eitaa logo
قهرمان من
802 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
707 ویدیو
0 فایل
🇮🇷یه کانال خاص با اعضای خاصتر ✅هدف معرفی شهدا، سبک زندگیشان، کرامات خاص و.. ✅سرگرمی مذهبی، تربیتی و پرورشی اجرای پویش های مذهبی و اهدا جوایز لینک کانال🤝👇 https://eitaa.com/joinchat/2889941063Cdb10755b04
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شگفتانه خواننده کشورمان در وصف 😢😢😢 ، و تشبیه ها و از سردار دلها فوق العاده زیباست!!! 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ بیا تو کانال ما با نام 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ آدرس کانال ما در ایتا @ghahremane_man3 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
توجه 👇👇👇👇👇👇👇👇توجه شهدا دعوتتون میکنند به کانال قهرمان من😭 👈اگر مطالب خاص شهدایی میخای 👈اگر کرامات شهدا رو میخای بدونی 👈اگر دنبال اخبار شهدا هستی 👈اگر سیره شهدا برات مهمه 👈اگر عکس شهیدان رو میخای 👈اگر کلیپ شهدایی میخای که با دلت بازی کنه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 😭😭 فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ بیا تو کانال ما با نام 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ آدرس کانال ما در ایتا @ghahremane_man3 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
📸تصویر #‎شهید_اردشیر_خطیبی ، که امروز در درگیری با اشرار در شهرستان و بلوچستان به رسید.
شعر درد و دل مادر شهید گمنام😭😭 یک زن دلشکسته که چادرش خاکیه روی زمین نشسته دست میذاره رو زانوش زانوشو هی میماله تندتند میگه یا علی درد میکشه میناله شکسته و تکیده صورت خیس و گلفام دست میکشه روی قبر قبر شهید گمنام آب میریزه روی قبر با دستای ضعیفش قبرو مـیشوره و بـعد دست میکنه تو کیفش از تو کیفش یـه جعبه خرما میاره بیرون میذاره روی اون قبر بهش میگه مادرجون به قربون بی کسیت چرا مادر نداری؟ پنج شنبه هـا به روی پای کی سر میذاری؟ بابات کجاست عزیزم؟ برادرت خواهرت؟ حرفی بزن عزیزم منم جای مادرت نیگا نکن که پیرم نیگا نکن مریضم تو هم عین بچّه می بچه بی نشونم همون که رفت و با خود برده گرمی خونم میزنه زیر گریه سرش رو تکون میده درمیاره یه عکسی از کیفش نشون میده ادامه در پست بعدی👇👇👇 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ بیا تو کانال ما با نام 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ آدرس کانال ما در ایتا @ghahremane_man3 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
ادامه پست قبل👇👇👇 عکسو میبوسه و بعد میذاره روی سرش عکس بچه خوبش عکس علی اکبرش تو هم عین بچّه می بچه بی نشونم همون که رفت و با خود برده گرمی خونم همون که آخرین بار وقتی که ترکم می کرد نذاشت برم دنبالش گفت که مامان تو برگرد برو کنار بابا نمی تونه راه بیاد من خودم دارم میرم اونه که تو رو می خواد گریه ش یهو بند میاد فکر میکنه و با مکث بغض میکنه دوباره خیره میشه به اون عکس دلم رضا نمی داد ولی به خاطـر اون دیگه پی اش نرفتم گفتم برو مادرجون صورت من رو بوسید برگشتش و دویدش لبخند زدم زورکی سر کوچه رسیدش تحملم تموم شد به دنبالش دویدم ولی دیگه بچه مو ندیدم و ندیدم وقتی رسیدم خونه بابای پیرمردش یواشی زیر پتو داشتش گریه میکردش! چه شبها که به یادش با گریه خوابم می بـرد باباش چقدر زورکی بغضشو فرو می خورد لبخندهای زورکی اون بغض های پیرمرد کارشو آخرش کرد مرد خونم سکته کرد الهی که بمیرم چشماش به در سفید شد آخر نفهمید علی اسیره یا شهید شـــد سرت رو درد آوردم؟ بگم بازم یا بسه؟ آخ الهی بمیرم سنگت چرا شکسته؟ عیب نداره مادرم یه کمی طاقت بیار یه کار نو دستمه دندون رو جیگر بذار سرویسه نو عروسه دختر عذرا پیره تموم بشه ، یه پولی دست منو میگیره یه سنگ قبر خوشگل خودم برات میارم با فاطمه میامو رو قبر تو میذارم گفتم راستی فاطمه رفته به خونه بخت خیلی خوندم توگوشش راضی شدش خیلی سخت اون نامزد علی بود همین علی اکبرم عینهو دخترم بود صدام میکرد مادرم راستی تو زن گرفتی؟ یا که هنوز نامزدی؟ کاشکی مادرت مـیگفت هیچ وقت بهش قـول ندی راستی یادم رفت بگم از دخترم بهاره اونم شوهر کرد و رفت شوهرشو دوست داره خواستگار که زیاد داشت ولی جواب نمی داد میگفت عروسی باشه وقتی داداشم بیاد برای ازدواجش داشتش خیلی دیر میشد به پای باباش و من اونــــــم داشت اسیر میشد همسنگر علی بـــود داماد و میگم ننــه برای من از علی یه حرفهایی میزنـه میگه شب حمله بود تو خیبر و تو مجنون میون تیر و ترکش تو اون گلوله بارون یه ترکش خمپاره خورده توی گردنش دیگه تو اون شلوغی بچه ها ندیدنش همه اش چرا تو حرفام بیاد علی می افتم کجا بودیم عزیزم دخترمو می گفتم ..... ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ بیا تو کانال ما با نام 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ آدرس کانال ما در ایتا @ghahremane_man3 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
👇👇👇 👇👇👇
⏌کـــاݩـألے ݕــــــرٵے عاشـــقاݩ❥⎾📣 ⏌فـرمـــــاندھــ ۺـــــھـێڋڂـــــࢪأݫے⎾ فرماندھ لشــڪر امام حـــسین بـــاشے آن هـــم بـــدون دسـت 👇👇👇 او را از استین خالی دست راستش بشناس جوانی...🗣 ↙️دِ؏ـــــٌوُتٍـــــیَدُّ.. https://eitaa.com/joinchat/1363410946C4e6aea8396 ڪانال شہید خرازے اینڄاست..🌷 https://eitaa.com/joinchat/1363410946C4e6aea8396
حاج حسین خرازی آرام به سمت ما آمد وچفیه اش را روی سر ما انداخت.زبانمان بند آمد حاجی می خواهد چه کار کند....😱⁉️ https://eitaa.com/joinchat/1363410946C4e6aea8396
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ تشییع پیکر مطهر 🔹پیکر مطهر بسیجی شهید که روز گذشته در درگیری با اشرار مسلح در شهرستان به رسیده بود، امروز در شهرستان تشییع شد.
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ▫️توصیه‌ام به شما این است که هرکدام، یک شهید را برای خودتان انتخاب کنید. حتما هم نباید معروف باشد. در گمنام ها، انسان‌های فوق‌العاده‌ای وجود دارد، آنها را هم در نظر بگیرید. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ بیا تو کانال ما با نام 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ آدرس کانال ما در ایتا @ghahremane_man3 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موضوع کلیپ👆👆 مادر شهیدی که فرزند شهیدش یک شبه به او قرآن خواندن یاد داد.😭😭 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ بیا تو کانال ما با نام 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️چ به گروه شهدایی ما بپیوندید👇👇 خط شهدا ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
انتشار مجدد تابلو نقاشی «مَرَجَ البحرین» به معنی تلاقی دو دریا اثر استاد روح الامین؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره فاطمه سلام الله علیها
از شما دعوت میکنم که در گروه عضو شید https://eitaa.com/joinchat/1391395258G52ba0f3e7a
از لباس سفید به رو سپیدی رسید 🔹" " در شب‌های ماه مبارک و شب‌های قدر بیمارستان را ترک نکرد و بر بالین بیماران تلاوت می‌کرد. 🔹 همیشه به سپیدش اشاره می‌کرد و می‌گفت اگر از این لباس سفید به رو سپیدی رسیدیم هنر کرده‌ایم. 🔹او در مسیر خدمت به هم‌نوع در دام ویروس منحوس گرفتار شد و جان عزیز خود و دلبندش را تقدیم پیشگاه رب‌العالمین کرد و به فیض رسید. ایشان متولد بیست ماه 1372 در است. او در سال 1390 در سراسری، در رشته‌های کارشناسی زمین‌شناسی ، کارشناسی و پرستاری دانشگاه آزاد قبول شد که علاقه‌اش به ادامه تحصیل در رشته‌های او را به سراغ رشته پرستاری کشاند. او بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه به عنوان پرستار طرحی در بیمارستان امتیاز و مرکز فوریت‌های مشغول به کار شد. او طی این مدت به عنوان پرستار نمونه معرفی و مورد تشویق قرار گرفت. در سال 1396 بعد از اتمام دوره طرح به عنوان نیروی قراردادی در همین بیمارستان به ادامه شغل پرستاری مشغول شد. وی درسال 1397 با وجود مشغله کاری، به دلیل علاقه به ادامه تحصیل، در کنکور کارشناسی ارشد رشته آموزش ، در دانشگاه علوم پزشکی شیراز پذیرفته شد و در واپسین روزهای حیاتش با وجود بارداری، در حال تکمیل پایان‌نامه‌اش بود. ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ بیا تو کانال ما با نام 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ آدرس کانال ما در ایتا @ghahremane_man3 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
