حاجی💔
زمان هنوز میونِ این کلمات ایست کرده!
زمان هنوز همونجا...
همون نیمه شب جمعه...
بهوقتِ 01:21 بامداد متوقف شده...
حاجی!
پارسال این موقع نمیدونستیم
قراره چَند ساعت بعد
چه داغی تا ابد روی قَلبمون بمونه...💔
+حاجی اینجا بعد از نبود شُما هوا خیلی پَسه...
حاجی هنوزداریم از رفقاتون شهید میدیم...💔
حاجی!
اینجا با تیر که نه، با یک مشت حرف های باطل
و پوچ ذهن هارو نشونه گرفتن...!
حاجی!
از خدا که پنهون نیست
از شما چه پنهون...
یه نفوذی داریم بینمون...
بهش میگن [نَفس]
حاجی!
داره خیلی از مارو شکست میده...
داره دونه دونه سلاح هارو ازمون میگیره
تا زمینمون بزنه...💔
حاجی!
شما مرد میدون بودی...
شما خوب با این نفوذی میجنگیدی...
خلاصه کلام:)
دَست راستت رو سر ما حاجی:)✋
حاجی!
مددی برسون که بَرخلاف،
[اللهم الرزقنا شهادت] روی لَب هامون،
خیلی گرفتار خوشی دنیامون شدیم...
[نَفسمون] داره [نَفَسمون] رو میبره...💔