↯♥
#أنتفےقلبـےحسین |❤️🌱|
آیت الله سید حجت ڪوه ڪمرى رحمه الله پیش از فرا رسیدن زمان وداع دنیا تربت سالار شھیدان را طلب کرد، کمی از آن را بر زبان گذارد و فرمود :
"أخر زاديمنالدنیا تربةالحسین علیه السلام "
آخرین توشه ام از دنیا تربت حسین فاطمه است.
نقل شده وقتی خبر رحلت این سید عالم به آیت الله بروجردی رحمه الله رسید فرمود کمرم شکست.
افلاڪیانخاکنشین↯♥ #امام_زمان
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🇮🇷ما باعشق طراحی وتولید میکنیم🇮🇷
سلام دوستان🙋♀
ما خودمون تولید کننده هستیم😃
لباسامون #کیفیت عاالی، #طرح عاالی
و #تنوع_زیاد دارن🌷👌
💞لباس شیکِ بالا،#تولید_خودمونه💞
http://eitaa.com/joinchat/3539664927Cf204b5b86b
♥️ ♥️گالری لباسهای پوشیده♥️ ♥️
گالری صالحی
🇮🇷ما باعشق طراحی وتولید میکنیم🇮🇷 سلام دوستان🙋♀ ما خودمون تولید کننده هستیم😃 لباسامون
.
.
.
اینجا هم شیکهههه هم ارزون 😍👌👌
چون خودشون تولید کننده هستند😌
بدون واسطه خرید کنید 😎
.
.
.
❣ #سلام_امام_زمان_مهربان
سلامتی و ظهور تو را آرزو میکنم
🙏دعای سلامتی امام زمان (عج)
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
🌼خدایا، ولىّ ات حضرت حجّه بن الحسن که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد در این لحظه و در تمام لحظات سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى
تعجیل در فرج آقا صاحبالزمان صلوات
هدایت شده از تبلیغات گسترده پایتا
.
مردان توجه ‼️🗣
چرا تراشیدن ریش حرام شده؟
🔎#دلیل_پزشکی را اینجا بخوان👇👩🏼⚕
🧔🏻🧔🏻🔜🧑🏻🧑🏻🔜🔞🔬🔜⚠️
🧔🏻🧔🏻🔜🧑🏻🧑🏻🔜🌡🔬🔜⚠️
🧔🏻🧔🏻🔜🧑🏻🧑🏻🔜🔞🔬🔜⚠️
🧔🏻🧔🏻🔜🧑🏻🧑🏻🔜🌡🔬🔜⚠️
🧔🏻🧔🏻🔜🧑🏻🧑🏻🔜🔞🔬🔜⚠️
🧔🏻🧔🏻🔜🧑🏻🧑🏻🔜🌡🔬🔜⚠️
🧔🏻🧔🏻🔜🧑🏻🧑🏻🔜🔞🔬🔜⚠️
ضربه بزنید👇🏻👆
https://eitaa.com/joinchat/2061369427Cc5c0894323
لینک برای عضویت محدود
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
واقعا لازمه 🗣
کم حافظه😞
کند ذهن🧠
بی انگیز😓
این کانال مخصوص شماست 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2150498429C8fe8dab7ad
🌔🌕👉🏼👍🏻👇🏻👇🏻👍🏻👈🏼🌕🌖
🌔⭕️㊗️👉🏼👉🏻🧠🧠👈🏻👈🏻㊗️⭕️🌖
🌔🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌖
✨﷽✨
📖 #زن_تنبل_و_خواب
✍نقل است که آیت الله بهجت فرمود یکی از ثروتمندان رشت که در نجف ساکن بود، دخترش را به ازدواج یک روحانی سید که فقیر بود در آورد، و از آنجایی که این خانم در خانوادهی ثروتمند بزرگ شده بود حوصله غذا درست کردن برای سید را نداشت
شبی حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب میبیند، حضرت به او می فرماید: چرا با پسر من خوشرفتاری نداری و برای او غذا درست نمیکنی؟
دختر درخواب جواب میدهد که حال غذا درست کردن برای او را ندارم. حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد. تا این که حضرت زهرا علیها السلام فرمودند شما فقط مواد لازم خورشت را آماده کن و داخل قابلمه بریز و روی چراغ بگذار، لازم نیست که کاری دیگر انجام دهی
از خواب که بیدار می شود به عنوان امتحان همان کار را انجام می دهد ، وقت ظهر یا شام وقتی سرپوش را از قابلمه برمیدارد میبیند غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطر کرده. او همیشه به این صورت غذا درست می کرد.
