eitaa logo
﴿ لشــــکـر مجاهدون✌🏻﴾
116 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
809 ویدیو
38 فایل
بسم‌اللّھ🌿 -بنده عشـق باش و از هردوجهـان آزاد.. ❤ «کمیت پست‌ها مهم نیست رفیق؛ کیفیتش مهمه!» 😎 مشتاقِ‌شنیدنِ‌سخنان‌ِشما..! https://6w9.ir/Harf_8605192 پاسخ پیام‌های ناشناس: @nashenas_g . 🌱+یك‌لشکـر، متشکـل از چنـدین گردان!.(: صلوات‌بفرس‌مؤمن🌻
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿ لشــــکـر مجاهدون✌🏻﴾
📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند.
هست‌و.. موقعــیت خوبیه تا اهمیت رو درك کنیم!😃✨ شمـاهم یادتون نره پیشنهادی‌داشتین دربـاره کتابخوانی، روش‌های کتابخون شدن، و اینـکه:).. حتما دوست‌های کتاب‌خون‌مون توی ناشنـاس تجربه‌های شونو، برامون بنویسین.. ☺️💐💥
📚 نام کتاب: نخل و نارنج نویسنده: وحید یامین پور مطلب:👇🏻 یامین‌پور در این کتاب زندگی و زمانه شیخ مرتضی انصاری را در قالب داستانی روایت کرده است. نویسنده در این رمان، به جز زندگی شیخ انصاری و تاریخ علمای شیعه به موضوعات دیگر از جمله جنگ‌های ایران و روس، حضور انگلستان در ایران و دوران امپراتوری عثمانی پرداخته است. کتابی رمان/داستان و به قلمی زیبا نگاشته شده، کاملا زیبا و مستند و آموزنده هست. حتما مطالعه کنین!..:)🍃 📚 @GORDAN313
🌈🖼 🤓🌱 ¹•اول اینکه با انگیـزه و حوصله برین سراغ درس، حتـی اگه حسش نیست سعـی کنین با آینـده‌نگری ها به خودتون امـید بدین، تا انگیزه هه جـور شه! ²•بعد اینـکه حتمـا وضو بگیرین؛ ³•میتونین حتـی به‌نیت یکـی از معصومین، امام زمـان علیه‌السلام، قلم خودکـار دست بگیرین! ☆ یـاحتی تقدیمش کنین به یکـی از شهدا، تا هم برکـت بدن به‌وقت‌تون، هم به یادگیری.. 📖 •-خلاصه که ماروهم در تون یاد کنین!📐🖇📚😁 گرامی‌بـاد🌹" https://eitaa.com/joinchat/3583377515C6edb762b28
😃📖 "🍦🤍" کاش آبی پیدا کنم تا فکر و روحم را بشوید.🌊 یک فرچه بخرم تمام زوایای این مغز درب و داغان را با فرچه پاک کنم.🍃 حتما تاحالا پراز گل و لای و خیالات و اوهام و افکار غلطم 🤦‍♀شده است که این قدر تاریکم🌌. آدمی که باخودش صادق نباشدضرر می کند. نمی شود که بر اسب رؤیاها💗 سوار شوی و به تاخت بتازی به جایی که نیست🚫. کتاب 📚📚🖇📚 کتـابی‌که لطف های دخترانگی را بیـان می‌کند و داستان زیبایی بر صفحه ذهنت جاری می‌کند!🌸:) @GORDAN313
هدایت شده از میدون‌ کتاب📚
🌸📚 نام‌کتاب: زندانیان یهودی نویسنده: سید سعید هاشمی انتشارات: کتابستان گزیده: یك‌لحظه‌سـرمـ از میان موج‌هـا بیرون‌آمـد. به‌بالا نگاه‌کردمـ. مردم و مأمورین، کنار پل ایستاده‌بودند و داشتند من و اسـبمـ را نشـان می‌دادند؛ دوباره رفتـمـ زیرِ آب. نفسم داشت کم می‌آمـد! به‌دورها، به قبرستـان نگاه کردم. مردم تابـوت را به قبرستان رسانـده‌بودند! @GORDAN313