eitaa logo
قرارگاه فرهنگی مه شکن
612 دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
212 فایل
امام خامنه ای حفظه الله: "در فضای مه آلود فتنه چراغ #مه_شکن لازم است که همان بصیرت است." ارتباط با مدیر: @M_khaadem
مشاهده در ایتا
دانلود
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 💢 حلقۀ شهید زرگری 📚 سیر مطالعاتی 🗓 پنجشنبه ششم دی 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ شهید ورزنده @Gharar
🍀 ورقی از کتاب 🔰 مسئله نفخ روح خداوند در باب خلقت آدمِ اول می‌فرماید: فَإذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ«حجر/29» آنگاه که خلقتِ جسمی او را تکمیل کردم و از روح خودم در او دمیدم بر او سجده کنید. این «رُوحی‏» خیلی معنی می‌دهد، حال کلمه «روح» را به هرچه بخواهیم تفسیر کنیم. این آیه نشان می‌دهد که برخلاف آنچه که فلسفه مادی و نیمه مادی عصر اخیر درباره انسان می‌گوید که انسان هرچه هست همین ترکیبات مادی است، چنین نیست. قرآن بعد از «سَوَّیتُهُ» که تمام شدن اعضا و جوارح و ترکیبات ظاهری و جسمانی و مادی است، در سرشت این موجود یک عنصر دیگری را هم وارد کرده است که آن را «روح خدا» می‌نامد؛ چیزی از روح خدا در این موجود دمیده شده است. البته شک ندارد که روح خدا معنایش این نیست که - العیاذ بالله - خداوند در ذات خود جسمی دارد و روحی، و چیزی از روح خودش [در انسان] آمده است. قرآن از یک حقیقت ماورائی در ردیف فرشتگان نام می‌برد که آن را «روح» می‌نامد: تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ یا: ینَزِّلُ الْمَلائِکةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِه‏ِِ«نحل/2». قرآن در مورد این حقیقت ماورائی (روح) می‌گوید از جنس این حقیقت ماورائی چیزی در انسان دمیدیم، که مسئله روح مصطلح هم از همین جا می‌آید که این را باید جداگانه بحث کرد. ❓ آیا این مسئله «نفخ روح» فقط مربوط به آدم اول است؟ آن چیزی که از روح خدا دمیده شد، فقط در آدم اول دمیده شد و این استثنائاً برای او بود یا در همه آدم‌ها چنین است؟ ✅ جواب این است که در همه آدم‌ها چنین است. حتی از بعضی آیات قرآن استفاده می‌شود که مسئله سجده ملائکه هم اختصاص به شخص آدم اول ندارد و در واقع سجده به مقام آدم و آدمیت است، که بعد عرض می‌کنیم. در یک آیه که در سوره سجده است این طور می‌فرماید: اَلَّذی أحْسَنَ کلَّ شَی‏ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأ خَلْقَ اْلإنْسانِ مِنْ طینٍ«سجده/ 7» آن کسی که هر چیزی را که آفرید زیبا آفرید و خلقت انسان را از گِل آغاز کرد. ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ«سجده/ 8» سپس نسل انسان را از عصاره‌ای از آبی پست - که مقصود «منی» است - قرار داد. ثُمَّ سَوّاهُ سپس او را تسویه کرد؛ یعنی تعدیل کرد و خلقت جسمی‌اش را تکمیل کرد. این «سَوّاهُ» به چه برمی‌گردد؟ به انسان برمی‌گردد یا به نسل؟ می‌گوید ما نسل او را از «ماء مهین» قرار دادیم و سپس او را تعدیل کردیم. ضمیر در « سَوّاهُ» به اولاد انسان [یعنی «نسل»] بر می‌گردد نه آدم اول. فرضاً هم این ضمیر به انسان برگردد، انسان غیر از آدم اول است. می‌فرماید: بَدَأَ خَلْقَ اْلإنْسانِ مِنْ طینٍ. این که «خلقت انسان را از گل آغاز کرد» غیر از این است که خلقت آدم را از گل آغاز کرد. می‌خواهم بگویم اگر ضمیر به انسان هم برگردد مدعای ما ثابت می‌شود. ثُمَّ سَوّاهُ بعد انسان را به طور کلی، یا نسل را -که اگر نسل بگوییم، آدم اول اصلاً از این بیان خارج می‌شود - تسویه کرد. وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ«سجده/ 9» و در او از روح خود دمید. اگر ضمیر به نسل برگردد، همان طور که عده‌ای از مفسرین گفته‌اند، دیگر خیلی صریح است در این که در همه انسان‌ها از روح خدا دمیده شده، و اگر هم به انسان برگردد باز مطلقِ انسان است [و بر همه افراد صدق می‌کند]. بنابراین مسئله نفخ روح از مختصات آدم اول نیست و البته کسی هم خلاف آن را نگفته است؛ چون ممکن است کسی چنین احتمالی بدهد، عرض کردیم. به هر حال قرآن می‌خواهد بگوید در خلقت همه انسان‌ها از روح الهی چیزی هست. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه هفتم دی 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ ش
