ولايت فقيه را سنگ بناى حقوق اساسى و قانون اساسى آن زمان قرار دهند
20
آنان به دنبال الگويى بودند كه نشان دهند بر اساس اسلام و فقه اهلبيت (عليهمالسلام) مىتوان پيشرفت را پىريزى كرد. از اين نظر، «تنبيه الامه و تنزيه المله» پاسخى به مسأله مهم دين و توسعه بود كه طى آن نائينى، علل عقب ماندگى شرق و راز پيشرفت غرب را مورد توجه قرار داد.
21
. نائينى علل پيشرفت غرب را درگيرى آنان با استبداد و ظلم مىدانست كه موفق به از بين بردن آن و حاكميت قانون شد. و پيشنهاد كرد كه اگر مسلمانان هم بخواهند پيشرفت كنند، بايد بر اساس آموزههاى دينى؛ با ظلم و استبداد درآويزند. نائينى با عبارت «تنزيه المله» خواهان آن بود كه حقوق اسلامى را از اين شبهه كه ناتوان از اداره انسان و جامعه است؛ «منزه» كند. و توانايى شريعت اسلامى در اداره جامعه را به منصه ظهور برساند.
22
عالمان شيعه- اعم از علماى نجف و ايران- مىكوشيدند به آن پاسخ دهند سؤال عمده آن زمان اين بود كه راز پيشرفت غرب و عقب ماندگى شرق كدام است؟ عدهاى در قالب نوسازى، تجدد، تمدن، پيشرفت، توسعه راز عقب ماندگى شرق، را ديندارى و مسلمانى دانسته و در مقابل راز پيشرفت غرب را در دينزدايى تفسير مىكردند؛ و راه حل را در دست شستن از دين و ديانت مىدانستد. اين گروه روشنفكران غرب زدهاى بودند كه به سكولاريسم گرايش پيدا كردند
ذهنيت و دغدغه عالمان دينى دفاع از اصول اسلام بود
23