eitaa logo
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
200 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
428 ویدیو
27 فایل
┄┅┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅┄┅┄ تأسیس‌کانال:97/5/17 |• #خوش‌امدےرفیق☺️•| |• #تودعوت‌شدهٔ‌شهدایے‌🥀•| . . ←بہ‌وقت‌شام‌مےتونست‌بہ‌وقت‌ تهران‌باشہ شرایــط : @sharait_j گوش جان☺️👇🏼 @bi_nam_neshan حرفتو ناشناس بزن🙂❤️ https://harfeto.timefriend.net/149743141
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 🏵 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌼 ♥️ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🍁 🌈 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت30 سرش به دوران افتاد، آبرویش رفت. _رها معرفی نمیکنی؟ دکتر صد
❤️...رمان...❤️ _منم به خاطر همین ازشون خواهش کردم. این روزا به خاطر مرخصی یکی از همکارامون یه کم کارا به هم ریخته. رها میان حرف دکتر مشفق رفت: _گفتم که دکتر، شرایطش رو ندارم. صدرا رو به رها کرد: _اگه دوست داری بیای بیا، از نظر من اشکالی نداره؛ اما از پسش برمیای؟! مشفق جواب صدرا را داد: _ایشون بهترین دانشجوی من بودن، بهتر از شما میشناسمشون! صدرا ابرو در هم کشید. مشفق بیتفاوت گذشت. صدرا با همان اخم: _میخوام محل کارتو ببینم. رها به سمت اتاقش رفت. در را باز کرد و منتظر ورود صدرا ایستاد. بعد از او وارد اتاق شد و در را بست. صدرا قدم میزد و به گوشه کنار اتاق نگاه میکرد. _اینجا چیکار میکنی؟ _مشاوره میدم! _از خودت بگو، تو کی هستی؟ با دقت به چهرهی رها نگاه کرد. این دختر با چادر مشکیاش برایش عجیب بود. _چی بگم؟ _دکتری؟ رها اصلاح کرد: _دکترا دارم. _دکترای چی؟ _روانشناسی بالینی؛ البته ارشدم روانشناسی کودک بود. _پس دکتری! _بله. _چرا به من نگفتی؟ _نپرسیده بودید. _میخواستم یکی رو بهم معرفی کنی که بهم دربارهی رویا و این شرایط کمک کنه. رها: آیه خوبه، دکتر صدر هم خوبه؛ دکتر... _خودت چی؟ نمیتونی کمکم کنی؟ _من خودم یک طرف این معادله ام، نمیتونم کمکت کنم ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت31 _منم به خاطر همین ازشون خواهش کردم. این روزا به خاطر مرخصی
❤️...رمان...❤️ _به چهره ی مراجعیت که خوب نگاه میکنی، همکاراتم همینطور، مشکلت با من و خانوادهم چیه؟ برادر تو قاتله! رها سکوت کرد... حرفی نداشت؛ اما صدرا عصبانی شده بود. از نگاه گریزان رها، از بهانهگیریهای رویا، از نگاه همکاران رها! صدرا صدایش را بالا برد: _از روزی که دیدمت اینجوریای، نه به قیافهی خانوادهت نگاه کردی نه ما... تو حتی به رویا هم نگاه نکردی! معنی این رفتارت چیه؟ -معنیش اینه که قهره! معنیش اینه که دلش شکسته، معنیش اینه که دیدن شما قلبشو میشکنه... بازم بگم جناب زند؟ صدای دکتر صدر بود: _صداتون رو انداختین رو سرتون که چی بشه؟ این نه در شان شماست نه همسرتون. _معذرت میخوام. دکتر صدر به سمت صندلی رها رفت و پشت میز نشست: _بشینید! صدرا و رها روی صندلیهای مقابل دکتر صدر نشستند. _میخواستم فردا باهات صحبت کنم؛ اما انگار همسرت عجله داره! ناهار با خانواده باید منتظر بمونه، تعریف کن! _مشکلی نیست دکتر. من خودم فردا میام خدمتتون. _من از لحظه اولی که دیدمت متوجه حالت شدم. منتظر بودم خودت بیای که خودش اومد. به صدرا نگاه کرد. صدرا فهمید نوبت اوست که حرف بزند. _مجبور شدیم ازدواج کنیم. _این که معلومه، رها نامزد داشت؛ حالا که شما به این سرعت در کنارشون قرار گفتین معلومه که جریانی هست ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت32 _به چهره ی مراجعیت که خوب نگاه میکنی، همکاراتم همینطور، مش