🍀 ورقی از کتاب 🔰 توأم بودن نماز با امور دیگر: 🔹 1 و 2. نظافت ، حقوق اجتماعی‏ مثلًا نماز، جنبه اخروی خالصش همین است که انسان به یاد خدا باشد، خوف خدا داشته باشد. برای حضور قلب و توجه به خدا که این همه آداب ضرورت ندارد؛ برو وضو بگیر، شستشو کن، خودت را پاکیزه کن. مگر برای نزد خدا رفتن، شستشو کردن هم تأثیر دارد؟ از نظر پیش خدا رفتن تأثیر ندارد که صورت انسان شسته باشد یا نه، ولی خداوند می‌فرماید: اذا قُمْتُمْ الَی الصَّلوةِ فَاغْسِلوا وُجوهَکمْ وَ ایدِیکمْ الَی الْمَرافِقِ‏ وقتی که می‌خواهی به نماز بایستی اول وضو بگیر، صورتت را بشوی، دست‌هایت را بشوی، بعد مشغول نماز شو. می‌بینیم نظافت را با عبادت توأم کرده است. وَ انْ کنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّروا «مائده/ 6» اگر جُنُب هستی باید تمام بدنت را شستشو دهی. اینجا نظافت مقرون به عبادت است. می‌خواهی نماز بخوانی، محل عبادتت باید مباح باشد، غصبی نباشد؛ آن قالیچه‌‏ای که رویش نماز می‌خوانی، آن لباسی که با آن نماز می‌خوانی باید حلال و مباح باشد. اگر یک نخ غصبی در لباس تو باشد نمازت باطل است. باز اینجا عبادت با حقوق توأم می‌شود. در ضمن اینکه می‌گوید باید خدا را پرستش کنی، می‌گوید حقوق را باید محترم بشماری. یعنی اسلام می‌گوید من پرستشی را که در آن حقوق اجتماعی محترم نباشد اساساً قبول ندارم. آن وقت یک نمازگزار وقتی می‌خواهد نماز بخواند، اول فکر می‌کند این خانه‌ای که من در آن هستم آیا به زور از مردم گرفته‌ام یا نه؟ اگر به زور گرفته‌ام، نمازم باطل است. پس اگر می‌خواهد نماز بخواند مجبور است که خانه‌اش را طوری ترتیب بدهد که برایش حلال باشد، یعنی از صاحب اصلی‏‌اش خریده باشد و یا او را راضی نگه دارد؛ فرش زیر پایش همین‌طور، لباسی که به تن دارد همین‌طور، و حتی اگر حقوقی از فقرا به او تعلق گرفته است، خمس یا زکات آن را باید بدهد و اگر ندهد باز نمازش باطل است. 🔹3. جهت شناسی‏ همچنین به ما می‌گویند اگر می‌خواهید نماز بخوانید باید همه‌تان رو به کعبه بایستید. کعبه کجاست؟ اولین معبدی که برای پرستش خدا در دنیا ساخته شده است‏ (انَّ اوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکةَ مُبارَکاً) « آل عمران/ 96». همه‌تان باید رو به اولین معبد و مسجدی که به دست پیغمبر بزرگ خدا ابراهیم و فرزندش اسماعیل ساخته شده بایستید. حالا چرا ما رو به آنجا بایستیم؟ مگر خدا آنجاست؟ مگر خدا در خانه کعبه است (العیاذ بالله)؟ قرآن که می‌گوید: فَأَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ‏ «بقره/ 115» رو به هر طرف بایستید، چهره خدا آنجاست. رو به این طرف بایستی یا رو به آن طرف، رو به خدا ایستاده‌ای. رو به بالا نگاه کنی یا رو به پایین، به طرف خدا نگاه کرده‌ای. و پیغمبر فرمود: اگر شما را با ریسمانی تا هفتمین طبقه زمین هم فرو ببرند باز هم به سوی خدا رفته‌اید، به مشرق بروید به سوی خدا رفته‌اید، به مغرب بروید به سوی خدا رفته‌اید، اینجا هم که نشسته‏‌اید با خدا هستید. خدا که جهت ندارد، پس چرا ما باید رو به کعبه بایستیم؟ می‌گوید شما که دارید عبادت انجام می‌دهید، در عین حال باید یک تعلیم و تربیت اجتماعی هم بگیرید. همه‌تان رو به یک نقطه بایستید. اگر این‏جور نباشد، یکی از این طرف بایستد یکی از آن طرف، این مظهر تفرّق و تشتّت است. اما اگر رو به یک نقطه ایستادید، جهت‌شناس هستید؛ همه مسلمین یک جهت را تعقیب می‌کنند. حالا کدام نقطه را انتخاب کنیم که اساساً بوی شرک نداشته باشد؟ می‌گوید آن نقطه‌ای را انتخاب کن که اگر رو به آنجا بایستی باز عبادت را احترام کرده‌ای، رو به جایی می‌ایستی که اولین معبد است. احترام معبد، احترام عبادت است. 🔹4. انضباط وقت‏ باز می‌گوید عبادت که می‌خواهی بکنی، یک وقتِ مشخص و معینی دارد و دقیقه‏‌اش هم حساب می‌شود. وقت نماز صبح از اول طلوع صبح تا اول طلوع آفتاب است و اگر عمداً یک دقیقه قبل از طلوع صبح یا بعد از طلوع آفتاب شروع کنی، نمازت باطل است، درست نیست. باید بین این دو باشد. نمی‌شود بگویی من فعلًا خوابم می‌آید، الآن یک ساعت به طلوع صبح مانده، خدا که خواب و بیداری ندارد، مگر خدا در بین الطلوعین- العیاذبالله- لباس رسمی‌اش را می‏پوشد و آماده قبول کردن نمازها می‌شود؟! برای خدا که تمام ساعات و همه لحظات علی السویه است، لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ‏ «بقره/ 255»، من دیشب بیدارخوابی کشیده‏‌ام، خیلی خوابم می‌آید، می‌خواهم نیم ساعت زودتر نمازم را بخوانم! انضباط وقت را باید بشناسی. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
🔰زیبایی‌های انسان در قرآن 🔹 آیا انسان مرکب از زشتی و زیبایی است؟ 🔹 آیا انسان هدف آفرینش است؟ 🔹 اختیا
🍀 ورقی از کتاب ✳️ زیبایی‌های انسان در قرآن 🛑 شکل‌گیری شخصیت معنوی انسان در دنیا به طور کلی شخصیت روحی و معنوی انسان در همین دنیا ساخته می‌شود. یک تفاوت میان ساختمان جسمانی و ساختمان روحانی انسان هست که ساختمان روحانی انسان یک منزل عقب‌تر است، یک دوره عقب‌تر است. یعنی چه؟ انسان در عالم رحم تمام جهازات بدنی‌اش ساخته و تکمیل می‌شود. دست و پا و قلب و چشم و ابرو و ریه، همه آنجا ساخته می‌شود. وقتی به این دنیا می‌آید ساخته و تکمیل‌شده است. تغییراتی که در ناحیه جسم در این دنیا می‌توان به بدن داد خیلی محدود است، آنقدر محدود است که نزدیک به صفر است. مثل اینکه فرض کنید که انسان به یک سرزمین سوزان برود رنگش اندکی سیاه‌تر بشود، در یک سرزمین دیگری برود اندکی سفیدتر بشود، غذاهای لطیف‌تری بخورد اندکی لطافت پوستش بهتر شود، غذاهای بدتری بخورد بدآب و رنگ‌تر شود. ولی اساس ساختمان بدن انسان در عالم رحم تمام می‌شود. انسان وقتی به این دنیا می‌آید، این دنیا از نظر روحی به منزله رحم روح است، اعضا و جوارح روحی انسان در اینجا ساخته می‌شود. عوامل این ساختن چیست؟ البته عوامل مختلفی است، نمی‌شود گفت که اراده انسان تنها عاملی است که او را می‌سازد. عوامل محیط که شامل عوامل تاریخی گذشته و عوامل حاضر است همه نقش مهم و فوق‌العادهای در ساختمان روح انسان دارند ولی بدون شک یکی از آن عوامل و بلکه مهم‌ترین آن عوامل که این عامل در آن عوامل می‌تواند اثر فوق‌العاده بگذارد، اراده و خواست خود انسان است؛ یعنی انسان می‌تواند خودش سازنده خودش باشد. به عبارت دیگر قلم قضا و قدر از نظر ساختمان جسمی انسان در اختیار انسان نیست، همان ملائکه مصوِّره این کار را در رحم کردند و تمام شد. اما آن قلمِ قضا و قدر برای ساختن شخصیت واقعی روحی انسان را به دست خود انسان دادند که مثلاً برای خودت عضو بساز، نقش خودت را خودت بکش و طرح خودت را خودت بریز. لهذا قرآن کریم این تعبیر خاص را دارد: وَ مَنْ کانَ فی‏ هذِهِ أعْمى‏ فَهُوَ فِی اْلآخِرَةِ أعْمى‏ وَ أضَلُّ سَبیلاً«اسراء/ 72» هر کسی که در این دنیا کور باشد در آخرت هم کور است و گمراه‌تر. همان طور که در تفاسیر هم بیان شده، مقصود این نیست که هرکس که در این دنیا چشم ندارد در آن دنیا هم چشم ندارد (چون اینجا این محرومیت