#طنزجبهه😅
.
رفیقم مےگفت لب مرز یہ
داعشےرو دستگیر کردیم👀💪🏻
.
داعشے گفت تــا ساعت¹¹ من
رو بکشید تـا نهار رو با رسول
خدا و اصحابش بخورم!🥘😌
.
اینام لــج ڪردن ساعـت¹⁴
کشتنش👊🏻گفتـن حالا برو
ظرفاشونرو بشــور😂😂😂😂
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
مقام مادری و همسری در پیشرفتهترین کشور دنیا💫
💢 خانم ساچیکور مور آتا (دکترای الهیات، اهل ژاپن) در جواب سوالِ خبرنگاری که پرسید؛ وضع زنان ايران در چه پايهای قابل قياس با زنان ژاپن است؟ گفت:
"زنهاي ژاپنی در هر موقعيت تحصيلي که باشند کار در خانه را ترجيح می دهند. فرزندانشان را خود تربيت می کنند و براي مردان خود نيز احترام فوق العاده ای قائل هستند.
اصولا حفظ و سلامت بزرگترها، يکی از وظايف اخلاقی مردم ژاپن است و اين مولود تعليمات مذهبی است که باز هم در ژاپن از مقام و موقعيت خاص برخوردار است."
منبع 👇
http://islam-hijab.blogfa.com/post/20
#پویش_حجاب_فاطمے
#امام_خامنهای:
امروز قوّت در فضای مجازی حیاتی است؛
امروز فضای مجازی حاکم بر زندگی انسانها است در همهی دنیا؛ و یک عدّهای همهی کارهایشان را از طریق فضای مجازی پیش میبرند؛ قوّت در این [زمینه] حیاتی است.۱۳۹۹/۰۱/۰۳
🔸خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
📍بیانیه جو بایدن در شب شهادت مظلومانه سردار قاسم سلیمانی:👇
🔹هیچ آمریکایی ای در مرگ قاسم سلیمانی عزاداری نمی کند. او مستحق بود برای جنایاتش علیه نیروهای آمریکایی و هزاران بیگناه منطقه در برابر قانون بایستد
💢 فقط نگید که «تنها» ترامپ قاتل شهید
سلیمانی بود.
🔴 رحمت به روح خدا خمینی(ره) که گفت: آمریکا اگر لاالهالاالله هم بگوید باز ما "مرگ بر آمریکا" میگوییم.
#محمد_پاداش
#مرگ_بر_آمریکا
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
❤️...رمان...❤️
#شکسته_هایم_بعد_تو 💔
#قسمت21
ارمیا بلند شد و زینب را به سمت اتاقش برد که آیه گفت:
_بذاریدش روی تخت من، اتاق بغلیشه!
ارمیا سری تکان داد و راهش را به سمت در دیگر برد. همان دری که آیه
را بارها دیده بود که از آن خارج شده بود. وارد اتاق که شد، زینب را روی
تخت گذاشت و صورت غرق در آرامشش را بوسید. وقتی صاف ایستاد
نگاهش در اتاق چرخید. تصاویر زیادی از آیه و سید مهدی روی دیوار بود.
چیزی در دلش درد گرفت که باعث شد سرش را پایین بیندازد و از اتاق
خارج شود، آیه دمِ درِ اتاق بود. ارمیا که خارج شد گفت: _بفرمایید
غذاتون سرد شد!
_ممنون دیگه سیر شدم!
آیه: لطفا غذاتونو بخورید، شما از ماموریت اومدید، سید مهدی که از
ماموریت برمیگشت اندازهی سه نفر غذا میخورد!
آهی کشید و ادامه داد:
_شما هم بفرمایید؛ میدونم تا به دستپخت من عادت کنید کمی طول
میکشه!
ارمیا پشت سرِ آیه به سمت سفره رفت و نشست:
_برای کسی مثلِ من که تمام عمرش کسی نبوده به خواست و سلیقهی
اون غذا بپزد و هرچی میذاشتن جلوش باید میخورد، اونم جاهایی مثل
پرورشگاه و ارتش، این غذا عین زندگیه و آدما به زندگی کردن زود عادت
میکنن!حق داشت سید مهدی که اندازهی سه نفر میخورد، منم اگه روم
میشد میخوردم!