اگر میخای با شهیدی که حاج قاسم دوست داشت در کنار او خاک شود😭😭 آشنا بشی بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
متولد سال ۱۳۴۰ در شهر بود. وی در خانواده‌ای فرهنگی بزرگ شد و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با و آشنا می‌شدند و علاقه زیاد و ارتباط عمیق شهید محمد حسین یوسف الهی با نیز ریشه در همین دوران داشته است. در زمان جنگ و در و در واحد و مشغول به فعالیت و بعد‌ها نیز به عنوان جانشین این واحد انتخاب شد. این شهید بزرگوار در طول جنگ تحمیلی، پنج مرتبه به شدت مجروح شد و در نهایت در هشت در بیست و هفتم ماه سال ۱۳۶۴ به دلیل مصدومیت حاصل از بمب‌های شیمیایی در بیمارستان لبافی نژاد شهر تهران به رسید. واقعیت چشم برزخی او در پست بعدی👇👇👇 بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
لینک کانال قهرمان من جهت دعوت از دوستانتون https://eitaa.com/ghahremane_man3
💥 ۵ داستان از محمدحسین_یوسف_الهی ۱⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط ۲۵ دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: “تو شهید نمی‌شوی”. با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن ۲۵ دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟ ۲⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! واقعیت چشم برزخی او در پست بعدی👇👇👇 بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
۳⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت ۱۰:۰۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و… را گفت! ⃣ 4مرزم شهید: زمستان سال ۶۴ بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من! واقعیت چشم برزخی او در پست بعدی👇👇👇 بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
آخرین واقعیت چشم برزخی 5همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم. محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر۴۱ ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم. پرسیدم: چه طور؟! گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️
میگفت‌ چشمان‌ به راهی است‌که‌ از خود به یادگـار گذاشته‌اند اما چشم‌ ما به‌ روزی است که با‌ آنان‌ رو به‌ رو‌ خواهیم‌ شد ! بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
وقتی محمد زنگ زد تا خبر شهادت برادرش را بدهد، همین که گوشی را از پدرش گرفتم و خبر مصدومیتش را شنیدم، احساس کردم نیرویی وارد سینه ام شد. لطف خدا بود که صبری در من ایجاد شد. گفتم: شهادت مبارکش باشد. وقتی خبر شهادتش پخش شد، مشکی نپوشیدم و اجازه ندادم کسی به من تسلیت بگوید. حسن که نمرده بود؛ شهید شده بود. زنده بود. تازه او خودش شهادت را خواسته بود. البته گاهی از اینکه چرا با این شرایط که پدر و مادرش پیرند و همسر جوان و کودکی در دست دارد، شهادت را انتخاب کرده، متعجب می شدم، اما وقتی می دیدم که همه رفتنی هستیم، چه بهتر که سعادت مند برویم، آرام می شدم. بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
اى گریبان خزان، چاک از بهار غربتت آفتاب صبحدم، سنگ مزار غربتت یک بقیع اندوه و ماتم، یک مدینه اشک وخون سینه‏‎هامان یک به یک آیینه دار غربتت کاش مى‎‏شد روشناى تربت پاک تو بود چلچراغ اشک ما در شام تارغربتت شهادت آخرین یادگار معصوم كربلا حضرت باقرالعلوم علیهماالسلام تسلیت باد.
آیا میدانید از میان زنان ایرانی، شش‌هزارو ۴۲۸ نفر در سال‌های دفاع مقدس شهید شده‌اند و بیشتر آنها در بمباران و موشک‌باران شهرها به شهادت رسیده‌اند، 500 نفر از این افراد، رزمنده بودند، بیشتر این زنان مجرد و دوهزارو 500 نفر از آنان در سن 10 تا 30 بودند. تعداد کل جانبازان زن پنج‌هزارو ۷۳۵ نفر است که از این تعداد سه‌هزارو 75 نفر بالای ۲۵ درصد جانبازی دارند. درباره تعداد اسرای زن جنگ تحمیلی، آمار روشنی منتشر نشده، اما در برخی منابع از رقم 171 اسیر زن در جنگ هشت‌ساله گفته شده است. در ضمن ۲۲هزارو 808 امدادگر و دوهزارو 276 پزشک زن به جبهه‌ها اعزام شدند و متاسفانه تا سال 98، از میان این همه مجاهدت زنان، تنها 5 کوچه و بن بست به نام شهدای زن هست. بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط اونجایی که مادر شهید میگه پسرم بی سر برگشت😭😭😭 بیا تو کانال ما ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