eitaa logo
قرارگاه فرهنگی شهید بهشتی
103 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
22 فایل
عرصه فرهنگ عرصه جهاد است
مشاهده در ایتا
دانلود
وزیر اقتصاد در نامه ای به سرپرست ریاست جمهوری:  تشریح آخرین وضعیت خزانه دولت سیزدهم/ پرداخت ۶۷۱ هزار میلیارد تومان مصارف بودجه عمومی دولت طی چهارماه/ موجودی ۱۸.۵ هزار میلیارد تومان مثبت و بدهی صفر به بانک مرکزی بابت تنخواه  🔹وزیر اقتصاد  با اشاره به نهایی شدن حسابهای ۴ ماهه خزانه در پایان تیر ماه ۱۴۰۳ اعلام کرد:  بدهی خزانه بابت تنخواه بانک مرکزی صفر و خالص طلب خزانه از سازمان هدفمندی یارانه ها حدود ۸ هزار میلیارد تومان است که با لحاظ موجودی نقدی ۱۰/۵ هزار میلیارد تومانی مجموعاً نزدیک ۱۸/۵ هزار میلیارد تومان مثبت خواهد بود؛ در حالی که در مرداد ۱۴۰۰ و شروع دولت شهید رئیسی ۵۳ همت به بانک مرکزی بابت تنخواه «بدهکار» بوده است. 🔹وزیر امور اقتصادی و دارایی در نامه به سرپرست ریاست جمهوری آخرین وضعیت حساب‌های خزانه در پایان دولت سیزدهم را تشریح کرد. 🔹متن نامه وزیر اقتصاد به شرح زیر است: «هم زمان با نهایی شدن حسابهای ۴ ماهه خزانه در پایان تیر ماه ۱۴۰۳ و در آستانه روز تنفیذ رییس جمهور محترم و منتخب مراتب به شرح ذیل به استحضار می رساند: 🔹(۱) وفق اطلاعات خزانه داری کل کشور پس از پرداخت ۶۷۱ هزار میلیارد تومان مصارف بودجه عمومی دولت طی چهارماه بدهی خزانه بابت تنخواه بانک مرکزی صفر و خالص طلب خزانه از سازمان هدفمندی یارانه ها حدود ۸ هزار میلیارد تومان است که با لحاظ موجودی نقدی ۱۰/۵ هزار میلیارد تومانی مجموعاً نزدیک ۱۸/۵ هزار میلیارد تومان مثبت خواهد بود؛ در حالی که در مرداد ۱۴۰۰ شروع دولت شهید رئیسی ۵۳ همت به بانک مرکزی بابت تنخواه «بدهکار» بوده است. 🔹(۲) در موضوع سهم استقراض و اوراق دولت از منابع بودجه عمومی از ۳۵ درصد در آخرین سال دولت قبل به ۱۶ درصد در آخرین سال دولت شهید رئیسی کاهش یافت و طبق قانون بودجه در سال ۱۴۰۳ به ۱۰ درصد خواهد رسید. 🔹(۳) در موضوع انتشار آتی اوراق دولت نیز وفق اطلاعات خزانه داری کل کشور از حدود ۲۵۰ همت ظرفیت اوراق سال جاری حدود ۷۰ درصد آن برای دولت چهاردهم باقی مانده است در حالی که در سال ۱۴۰۰ حدود ۵۷ درصد از اوراق مصوب در قانون بودجه ۱۴۰۰ برای دولت شهید رئیسی باقی مانده بود.» @ShahidJomhor
6.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 برای هموطنان عزیزتر از جانم که دوران قبل را فراموش کردند ♻️ شاهکار برخی از دولتمردان 🔹لطفا بدون تعصب ببینید و در صورت تمایل منتشر کنید
♦️خاتمى به ديدار پزشكيان رفت 🔹سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور اسبق کشورمان شب گذشته - ۵ مرداد ماه ۱۴۰۳- در محل ساختمان پاستور نهاد ریاست جمهوری با مسعود پزشکیان رئیس جمهور منتخب دیدار و گفت‌وگو کرده است. 🔹براساس این گزارش در این دیدار که بیش از یک ساعت و نیم به طول انجامیده، على خاتمى نیز حضور داشته است./نورنیوز @AkhbareFori
هدیه دفتر حفظ‌ونشر آثار رهبر انقلاب به پزشکیان
گرمای بی‌سابقه‌ای که به خاورمیانه رسیده، عربستان ترکیه کویت قطر و حتی دوبی رو هم تحت تاثیر قرار داده تا جاییکه به خاموشی‌های طولانی رسیده اونوقت برانداز نظام زیر باد کولر نشسته داره تغییر شیفت کاری ادارات رو مسخره میکنه! @sepah_Qoods
اینجا محل کار رئیس جمهور منتخب دکتر پزشکیان است 🔵 همزمان با ناترازی برق و بحران خاموشی در سطح کشور با توجه به تاکید دکتر پزشکیان در مدیریت مصرف دفتر کار رئیس جمهور منتخب چراغ‌های اضافی خاموش است! 🇮🇷 🆔 @DrMasoudPezeshkian_Ir 💯
1.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎قال امیر المومنین علی علیه  آلاف تحیه و الثناء: 🍀ما بَالُکم تَفرَحونَ بِالیسیرِ مِنَ الدُّنیا تَدرُکونَهُ ، ولا یحزُنُکم الکثیرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحرَمونَهُ . 🍀شما را چه شده که به کمِ دنیا که به دست می‌آورید، خوش‌حال می‌شوید؛ ولی از کثیر آخرت که محروم می‌شوید، ناراحت نمی‌گردید؟! 📚 نهج البلاغة، خطبۀ ۱۱۳ 🇮🇷به منتظران نور 👉دعوتید 🇮🇷
13.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به ناموس خدا خیانت نکنید 🎥علامه حسن زاده آملی رحمة الله علیه @seyr_solouk
27.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و سیق...😭 این کلیپ خیلی جالب و حیرت انگیزه... ببینید و لذت ببرید👆
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 ✍ هر شب در تخت خود به می اندیشید... در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد. 🔹از قضا آن شب "" قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن "مسجد" بدزدد. پس قبل از "وزیر و سربازانش" به آنجا رسید...در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد. 🔸هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد، بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به "نماز خواندن "مشغول کرد. سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند. 🔹وزیر گفت: سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... و "دزد" از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را "شروع" می کرد. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد. 🔸و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم "دامادم" باشد، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو "امیر" این مملکت خواهی بود. 🔹جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: "خدایا" مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم! 🔸"اگر این نماز از سر "صداقت و خوف" تو بود چه به من می دادی به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande @Dastanhaeamozande
*حکایت عبدالله دیوونه* 🌹اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔 مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. . خونه ما 💔💔 بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔 رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔 عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔 رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب 💔 آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود💔 میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ... *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!* میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔 یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت . 💔😭😭 هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین *کپی با ذکر صلوات* 🍃 *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌹* 🌴🌴این داستان زیبا را حتما بخونید و هر کجا دلتون شکست برای بنده حقیرم دعا کنید🌴🌴🙏 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨🌼اَللَّھُمَّ ؏َـجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج🌼
؛ یه ‏زمانی این بچه‌های هفده هجده ساله، تو سنگرهای شبیه گور خوابیدن، تا شما امروز راحت بخوابید...