eitaa logo
قهرمان من
786 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
707 ویدیو
0 فایل
🇮🇷یه کانال خاص با اعضای خاصتر ✅هدف معرفی شهدا، سبک زندگیشان، کرامات خاص و.. ✅سرگرمی مذهبی، تربیتی و پرورشی اجرای پویش های مذهبی و اهدا جوایز لینک کانال🤝👇 https://eitaa.com/joinchat/2889941063Cdb10755b04
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼حدیث روز 🌺امام حسين (ع) فرمود: «ما در عهد رسول خدا (ص) منافقان را نمى‏شناختيم، جز در دشمنى آنها با على و اولادش». بزن رو اسم کانال👇👇 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ https://eitaa.com/joinchat/2889941063Cdb10755b04
13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎺شیــپور جــنگ در خــط مقــدم نواخــته شده است اکنون بنـــگر حیرت میان عقـــل معاش وعقــل معـــاد را!😧 چه تـــقابلی است میان احســاس و تکلیـــف ؟⚔😬 عقـــل معاش میگویــد بـمــــان🙆‍♂🧎‍♂ عقـــل معــاد میگوید ماندن در رفـــتن اســت!!🚶‍♂🚶‍♂ . مـــرام ما در مســند مسئولیت چگــــونه است؟🤔
دیشب در حرم امیرالمومنین (ع) دعا گوی همه شما عزیزان بودیم
قطعا همه شما ها با ما بودید. تا ساعتی دیگر در حرم امام حسین (ع) و ماه قمر بنی هاشم دعا گوی شما خواهم بود
✅پارکینگ کالسکه
در حرم قمر بنی هاشم (ع) دعاگوی شما همراهان بودم
کربلا نرفتن سخت است… کربلا رفتن سخت تر! تا نرفته ای شوق رفتن داری… تا رفتی شوق مردن! کربلا رفته ها می دانند، بعد از کربلا روضه ی حسین حکم زهر دارد برای دل اوراق شده ی زائر! آخر اینجا، دیگر عباس نیست تا آرام شوی در حریم امنش…
نهر علقمه😭😭  علقمه موج شد عکسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین بال و پرش ریخت به هم تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
شبی با تعدادی از برادران متأهل همکار، شام را دعوت شهید خمری بودیم. از لحظه ورود به منزل شهید تا هنگام خداحافظی، صحنه های زیبایی از اخلاق و رفتار ایشان در خانه دیدیم که با توجه به عرف مردم منطقه، برایمان تازگی داشت. آن شب، شهید شخصاً سفره را پهن کرد، ظروف محتوی غذا را از آشپزخانه آورد و داخل سفره گذاشت و پس از صرف شام ضمن تمیز کردن سفره، ظروف را جمع کرده و به آشپزخانه برگرداند. ایشان به گونه ای در امور جاری خانه و پذیرایی از مهمانان با همسرش همکاری می کرد که تعجب همگان را برانگیخت. ما که از این همه احترام و تواضع شهید در برابر همسرش متعجب شده بودیم، هنگام خداحافظی به ایشان گفتیم: « این چه کاری بود که کردید؟ این گونه کارها، کار مرد نیست.» شهید خیلی جدی گفت: « چه اشکالی دارد که انسان در محیط خانه به تأسی از بزرگان دین به همسرش کمک کند.» ❤️شادی روحش صلوات 🇮🇷کانال شهدایی قهرمان من لینک👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2889941063Cdb10755b04
همسر شهید: یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم، هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم😠، او عصبانی شد😡، اخم کرد😠 و لحن مختصر تندی به خودش گرفت 🤬و از خانه🏠 بیرون رفت. شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد😊 و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت می خواهم.» می گفت: نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند.
تا بود 99% کارهای خانه با او بود. آن قدر غرق محبتم ❤️ 💝می کرد که یادم می رفت از مشکلات جبهه اش بپرسم. تا از راه می رسید حق نداشتم دست به سیاه و سفید بزنم. اگر می خواستم دست بزنم، گاهی تشرم می زد.💪 خودش شیر بچه ها👨‍👦‍👦 را آماده می کرد، جای شان را عوض می کرد. با من لباس ها🧥👖 را می شست و می برد پهن شان می کرد و خودش جمع شان می کرد. خودش سفره را پهن می کرد و خودش جمع می کرد.🍽️ می گفتم: «تو آنجا خیلی سختی می کشی، چرا باید به جای من هم سختی بکشی؟» می گفت: «تو بیش از آنها به گردنم حق داری. من باید حق تو و این طفل های معصوم را ادا کنم.» می گفتم: «ناسلامتی من زن خانه تو هستم و باید وظیفه ام را عمل کنم.» 🗣️می گفت: «من زودتر از جنگ تمام می شوم ژیلا. ولی مطمئن باش اگر ماندنی بودم به تو نشان می دادم تمام این روزهایت را چطور بلد بودم جبران کنم.» راوی همسر شهید، ژیلا بدیهیان
همسرش می‌گوید: منوچهر خیلی به من و زندگی‌مان ابراز علاقه می‌کرد💘، با رفتارهایش و با کلماتش، به من می‌گفت: «فرشته❤️! هیچ‌کس برای من بهتر از تو در این دنیا🌍 نیست. می‌خواهم این عشق را به عشق خدا برسانم». کنار قلب منوچهر چند تا ترکش بود که نتوانستند آنها را بیرون بیاورند. وقتی به ترکش‌هایی که نزدیک قلبش بود، غبطه می‌خوردم و می گفتم: «ای کاش من جای آن ترکش‌ها بودم»، می‌گفت: «اینها کنار قلب من هستند؛ تو که توی قلب من هستی». مسئول پشتیبانی ل27 محمد رسول الله(ص)