را دارد، آنجا هم باید داشته باشد)؛ بلکه مقصود این است: کسی که در این دنیا چشم بصیرت ندارد و چشم بصیرتش باز نشده، در آن دنیا هم کور محشور می‌شود؛ چون چشم بصیرت را نه در رحم ساختند و نه در آن دنیا به انسان می‌دهند، چشم بصیرت چیزی است که در همین دنیا باید ساخته شود. این اختصاص به چشم بصیرت ندارد، گوش بصیرت هم همین طور است، قلب بصیرت هم همین طور است. در آیه‌ای دیگر - که تفسیر این آیه هم ضمناً هست - از زبان چنین اشخاصی نقل می‌کند که معترضانه می‌گویند: قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی‏ أعْمى‏ وَ قَدْ کنْتُ بَصیراً خدایا چرا مرا کور محشور کردی در حالی که من در آن دنیا چشم داشتم؟! قالَ کذلِک أتَتْک آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کذلِک الْیوْمَ تُنْسى‏«طه/ 125 و 126». این کور شدنش را به مَنسی بودن یعنی عنایت به او نبودن تعبیر می‌کند، می‌فرماید: به دلیل اینکه آیات ما را فراموش کردی یعنی ندیدی، اینجا هم نابینا محشور می‌شوی، پس در واقع تو که در آن دنیا چشم دیدن آیات ما را نداشتی در اینجا هم نداری. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه ۱۴ دی 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ شهی
🍀 ورقی از کتاب 🔰 تحلیل توبه از نظر روانی‏ 🔹 توبه یعنی چه؟ توبه از نظر روانی برای انسان چه حالتی است و از نظر معنوی برای انسان چه اثری دارد؟ در نظر بسیاری از ما توبه یک امر بسیار ساده‌ای است؛ هیچ وقت به این فکر نیفتاده‏‌ایم که توبه را از نظر روانی تحلیل کنیم. اساساً توبه یکی از مشخصات انسان نسبت به حیوانات است. یعنی انسان بسیاری ممیزات و مشخصات و کمالات و استعدادهای عالی دارد که هیچ کدام از آنها در حیوانات وجود ندارد؛ یکی از این استعدادهای عالی در انسان، همین مسئله‌ توبه است. 🔹 توبه این نیست که ما لفظ اسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَ اتوبُ الَیه‏ را به زبان جاری کنیم؛ از مقوله لفظ نیست. توبه یک حالت روانی و روحی و بلکه یک انقلاب روحی در انسان است که لفظ اسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَ اتوبُ الَیه‏ بیان این حالت است نه خود این حالت، نه خود توبه، مثل بسیاری از چیزهای دیگر که در آنها لفظْ خودش آن حقیقت نیست بلکه مبین آن حقیقت است. اینکه ما روزی چندین بار می‌گوییم‏ اسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَ اتوبُ الَیه‏ نباید خیال کنیم که روزی چند بار توبه می‌کنیم. ما اگر روزی یک بار توبه واقعی بکنیم، مسلّماً مراحل و منازلی از قرب به پروردگار را تحصیل می‌کنیم. تفاوتی میان جمادات و نباتات و حیوانات وجود دارد و آن این است که جمادات این استعداد را ندارند که در مسیری که حرکت می‌کنند، خودشان از درون خودشان تغییر مسیر و تغییر جهت بدهند، مثل حرکتی که زمین به دور خورشید یا به دور خودش دارد یا حرکاتی که همه ستارگان در مدار خودشان دارند یا حرکت سنگی که از ارتفاع رها می‌شود و به طرف زمین می‌آید. این مسیر مسلّم و قطعی است؛ یعنی سنگی را که شما رها می‌کنید و در یک مسیر معین حرکت می‌کند، در همان مسیر و در همان جهت به‏ حرکت خودش ادامه می‌دهد. تغییر مسیر و تغییر جهت از ناحیه درون این سنگ امکان پذیر نیست. عاملی باید از خارج پیدا بشود تا مسیر این سنگ و این جماد را تغییر دهد، حال این عامل می‌خواهد مجسّم باشد و یا از قبیل یک موج باشد... ولی موجودات زنده از قبیل نباتات و حیوانات، این استعداد را دارند که از درون خودشان تغییر مسیر بدهند؛ یعنی اگر به شرایطی برخورد کنند که با ادامه حیات آنها سازگار نباشد تغییر مسیر می‌دهند. اما در مورد حیوانات بسیار واضح است. مثلًا یک گوسفند یا یک کبوتر و یا حتی یک مگس وقتی حرکت می‌کند، همین