💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_پنجاه_ویڪ
✍((من مرد این خانه ام ))
◆✍دایی یه خانم، استخدام ڪرده بود ڪه دائم اونجا باشه و توے ڪارها ڪمڪ ڪنه. لگن گذاشتن و برداشتن و ڪارهاے شخصی مادربزرگ.از در ڪه اومدم، دیدم لگن رو ڪثیف ول ڪرده گوشه حال و بوش…خیلی ناراحت شدم، اما هیچی نگفتم. آستینم رو بالا زدم و سریع لگن رو بردم با آب داغ شستم و خشڪ ڪردم.اون خانم رو ڪشیدم ڪنار
◆✍اگر موردے بود صدام ڪنید، خودم می شورمش. فقط لطفا نزاریدش یه گوشه یا پشت گوش بندازید. می دونم براے شما خوشایند نیست ولی به هر حال لطفا مدارا ڪنید، مادربزرگم اذیت میشه. شما فقط ڪارهاے شخصی رو بڪن، تمییز ڪارے ها و شستن ها رو خودم انجام میدم.هر چند دایی، انجام تمام ڪارها رو باهاش طی ڪرده بود و جزء وظایفش بود و قبول ڪرده بود این ڪارها رو انجام بده، اما اونم #انسان بود و طبیعی ڪه خوشش نیاد.
دوباره ملحفه و لباس مادربزرگ باید عوض می شد. دیگه گوشتی به تنش نمونده بود، مثل پر از روی تخت بلندش کردم.
◆✍ملحفه رو از زیر مادربزرگ ڪشید، با حالت خاصی، قیافه اش روی توے هم ڪشید.
– دلم بهم خورد، چه گندے هم زده.
مادربزرگ چیزے به روے خودش نیاورد، اما من خجالت و شرمندگی رو توے اون چشم ها و چهره بی حال و تڪیده اش می دیدم. زنی ڪه یڪ عمر با عزت و احترام زندگی ڪرده بود، حالا توے سن ناتوانی
◆✍با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ڪه متوجه باش چی میگی. اونم ڪه به چشم یه بچه بهم نگاه می ڪرد، قیافه حق به جانبی به خودش گرفت و با لحن زشتی گفت:
– نترس، تو بچه اے هنوز نمی دونی، ولی توے این شرایط، اینها دیگه هیچی نمی فهمن. این دیگه عقل نداره، اصلا نمی فهمه اطرافش چی می گذره.به شدت #خشم بهم غلبه ڪرد، براے اولین بار توے عمرم،ڪنترلم رو از دست دادم. مادربزرگ رو گذاشتم روے تخت و سرش داد زدم:
◆✍مگه در مورد درخت حرف میزنی ڪه میگی این؟حرف دهنت رو بفهم، اونی ڪه نمی فهمه تویی ڪه با این قد و هیڪل، قد اسب، شعور و معرفت ندارے ڪه حداقل حرمت شخصی با این سن و حال رو جلوے خودش نگهدارے. شعور داشتی می فهمیدے براے مراقبت از یه مریض اینجایی، نه یه آدم سالم. این چیزے رو هم ڪه تو بهش میگی گند، من با افتخار می ڪشم به چشمم. اگر خودت به این روز بیوفتی چه حسی بهت دست میده ڪه اینطورے بگن؟ اونم جلوے خودت ایستاد به فحاشی و اهانت، دیگه ڪارد می زدی خونم در نمی اومد. با همه وجودم داد زدم.
◆✍من مرد این خونه ام، نه اونی ڪه استخدامت ڪرده. می خواے بهش شڪایت ڪنی؟ برو به هر ڪی دلت می خواد بگو. حالا هم از خونه من گورت رو گم ڪن، برو بیرون
.
◆✍ادامه دارد......
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_هشتاد_ودوم ((فصل عقرب))
🔘✍🏻شب، تمام مدت حرف هاے آقا مهدےتوے گوشم تڪرار می شد و یه سوال، چرا همه این چیزهایی ڪه توے ده روز دیدم و شنیدم، در حال فراموش شدنه؟ ما مردم فوق العاده اے داشتیم ڪه در اوج سختی ها و مشڪلات، فراتر از یڪ #قهرمان بودند. و اون حس بهم می گفت: هنوز هم مردم ما #انسان هاے_بزرگی هستند، اما این سوال، تمام ذهنم رو به خودش مشغول ڪرده بود.صادق ڪه از اول شب خوابش برده بود. آقا مهدے هم چند ساعتی بود ڪه خوابش برده بود. آقا رسول هم.