آیه نشست و اندکی برای خودش غذا کشید؛ شاید ارمیا هم از تنها غذا
خوردن بدش میآید... مثل سید مهدی!
آیه بیشتر با غذایش بازی میکرد اما ارمیا شوق در دلش آمد که بانویش
مقابلش نشسته و این ساعت از شب بهخاطر او سفره انداخته و با او
همراه شده؛ گاهی توجههای کوچک هم دل غمزدگان محروم مانده از
توجه را خوب بازی میدهد!
❤️ادامه دارد ...
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️
❤️...رمان...❤️
#شکسته_هایم_بعد_تو 💔
#قسمت22
ارمیا تمام غذای فردای آیه و زینب را که خورد، تشکر کرد:
_خیلی عالی بود!اولینباره که دستپخت شما رو خوردم و میتونم بگم
بهترین غذای عمرم بود، بهتره رفع زحمت کنم!
آیه که ظرفها را جمع کرده و در سینی بزرگی میچید، دست نگهداشت و
به ارمیایی که قیام کرده بود برای رفتن نگاه کرد:
_اینجا دیگه خونهی شما هم هست، کجا میخواید برید؟
_نمیخوام حضورم اذیتتون کنه، میرم پیش بچهها، هنوز توی اون
خونه جا دارم.
_حضورتون منو اذیت نمیکنه!
_پس این چادر چیه؟ چهل روزه عقد کردیم.
آیه چادر را روی سرش مرتب کرد:
_با رفتنتون که بهتر نمیشه، بذارید آروم آروم حضورتونو بپذیرم!
ارمیا روی دو زانو مقابل آیه نشست:
_تو دوست داری من بمونم؟
_زینب...
حرفش را برید:
_پرسیدم تو آیه، خود تو چی میخوای؟ اگه من و تو زن و شوهریم
بهخاطر خواست زینبه، اما بودن و نبودن من توی این خونه فقط به
خواست تو انجام میشه؛ من به پدر شدن برای زینبت هم راضیام! تو
بخواه که باشم، هستم، تو نخوای فقط پدر زینب میمونم!
آیه باقی وسایل سفره را درون سینی گذاشت و تا خواست بلندش کند،
ارمیا آن را برداشت و به آشپزخانه برد:
_سلیقهی خوبی داری، خونه عجیب آرامشبخش چیده شده!
آیه آرام گفت:
_براتون تو اتاق زینب رختخواب میاندازم!
ارمیا سینی را روی اپن گذاشت و به آیه با لبخند نگاه کرد:
_یه پتو و بالشم بدید کافیه!
آیه رختخواب را پهن کرد و حوله و لباس راحتی روی آن گذاشت. ارمیا
وارد اتاق شد که آیه گفت: _شرمنده لباس نداشتم، اینا مال سید مهدیه،
اگه دوس نداشتید نپوشید؛ آدما دوست ندارن لباس مُردهها رو بپوشن.
دیر وقته و رها اینا هم خوابن وگرنه از آقا صدرا میگرفتم! حالا تا فردا که
وسایلتون رو میارید یه جور سر کنید. وسیله هم گذاشتم اگه خواستید
برید حموم، آمادهست.
_تو ساکم لباس دارم اما خب چهل روزه که شسته نشده!
_بذارید من میاندازم تو ماشین لباسشویی، اگه با همونا راحتید، همونا رو
بپوشید؛ ملافهها تمیزن و بعد از استفادهی شما هم دوباره شسته میشن،
وسواس نیستم اما ممکنه مهمونا وسواس باشن، بهخاطر همین سعی
میکنم همیشه تمیز باشن!
چرا برای ارمیا توضیح میداد؟ شاید چون باید کم کم با اخلاق و رفتار هم
آشنا میشدند!
❤️ادامه دارد ...
#جوانان_ایرانے
✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️
√••• @G_IRANI ❤️