🌸🌿
#یــاثــارالله_وبـن_ثــاره❣
هر شب جمعه ملائـک
با طـبـق هایـی ز نـور
می زنند از آسـمان ها
پل بـه سـوی #کـربـلا
غـرق اشـک و زمـزمـه
پهلو شکسته #فاطمه
می نشیند تا سـحر بر
خاک کـــوی #کــربــلا
#شب_زیارتی_امام_حسین❤️
#السلام_علیک_یااباعبدالله✋
➮ @ayatolahbahjat
✨﷽✨
✳️ دوستدار اهلبیت کیست؟
✍ تو اى دوستدار #على، تو اى دوستدار #فاطمه، و تو اى دوستدار #حسنين (علیهمالسلام)، فكر مكن كه دوستى تو نسبت به آنها به اين است كه چيزى نذرشان كنى! مثلاً سفره نذرشان كنى، چلچراغ نذرشان كنى... اين دوستى آنها نيست. آنها اهل اين حرفها نيستند تا دوستیشان به اين چيزها باشد.
دوستى تو به آنها در كجا نمودار میشود؟ فقط يك جا، و آن #رفتار تو، #عقيده تو، #انديشه تو، #فكر تو و #عمل توست. هر قدر عقيده و انديشه و عملت به اينها نزديكتر باشد، نشانهی آن است كه دوستى راستين صحيح آنها در تو ريشهدارتر است. #محبت اهل بيت و #ولايت آنها بازده و ثمرهاى جز #اطاعت بيشتر خدا و پرهيز بيشتر از #معصيت خدا ندارد. لذاست كه در آن روايت كافى امام على(ع) بانگ و فرياد میزند: واللَّه واللَّه، ولايت ما را ندارد جز آن كسى كه خدا را اطاعت میكند. هر كس از خدا اطاعت كند از ولايت ما برخوردار است و هر كس خدا را معصيت كند از ولايت ما برخوردار نيست.
👤 شهید بهشتی
📚 از کتاب «ولایت، رهبری، روحانیت»
📖 صفحات ۶۳ و ۶۴
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره مذهبی انلاین رایگان☝️
♦️مشاوره مذهبی تلفنی باهزینه☝️
🌟کانال اختصاصی آیتاللهبهجت(ره)🔗
📒 @ayatolahbahjat
✳ کاش آقا بود و این خنده را میدید...
✍ زینب گفت: «دلت چگونه شاد میشود؟» #فاطمه به حسن نگاه کرد. گفت: «وقتی حسن هیبت پدرش را به خود میگیرد و خطبههای او را میخواند، دلم شاد میشود.» زینب به حسن نگاه کرد. گفت: «چرا معطلی پسرم؟ یکی از خطبههای پسرعمو را بخوان!» فاطمه هرچند درد در پهلوها و در شکمش پیچید اما از آنکه زینب چنان در جلد او فرو رفته بود که حتی آگاه بود پدرش را پسرعمو خطاب میکند، بلند خندید. نه زینب انتظار داشت نه حسن نه حسین.
صدای خندهی فاطمه، فضه را هم به اتاق کشاند. آستینهای فضه تا بازو بالا بود و دستهایش تا نزدیک بازو از آرد سفید. گفت: «الهی قربان صدای خندهتان بروم، فاطمه جان!» و با اشکهای جاری آمد و پیش از آنکه فاطمه بتواند مانع شود، بوسه بر پای فاطمه زد. گفت: «کاش آقا بود و این خنده را میدید و میشنید.» فاطمه گفت: «از دست این زینب!» و دوباره از خنده ریسه رفت. و حسن دید که خندهی مادرش آنقدر قدرت دارد که میتواند کورترین گره اندوه را باز کند...
📚 از کتاب #احضاریه
📖 صفحات 69 و 70
👤 #علی_مؤذنی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•