🔘✍🏻اما من خوابم نمی برد. می خواستم شیشه ماشین رو بڪشم پایین، که یهو آقا رسول چرخید عقب
ـ اینجا فصل #عقرب داره. نمی دونم توے اون منطقه هستیم یا نه، شیشه رو بده بالا. هر چند فصلش نیست اما غیر از فصلش هم عقرب زیاده.فڪر ڪردم شوخی می ڪنه. توے این مدت، زیاد من و صادق رو گذاشته بودن سرڪار.اذیت نڪنید، فصل عقرب دیگه چیه؟
ـ یه وقت هایی از سال ڪه از زمین، عقرب می جوشه، شب می خوابیدیم، نصف شب از حرڪت یه چیزے توےلباست بیدار می شدے. لاے موهات، روے دست یا صورتت. وسط جنگ و درگیری، عقرب ها هم حسابی از خجالت مون در می اومدن.
🔘✍🏻یڪی از بچه ها خیز رفت، بلند نشد. فڪر ڪردیم ترڪش خورده، رفتیم سمتش، عقرب زده بود توے گردنش. پیشنهاد می ڪنم نمازت رو هم توے ماشین بخونی.شیشه رو دادم بالا و سرم رو تڪیه دادم به پنجره ماشین و دوباره سڪوت، همه جا رو فرا گرفت. شب عجیبی بود.
.
✍ادامه دارد......
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
💠 در #عالم، هیچ چیز مثل «همنشینی» در زندگی ما تاثیرگزار نیست
🔸 چون روایات شریفه هم این مطلب را تأیید میکنند: اگر همنشین، همنشین خیر و خوبی بود؛ انسان رشد میکند
اما اگر همنشینِ انسان، شر بود؛ به تعبیر ملا محسن فیض کاشانی
حتی اگر چیزی هم نگوید، خود همین همنشینی و همنفس شدن با آنها، عامل میشود که انسان مبتلای به شر شود
🔸 وقتی شما با یک #انسان که خوش #اخلاق و #مهربان است همنشین میشوید؛ بعد از یک مدت، ناخودآگاه میبینید که وجودتان پر از معارف شده است
🔸 گاهی هم خدای ناکرده انسان با یک شرور و کسی که حب دنیا دارد، مینشیند؛ بعد از مدتی ناخودآگاه میبیند که تمام افعال و کردارش عوض شده است
🔸 چگونه دوست خوب انتخاب کنیم؟
مهمترین راههای شناخت دوست عبارت است از
💠 در هنگام گرفتاری و نیاز
🔸 بهترین زمان ارزیابی دوست خوب، هنگام #مشکلات و گرفتاریهاست. در این چنین مواقعی دوستان حقیقی و وفادار و دلسوز از افراد #دوست نما مشخص می شوند.امام #علی علیه اسلام می فرمایند : در کشاکش روزگار افراد با ارزش و دوستان #خوب شناخته می شوند
💠 در هنگام #خشم و ناراحتی
🔸 امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: اگر کسی سه مرتبه بر تو خشم گرفت – یعنی تو موجبات عصبانیت و ناراحتی او را فراهم کردی و او خشمگین شد – اما #سخن زشتی نگفت، او شایسته #رفاقت است
💠 از دست رفتن #قدرت
🔸 برخی از افراد به نام دوستی و به طمع پست و مقام و مال شخص، گرد او را می گیرند. امام علی(علیه السلام) می فرمایند: در هنگام از دست رفتن قدرت است که دوست از #دشمن، شناخته می شود
💠 هنگام #سفر
🔸 یکی از بهترین راههای شناخت افراد، سفر کردن با آنها است. در سفر بسیاری از رفتارهای ناپیدای انسان، #آشکار میشود. فراز و نشیبهای سفر، عکس العملهای درست یا نادرست انسان را در برابر مشکلات، نمایان می کند و از طرفی ارتباط شبانه روزی که در سفر ایجاد می شود، بهترین #زمان برای شناخت اخلاق و روحیات دوست است
➣ @ganje_arsh ❤️
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
🔍 #آیه_گرافی 💠 هم نشینی آیات قرآن و تصاویر ➣ @ganje_arsh ❤️
💠 در #عالم، هیچ چیز مثل «همنشینی» در زندگی ما تاثیرگزار نیست
🔸 چون روایات شریفه هم این مطلب را تأیید میکنند: اگر همنشین، همنشین خیر و خوبی بود؛ انسان رشد میکند
اما اگر همنشینِ انسان، شر بود؛ به تعبیر ملا محسن فیض کاشانی
حتی اگر چیزی هم نگوید، خود همین همنشینی و همنفس شدن با آنها، عامل میشود که انسان مبتلای به شر شود