قدر که با یک مشکل مواجه می‌شود، فوراً مسیر خودش را تغییر می‌دهد و حتی ممکن است یک گردش صد و هشتاد درجه‌ای هم بکند یعنی درست در خلاف جهت حرکت اولی خودش حرکت کند. حتی نباتات هم این‏طور هستند؛ یعنی گیاهان هم در یک شرایط و حدود معین از درون خودشان خود را هدایت می‌کنند، مسیر خود را تغییر می‌دهند. ریشه یک درخت که در زیر زمین حرکت می‌کند و به سویی می‌رود، اگر به صخره‌‏ای برخورد کند (حالا رسیده یا نرسیده) خودش مسیرش را عوض می‌کند. همین قدر که بفهمد که جای رفتن نیست و راهی ندارد، مسیرش را تغییر می‌دهد. بدیهی است که انسان هم تا این حدود مثل گیاه و حیوان است، یعنی تغییر مسیر می‌دهد. 🔹 توبه برای انسان تغییر مسیر دادن است اما نه تغییر مسیر دادن ساده از قبیل تغییر مسیری که گیاه می‌دهد و یا تغییر مسیری که حیوان می‌دهد، بلکه یک نوع تغییر مسیری که مخصوص خود انسان است و از نظر روانی و روحی کاملًا ارزش تحلیل و بررسی و رسیدگی دارد. ✅ توبه عبارت است از یک نوع انقلاب درونی، نوعی قیام، نوعی انقلاب از ناحیه خود انسان علیه خود انسان. این جهت از مختصات انسان است. گیاه تغییر مسیر می‌دهد ولی علیه خودش قیام نمی‌کند، نمی‌تواند قیام کند، این استعداد را ندارد. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 💢 حلقۀ شهید زرگری 📚 سیر مطالعاتی 🗓 پنجشنبه ۴ بهمن 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ شهید ورزنده @Gharar
☘️ ورقی از کتاب ✳️ قرآن و محرک‌های معنوی انسان یک دلیل برای اینکه قرآن برای عامل معنوی اصالت قائل است اساساً همان نقشی است که برای پیغمبران قائل است. از نظر قرآن پیغمبران نیامده‌اند که مردم را از مسیر منافع مادی‌شان دعوت کنند. کار رهبران غیر الهی از این نوع است ولی پیغمبران مردم را از راه منافع مادی‌شان تحریک نکردند. البته منافع مادی مردم را برایشان بیان می‌کردند، نه اینکه نمی‌گفتند، ولی آن‌که بیشتر در قرآن به چشم می‌خورد امور معنوی است، خداست. مثلاً قرآن در دعوت‌های خودش بر رضوان الهی تأکید می‌کند. حضرت موسی وقتی که به میقات می‌رفت خیلی عجله و شتاب می‌کرد به طوری که قومش پشت سر ماندند و او تنها جلو افتاد. آنقدر درآمدن شتاب می‌کرد که به او وحی رسید که: وَ ما أعْجَلَک عَنْ قَوْمِک یا مُوسى«طه/ 83»، چه چیز سبب شد که تو شتاب کنی که تنها بیایی و آنها را پشت سر بگذاری؟ قالَ هُمْ أولاءِ عَلى‏ أثَری وَ عَجِلْتُ إلَیک رَبِّ لِتَرْضى‏« طه/ 84». رضا و خشنودی تو من را چنین کشانده که در آمدن شتاب کردم. خود رضا و رضوان پروردگار اساساً مسئله‌ای است: یا أیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. اِرْجِعی‏ إلى‏ رَبِّک راضِیةً مَرْضِیةً. فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی. وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی« فجر / 27-30». قرآن معنویات را به بشر عرضه می‌دارد تا یک حالت معنوی در او ایجاد کند و آن مایه‌های معنوی را در روح بشر بیدار کند. در تمام تعبیرات این آیه، لطف و ملاطفت و جذب خوابیده: تو خشنود از پروردگارت هستی و پروردگارت خشنود از تو؛ یعنی دیگر چه از این بالاتر؟! در عین اینکه قرآن در دعوت عمومی خودش به اموری مانند: جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأنْهارُ دعوت می‌کند و از «وَ حُورٌ عینٌ. کأمْثالِ اللُّؤلُؤِ الْمَکنُونِ»«واقعه/ 22 و 23» سخنی می‌گوید، ولی این دعوت‌های معنوی هم در قرآن یکی و دوتا نیست، زیاد است: اَلَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ اللهِ ألا بِذِکرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ«رعد / 28». از این آیه به دست می‌آید که قرآن این غریزه را از هر غریزه دیگر نیرومندتر و اصیل‌تر می‌داند. اول اصل