❤️...رمان...❤️ _رامین برادر رها، با برادر من سینا شریک بودن؛ دعواشون میشه و با هم درگیر میشن... برادرم مُرد. من دنبال کارای قصاص بودم، مادرم فقط قصاص میخواست؛ همینطور زن برادرم. نتونستم راضیشون کنم رضایت بدن؛ پدر رها، عموم رو که پدرزن برادرم هم بود رو راضی میکنه خونبس بگیره. قرار بود رها صبح همون روز به عقد عموم در بیاد. نتونستم... انصاف نبود یه دختر جوون با عموم که هفتاد سالشه ازدواج کنه. با خودم گفتم اگه من عقدش کنم بعد از یه مدت که داغشون کمتر شد طلاقش بدم که بره سراغ زندگی خودش؛ اما همه چیز بههم ریخت، نامزدم بهونهگیر شده و مدام بهم گیر میده! عموم قهر کرده و باهامون قهر کرده. دخترعمومم که خونه پدرش مونده میگه دیگه پا تو اون خونه نمیذارم. یاد سینا باعث میشه حالش بد بشه... ماههای آخر بارداریشه. _تو چی رها؟ احسان چی شد؟ _نمیدونم، ازش خبر ندارم. _خبر داره؟ _نمیدونم. صدرا طاقت از کف داد: _احسان نامزد سابقته؟ _آره. رها هم مثل تو نامزد داشت؛ نامزدی که حتی ازش خبر نداره! به نظرت اگه میخواست نمیتونست بهش خبر بده؟ مثل تو!صدرا ابرو در هم کشید و فکاش سفت شد، چشمش سرخ شده بود. _نامزد شما چی شد؟ _بعد از سالگرد برادرم قراره ازدواج کنیم. _با همسر دوم شدن مشکلی نداره؟ _من با اون زندگی میکنم، رها قراره با مادرم زندگی کنه.؛ درضمن همسر اول من رویاست، ما مدتی هست که نامزدیم. _اما اسم رها اول وارد شناسنامهی تو شده. _قلب من برای رویا میتپه! ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت33 _رامین برادر رها، با برادر من سینا شریک بودن؛ دعواشون میشه
❤️...رمان...❤️ _چرا شنیدن اسم احسان عصبانیت کرد؟ _رها الان متاهله! _تو چی؟ تو متاهل نیستی؟ فقط رها متاهله؟ صدرا دستی در موهایش کشید: _من باید برم سرکار؛ رها بلندشو ببرمت خونه، کاردارم. نزدیک خانه بودند که صدرا به حرف آمد: _پس اسمش احسانه؟ رها چشم به جاده دوخته بود که صدای صدرا را شنید: _پس دلیل توجهت به احسان اینه؟ تو رو یاد نامزد سابقت میندازه؟ منو باش فکر میکردم تو چقدر مهربونی! _اشتباه نکن؛ احسان کوچولو خیلی دوستداشتنیه! من دوستش دارم، ربطی به اسمش و نامزد سابقم نداره. از لحظهای که اسمت رفت تو شناسنامهی من، یک لحظه هم خطا نکردم... چه تو قلبم، چه تو ذهنم. صدرا نفس عمیقی کشید و آرام شد. رها خیانت نکرده بود؛ اما خودش چه؟ خودش چندبار خیانت کرده بود؟ چندبار به دختری که محرمش نبود گفته بود دوستتدارم؟ چندبار برای شادی او زنش را انکار کرده بود؟ حالا زنی را متهم کرده بود که خیانت در ذاتش نبود، زنی که تمام اجبارها را پذیرفته بود، زنی که هنوز هم نمیدانست چرا همسرش شده. تا رسیدن به خانه سکوت کردند. سکوتی که باعث به خواب رفتن رها شد. چقدر این دختر را خسته کردهاند؟ در کلینیک قبل از دیدن او، چقدر محکم بود، مثل رویا محکم ایستاده بود و صحبت میکرد. نگاهش که خیره چشمانش شده بود چقدر محکم و پر از اعتماد به نفس بود. چرا در مقابل صدرا میشکست؟چقدر رهای آن مرکز را دوست داشت... مقابل در خانه ایستاد. رها در خواب بود. ماشین را خاموش کرد و سرش را تکیه داد به پشت صندلی و چشمانش را بست. دلش آرامش میخواست. ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
✅ یکی از حربه های دشمن در ترویج بی عفتی و ولنگاری بخصوص برای مخاطب مذهبی که با حربه های دیگر مثل حجاب اجباری و... به دام نمی افتند، القای کثرت بدحجاب برای ناامیدکردن و از بین بردن حساسیت افراد مذهبی در خصوص این حکم شرعی و قانونی است. 🔸تصاویری که مشاهده می کنید عزاداری بانوان سعادت آباد تهران است. این یعنی بالای شهر تهران هم باحجاب زیاد دارد؛ فقط بدحجاب ها چشم ما را پر نکند! #جنگ_روانی #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بوی گل ها عالمی را مست وحيران ميكند، ديدن مهدی موعود هزاران درد، درمان ميكند، مدعی گويد كه بايك گل نميگردد بهار، ما گلی داريم كه عالم را گلستان ميكند .. " اللهم عجل لولیڪ ألفرج "🌹🌺🌹🌺 صبحتون امام زمانی🌸🍃🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
17.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ برای ظهور بیاید مضطر بشیم وگرنه خدا مضطرمون میکنه 👤 استاد 👌 نشرحداکثری ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️