🔸 وقتی شما با یک #انسان که خوش #اخلاق و #مهربان است همنشین میشوید؛ بعد از یک مدت، ناخودآگاه میبینید که وجودتان پر از معارف شده است
🔸 گاهی هم خدای ناکرده انسان با یک شرور و کسی که حب دنیا دارد، مینشیند؛ بعد از مدتی ناخودآگاه میبیند که تمام افعال و کردارش عوض شده است
🔸 چگونه دوست خوب انتخاب کنیم؟
مهمترین راههای شناخت دوست عبارت است از
💠 در هنگام گرفتاری و نیاز
🔸 بهترین زمان ارزیابی دوست خوب، هنگام #مشکلات و گرفتاریهاست. در این چنین مواقعی دوستان حقیقی و وفادار و دلسوز از افراد #دوست نما مشخص می شوند.امام #علی علیه اسلام می فرمایند : در کشاکش روزگار افراد با ارزش و دوستان #خوب شناخته می شوند
💠 در هنگام #خشم و ناراحتی
🔸 امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: اگر کسی سه مرتبه بر تو خشم گرفت – یعنی تو موجبات عصبانیت و ناراحتی او را فراهم کردی و او خشمگین شد – اما #سخن زشتی نگفت، او شایسته #رفاقت است
💠 از دست رفتن #قدرت
🔸 برخی از افراد به نام دوستی و به طمع پست و مقام و مال شخص، گرد او را می گیرند. امام علی(علیه السلام) می فرمایند: در هنگام از دست رفتن قدرت است که دوست از #دشمن، شناخته می شود
💠 هنگام #سفر
🔸 یکی از بهترین راههای شناخت افراد، سفر کردن با آنها است. در سفر بسیاری از رفتارهای ناپیدای انسان، #آشکار میشود. فراز و نشیبهای سفر، عکس العملهای درست یا نادرست انسان را در برابر مشکلات، نمایان می کند و از طرفی ارتباط شبانه روزی که در سفر ایجاد می شود، بهترین #زمان برای شناخت اخلاق و روحیات دوست است
➣ @ganje_arsh ❤️
4_5888680546871020571.mp3
11.33M
#خانواده_آسمانی ۷۹
#استاد_شجاعی
#استاد_دینانی
⛔️ اول باید #مهندس بشی؛ تا بتونی #انسان بشی!
اونایی که مهندسی بلد نباشند؛ محاله بتونن به هدف خلقتشون، یعنی رسیدن به مقام "انسان کامل " نزدیک بشن!
💥 یعنی چی آخـــه؟
■⇨ @Ganje_arsh
4_5874988839671434882.mp3
11.56M
#انسان_شناسی ۸۸
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
⚠️ خداوند تعارف با کسی نداشته و ندارد!
و از قوانین خلقت، بیتعارف و بیکم و زیاد در قرآن یاد کرده است.
🔺فقــط یک قانون در قاموس خدا وجود دارد، برای اینکه باطن انسانی را از غیرانسانی تشخیص بدهی و ...لا غیر
⚠️ گاهی عابدترین آدمِ زمینی؛
اما طبق قوانین خدا، در زمرهی #انسان ها قرار نمیگیری!
@Ganje_arsh
💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_پنجاه_ویڪ
✍((من مرد این خانه ام ))
◆✍دایی یه خانم، استخدام ڪرده بود ڪه دائم اونجا باشه و توے ڪارها ڪمڪ ڪنه. لگن گذاشتن و برداشتن و ڪارهاے شخصی مادربزرگ.از در ڪه اومدم، دیدم لگن رو ڪثیف ول ڪرده گوشه حال و بوش…خیلی ناراحت شدم، اما هیچی نگفتم. آستینم رو بالا زدم و سریع لگن رو بردم با آب داغ شستم و خشڪ ڪردم.اون خانم رو ڪشیدم ڪنار
◆✍اگر موردے بود صدام ڪنید، خودم می شورمش. فقط لطفا نزاریدش یه گوشه یا پشت گوش بندازید. می دونم براے شما خوشایند نیست ولی به هر حال لطفا مدارا ڪنید، مادربزرگم اذیت میشه. شما فقط ڪارهاے شخصی رو بڪن، تمییز ڪارے ها و شستن ها رو خودم انجام میدم.هر چند دایی، انجام تمام ڪارها رو باهاش طی ڪرده بود و جزء وظایفش بود و قبول ڪرده بود این ڪارها رو انجام بده، اما اونم #انسان بود و طبیعی ڪه خوشش نیاد.
دوباره ملحفه و لباس مادربزرگ باید عوض می شد. دیگه گوشتی به تنش نمونده بود، مثل پر از روی تخت بلندش کردم.
◆✍ملحفه رو از زیر مادربزرگ ڪشید، با حالت خاصی، قیافه اش روی توے هم ڪشید.
– دلم بهم خورد، چه گندے هم زده.