مطلب را بیان می‌کند که دل‌هاشان با یاد خدا آرام می‌گیرد. بعد کلمه تنبیه یا کلمه آگاهی (اَلا) را می‌آورد و سپس جار و مجرور را بر متعلق خودش مقدم می‌دارد که افاده حصر می‌کند: بدانید که تنها با یاد خداست که دل‌ها آرام می‌گیرد. می‌خواهد بگوید سایر مطلوب‌های شما قادر نیست که آرامش واقعی و کامل را به قلب شما بدهد و یگانه چیزی که قادر است که چنین کند تا دیگر احساس رنج نکنید یاد خداوند است. آیات در این زمینه [یعنی نقش عوامل معنوی] زیاد است که من بعضی از آنها را برایتان نقل می‌کنم: وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکنَ طَیبَةً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أکبَرُ ذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم«توبه/ 72». بعد از ذکر پاداش‌ها و نویدهای مادی می‌فرماید: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أکبَرُ، آن هم «رِضْوانٌ» با تنوین؛ یعنی مقدار کمی از رضوان هم از همه اینها بالاتر است. این در صورتی است که تنوین برای تقلیل باشد. این تنوین ممکن است برای تعظیم باشد: و رضوانی از خدا! 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه پنجم بهمن 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ
🍀 ورقی از کتاب ✳️ نصیحت علی علیه السلام‏ شخصی آمد خدمت مولای متقیان علی علیه السلام و گفت: یا امیرالمؤمنین! مرا نصیحت کن. علی علیه السلام نصایح زیادی کرد. دو جمله اولش را برایتان عرض می‌کنم، فرمود: لا تَکنْ مِمَّنْ یرْجُو الْاخِرَةَ بِغَیرِ عَمَلٍ وَ یرَجِّی التَّوْبَةَ بِطولِ الْامَلِ، یقولُ فِی الدُّنْیا بِقَوْلِ الزّاهِدینَ وَ یعْمَلُ فیها بِعَمَلِ الرّاغِبینَ‏ «حکمت 142.». همین دو جمله فعلًا ما را بس. فرمود: ✅ نصیحت من به تو اینکه از آن کسان مباش که امید به آخرت دارد اما می‌خواهد بدون عمل به‏ آخرت برسد؛ مثل همه ما. ما می‌گوییم حبّ علی بن ابی طالب کافی است. تازه حبّ ما حبّ حقیقی نیست؛ اگر حبّ حقیقی بود عمل هم پشت سرش بود. می‌گوییم همین وابستگی ظاهری کافی است! خیال می‌کنیم علی علیه السلام از کسانی است که احتیاج دارد، و اگر افرادی انتساب دروغین هم داشته باشند دیگر بسیار خوب، ما عجالتاً سیاهی لشکر می‌خواهیم، سیاهی لشکر هم کافی است! ما خیال می‌کنیم یک گریه دروغین بر امام حسین کافی است. ولی امیرالمؤمنین فرمود اینها دروغ است. اگر حبّ علی بن ابی طالب تو را به عمل کشاند، بدان حبّ تو صادق و راستین است. اگر گریه بر حسین بن علی تو را به سوی عمل کشاند، بدان که تو بر حسین بن علی گریه کرده‌ای و گریه تو راستین است. اگر نه، فریب شیطان است. ✅ جمله دوم: وَ یرَجِّی التَّوْبَةَ بِطولِ الْامَلِ‏ ای مرد! از آن کسان مباش که احساس نیاز به توبه را در وجود خود دارند اما همیشه می‌گویند دیر نمی‌شود، وقت باقی است. ...تا کی بگوییم آقا دیر نمی‌شود، حالا وقت باقی است؟! تا هنوز جوان هستیم می‌گوییم ‏ای آقا! جوان بیست ساله که دیگر وقت توبه کردنش نیست. ... اتفاقاً جوانی بهترین وقتش است. یک شاخه تا وقتی که هنوز تازه است، آمادگی بیشتری برای راست شدن دارد؛ هرچه بزرگ‌تر و خشک‌تر بشود، آمادگی‌‏اش کمتر می‌شود. بعلاوه، چه کسی به این جوان قول داده که او پا به سن بگذارد، میانه مرد بشود، از میانه مردی بگذرد و پیر بشود؟ 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه 12 بهمن 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ ش