حتی روزی مهمان داشتند مهمان میگوید من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام. تعجب این هست که آن خانم با اینکه این کرامت را بارها دید ، باز حوصله ی درست کردن غذا را نداشت
┅
🌸حاجی مهیاری
از آن پیرمردهای با صفا و سر زنده گردان حبیب بن مظاهر لشکر حضرت رسول بود. لهجه اصفهانی اش چاشنی حرفهای بامزه اش بود و لازم نبود بدانی اهل کجاست. کافی بود به پست ناواردی بخورد و طرف از او بپرسد: «حاجی بچه کجایی؟» آن وقت با حاظر جوابی و تندی بگوید: «بچه خودتی فسقلی، با پنجاه شصت سال سنم موگویی بچه؟»
از عملیات برگشته بودیم و جای سالم در لباس هایمان نبود.
سلیمانی فرمانده گردانمان از آن ناخن خشک های اسکاتلندی بود! هر چی بهش التماس کردیم تا به مسئول تدارکات بگوید تا لباس درست و حسابی بهمان بدهد، زیر بار نرفت.
- لباس هاتون که چیزی نیست. با یک کوک و سه بار سوزن زدن راست و ریس می شود!
آخر سر دست به دامان حاجی مهیاری شدیم که خودش هم وضعیتی مثل ما داشت.
به سرکردگی او رفتیم سراغ فرمانده گردانمان. حاجی اول با شوخی و خنده حرفش را زد. اما وقتی به دل سلیمانی اثر نکرد عصبانی شد و گفت:
«ببین، اگه تا پنج دقیقه دیگه به کل بچه ها شلوار، پیراهن ندی آبرو واسه ات نمی گذارم!»
سلیمانی همچنان می خندید. حاجی سریع خودکار دست من داد و گفت: یالله پسر، آنی پشت پیراهن من بنویس: حاجی مهیاری از نیروهای گردان حبیب بن مظاهر به فرماندهی مختار سلیمانی.»
من هم نوشتم. یک هو حاجی شلوار زانو جر خورده اش را از پا کند و با یک شورت مامان دوز که تا زانویش بود، ایستاد.
همه جا خوردند و بعد زدیم زیر خنده. حاجی گفت: «الان میرم تو لشکر می چرخم و به همه می گویم که من نیروی تو هستم و با همین وضعیت می خواهی مرا بفرستی مرخصی تا پیش سر و همسر آبروم برود و سکه یه پول بشم!»
بعد محکم و با اراده راه افتاد. سلیمانی که رنگش پریده بود، افتاد به دست و پا و دوید دست حاجی را گرفت و گفت:
«نرو! باشد. می گویم تا به شما لباس بدهند!» حاجی گفت: «نشد. باید به کل گردان لباس نو بدهی. والله می روم. بروم؟»
سلیمانی تسلیم شد و ساعتی بعد همه ما نو و نوار شدیم، از تصدق سر حاجی مهیاری!
#طنزجبهه
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
رفیقم ده تا ده تا #روسری👒میخره من تو یکیش موندم..💔😢
همه مدل روسری،شال ها#شیک و#خفن🤯
هرکی ندونه فکرمیکنه خیلی پولداره...😏
یکروز اتفاقی از دهنش در رفت بهم گفت از این کانال اونم #مفت میخره😁👇
https://eitaa.com/joinchat/1583939700C9edfa2be64
اگه برای #عید میخوای تغییر اساسی کنی بیا اینجا خانومی💃👆
🔴 قیمت ها شوکه کننده 🔴