مادربزرگ چیزے به روے خودش نیاورد، اما من خجالت و شرمندگی رو توے اون چشم ها و چهره بی حال و تڪیده اش می دیدم. زنی ڪه یڪ عمر با عزت و احترام زندگی ڪرده بود، حالا توے سن ناتوانی
◆✍با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ڪه متوجه باش چی میگی. اونم ڪه به چشم یه بچه بهم نگاه می ڪرد، قیافه حق به جانبی به خودش گرفت و با لحن زشتی گفت:
– نترس، تو بچه اے هنوز نمی دونی، ولی توے این شرایط، اینها دیگه هیچی نمی فهمن. این دیگه عقل نداره، اصلا نمی فهمه اطرافش چی می گذره.به شدت #خشم بهم غلبه ڪرد، براے اولین بار توے عمرم،ڪنترلم رو از دست دادم. مادربزرگ رو گذاشتم روے تخت و سرش داد زدم:
◆✍مگه در مورد درخت حرف میزنی ڪه میگی این؟حرف دهنت رو بفهم، اونی ڪه نمی فهمه تویی ڪه با این قد و هیڪل، قد اسب، شعور و معرفت ندارے ڪه حداقل حرمت شخصی با این سن و حال رو جلوے خودش نگهدارے. شعور داشتی می فهمیدے براے مراقبت از یه مریض اینجایی، نه یه آدم سالم. این چیزے رو هم ڪه تو بهش میگی گند، من با افتخار می ڪشم به چشمم. اگر خودت به این روز بیوفتی چه حسی بهت دست میده ڪه اینطورے بگن؟ اونم جلوے خودت ایستاد به فحاشی و اهانت، دیگه ڪارد می زدی خونم در نمی اومد. با همه وجودم داد زدم.
◆✍من مرد این خونه ام، نه اونی ڪه استخدامت ڪرده. می خواے بهش شڪایت ڪنی؟ برو به هر ڪی دلت می خواد بگو. حالا هم از خونه من گورت رو گم ڪن، برو بیرون
.
◆✍ادامه دارد......
➣ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
💙🍃
🍃🍁
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_هشتاد_ودوم ((فصل عقرب))
🔘✍🏻شب، تمام مدت حرف هاے آقا مهدےتوے گوشم تڪرار می شد و یه سوال، چرا همه این چیزهایی ڪه توے ده روز دیدم و شنیدم، در حال فراموش شدنه؟ ما مردم فوق العاده اے داشتیم ڪه در اوج سختی ها و مشڪلات، فراتر از یڪ #قهرمان بودند. و اون حس بهم می گفت: هنوز هم مردم ما #انسان هاے_بزرگی هستند، اما این سوال، تمام ذهنم رو به خودش مشغول ڪرده بود.صادق ڪه از اول شب خوابش برده بود. آقا مهدے هم چند ساعتی بود ڪه خوابش برده بود. آقا رسول هم.
🔘✍🏻اما من خوابم نمی برد. می خواستم شیشه ماشین رو بڪشم پایین، که یهو آقا رسول چرخید عقب
ـ اینجا فصل #عقرب داره. نمی دونم توے اون منطقه هستیم یا نه، شیشه رو بده بالا. هر چند فصلش نیست اما غیر از فصلش هم عقرب زیاده.فڪر ڪردم شوخی می ڪنه. توے این مدت، زیاد من و صادق رو گذاشته بودن سرڪار.اذیت نڪنید، فصل عقرب دیگه چیه؟
ـ یه وقت هایی از سال ڪه از زمین، عقرب می جوشه، شب می خوابیدیم، نصف شب از حرڪت یه چیزے توےلباست بیدار می شدے. لاے موهات، روے دست یا صورتت. وسط جنگ و درگیری، عقرب ها هم حسابی از خجالت مون در می اومدن.
🔘✍🏻یڪی از بچه ها خیز رفت، بلند نشد. فڪر ڪردیم ترڪش خورده، رفتیم سمتش، عقرب زده بود توے گردنش. پیشنهاد می ڪنم نمازت رو هم توے ماشین بخونی.شیشه رو دادم بالا و سرم رو تڪیه دادم به پنجره ماشین و دوباره سڪوت، همه جا رو فرا گرفت. شب عجیبی بود.
.
✍ادامه دارد......
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
مدیریت آرزوها.mp3
7.19M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
✿ اینکه خداوند یک شب، در یکی از بزرگترین و مهمترین رحمهای زمانی را به عنوان لیلة الرغائب یا شب رغبتها قرار داده است،
نشان ازین دارد که #آرزو #گرایش #رغبت تا چه حد می تواند در ساختار وجودی و سیر تکاملی #انسان نقش داشته باشد.
اینکه؛
- چه چیزی را آرزو کنیم؟
- چطور آرزو کنیم؟
- آرزوهایمان را چطور اولویت بندی کنیم؟
نشان می دهد چقدر در راه رسیدن به #انسانیت موفق بودهایم!
※ ویژه #لیلة_الرغائب
@Ganje_arsh