🍀 ورقی از کتاب 🔰 تعریف هجرت‏ هجرت یعنی چه؟ اگر بخواهیم هجرت را تعریف کنیم، چگونه باید تعریف کنیم؟ هجرت یعنی دوری گزیدن، حرکت کردن، کوچ کردن از وطن، از یار و دیار، همه را پشت سر گذاشتن، برای چه؟ برای نجات ایمان. معلوم است که چنین چیزی نمی‌تواند از نظر منطق اسلام محدود به یک زمان معین و به یک مکان معین باشد ولی البته شرایطی دارد. هجرت یعنی دوری گزیدن از خانمان، و از زندگی و از همه چیز دست شستن برای نجات ایمان. پس معنایش این است که اگر ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که ایمانمان در خطر است، ایمان جامعه ما در خطر است، اسلام ما در خطر است، امر دایر است که ما از میان شهر و خانه و لانه، و ایمان یکی را انتخاب کنیم (یا در خانه و لانه خودمان بمانیم و ایمانمان یا ایمان دیگران به این وسیله از دست برود و یا برای اینکه ایمان را نجات بدهیم از خانه و لانه خود صرف نظر کنیم) اسلام دومی را انتخاب می‌کند. آیه‌ای در قرآن کریم هست که این آیه عذر افرادی را که به اصطلاحِ امروز به جبر محیط متمسّک می‌شوند، مثل اغلب ما مردم امروز، نمی‌‏پذیرد. امروز مسئله‌ «جبر محیط» برای بسیاری از مردم یک عذر شده است. از فردی می‌پرسند: آقا تو چرا این‏جور هستی؟ یا خانم! تو چرا لخت بیرون می‌آیی؟ می‌گوید: دیگر محیط است، محیط اینچنین اقتضا می‌کند. به آن دیگری می‌گویند: تو چرا در مجالسی که شرکت در آن مجالس حرام است شرکت می‌کنی؟ نشستن بر سر سفره‏‌ای که در آن شراب نوشیده بشود، ولو برای خوردن نان حلال، حرام است. چرا در چنین مجلسی شرکت می‌کنی؟ می‌گوید: اوضاع و شرایط اینجا اینچنین اقتضا می‌کند، چه کنیم، محیط فاسد است. چرا بچه هایت می‌روند فیلمهای خطرناک می‌بینند؟ می‌گوید: خوب دیگر، محیط است، مگر می‌شود جلویش را گرفت؟! چرا به مسجد نمی‌روند؟ ❌محیط فاسد است! مسئله‌ جبر محیط برای عده‌ای یک عذر شده است. از نظر اسلام این عذر به هیچ وجه مسموع نیست. محیط فاسد است، محیط اجازه نمی‌داد، در این محیط بهتر از این نمی‌شد عمل کرد، از نظر اسلام عذر غیرمسموع است. یعنی ما در درجه اول وظیفه داریم محیط خودمان را برای یک زندگی اسلامی مساعد کنیم ولی اگر محیطی که در آن هستیم به شکلی است که ما قادر نیستیم آن را به شکل یک محیط اسلامی و جوّ خودمان را به شکل یک جوّ اسلامی دربیاوریم، و احساس کنیم که در این جوّ و محیط، ایمان خودمان، ایمان زنمان، ایمان بچه هایمان، نسل آینده‏مان از بین می‌رود، اسلام می‌گوید محیط را رها کن. رها کردن محیط هم لزومی ندارد که معنایش این باشد که انسان شهری را رها کند به شهر دیگر برود یا کشوری را رها کند به کشور دیگر برود، بلکه در مورد محله‌ها هم صدق می‌کند. در شهرهای بزرگ مانند تهران، نسبت به محله‌ها صدق می‌کند؛ یعنی یک محله می‌تواند اسلامی باشد، جوّش می‌تواند جوّ اسلامی باشد و بچه انسان که در آن محل بزرگ می‌شود، تا حدی با آداب و تعالیم و تربیت اسلامی بزرگ می‌شود. اگر ما منطقه را عوض کنیم و به منطقه دیگری برویم، جوّ عوض می‌شود. مثلًا در بازاریها شاید این مطلب بیشتر از دیگران صدق کند؛ در یک محیط اسلامی زندگی می‌کنند... در این شهر محله‌ها و کوچه‌ها و جوّهایی هست که واقعاً اگر انسان زن و بچه‌اش را به آنجا ببرد، آن همسایه‌هایی که بر آنجا احاطه پیدا کرده‌اند، آن نبودن مسجد در آنجا، اینکه در آنجا چشم زن و بچه به یک زن و مردی که شعائر اسلامی را رعایت کنند هرگز نمی‏‌افتد، مسجدی وجود ندارد، جلسه وعظی وجود ندارد، اسم خدایی شنیده نمی‌شود، اسلامی شنیده نمی‌شود، برعکس به هر خانه که نگاه می‌کنی، صبح یک انسان بیرون می‌آید در حالی که یک سگ هم دارد او را بدرقه می‌کند، در اتومبیلش هم یک سگ هست، آوازی جز آواز موسیقی و لهو و لعب در آنجا شنیده نمی‌شود، به انسانی جز انسانهایی که هیچ علامتی از اسلام ندارند انسان برخورد نمی‌کند، [این امور بر آنها تأثیر می‌گذارند.] 🔹 قرآن در این زمینه (هجرت) می‌فرماید: انَّ الَّذینَ تَوَفَّیهُمُ الْمَلائِکةُ ظالِمی انْفُسِهِمْ قالوا فیمَ کنْتُمْ قالوا کنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْارْضِ قالوا الَمْ تَکنْ ارْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فیها «نساء/ 97». گروهی هستند که وقتی فرشتگان الهی برای قبض روح اینها می‌آیند، وضع اینها و به اصطلاح امروز پرونده اینها را خیلی خراب می‌بینند. به اینها می‌گویند: شما در چه وضعی بسر می‌برید؟ چرا اینچنین؟! چرا اینقدر سیاه و تاریک؟! آنها از این عذرهایی که در دنیا برای انسانها ذکر می‌کنند و به خیال خودشان عذر است. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید زرگری 📚 سیر مطالعاتی 🗓 پنجشنبه ۱۸ بهمن 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ شهید ورزنده
🍀 ورقی از کتاب 🔰 خود حقیقی انسان ما در قرآن یک سلسله آیات داریم که بشر را متوجه می‌کند به اینکه خودش را فراموش نکند، خودش را گم نکند، خودش را به یاد داشته باشد؛ و این عجیب است. با اینکه تعلیمات اخلاقی بر اساس نفی خودی و فراموش کردن خودی و پا روی خودی گذاشتن است و خود قرآن هم آن را تأیید می‌کند، ولی در عین حال این منطق هم در قرآن هست که بشر باید خودش را به یاد داشته باشد، به خود توجه داشته باشد، خودش را گم نکند، خودش را فراموش نکند، بین خودش و خودش فصل واقع نشود. مثلاً در آیات آخر سوره حشر می‌فرماید: یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللهَ إنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ«حشر/ ۱۸». از آیات عجیب قرآن است و تعبیر چقدر لطیف است! دو تا کلمة إتَّقُوا اللهَ دارد که در وسط آنها این جمله است: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ هر کس باید جداً دقت کند در آنچه که پیش می‌فرستد. ببینید قرآن وضع انسان را چگونه نسبت به عالم آخرت در نظر گرفته که هرکاری که انسان می‌کند «پیش‌فرست» برای آنجا تلقی می‌کند. بعد می‌فرماید: وَ لاتَکونُوا کالَّذینَ نَسُوا اللهَ فَأنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ از کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و در نتیجه خدا آنها را از خودشان فراموشاند. شاید این نکته در تعلیمات عرفانی ما وجود نداشته باشد و بلکه ندارد. این که چرا وجود ندارد، نکته‌ای دارد. اینها از بس به مسئله نفی خودپرستی پرداختند، به این نکته توجه نکردند که قرآن یک «خودی» را نفی می‌کند که باید نفی شود و یک خودی دیگری را اثبات می‌کند که باید بازیافته شود؛ چون تفکیک این دو خودی از یکدیگر خیلی مشکل بوده است. این است که هرچه که ما تا به حال شنیده‌ایم این است که خودی باید نفی بشود و راست هم می‌گویند، این خودی که عرفا می‌گویند، باید هم نفی بشود. ولی این خودی باید نفی بشود تا خودی دیگر اثبات بشود، این باید بمیرد تا یک خودی دیگر زنده شود. قرآن، نسیان نفس را برای کسانی که خدا را فراموش کردند عقوبت الهی می‌داند. 👈مقابل نسیان نفس چیست؟ یادآوری نفس است، یادآوری یعنی به یاد خود بودن و به خود آگاه بودن و خود را شناختن و توجه داشتن. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
🖼 انتظار فرج انسان را به صورت سربازی در می‌آورد که مطمئن است فرضاً خودش از میان برود، ایده‏‌اش و هدفش قطعاً در آینده پیروز است و به فرزندان می‌گوید ممکن است ما روز پیروزی را درک نکنیم ولی چنین روزی هست و خوشا به حال کسی که چنین روزی را درک می‌کند، بر خلاف کسی که از پیروزی ایده‏‌اش هم ناامید است. لهذا انتظار عبادت است. 🌷 ┈ •~❅🤲🌷🤲❅~•┈ @Gharargah_mehshekan
🍀 ورقی از کتاب ⭕️ انکار «من» در غرب چون به این موضوع اشاره کردیم که حضرت امیر (ع) فرمود: مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعارِفِ«غرر الحکم»، خوب است اشاره کنیم که غربی‌ها مسئله روح را به کلی انکار کردند. در باب مسئله روح، اولین مسئله‌ای که مطرح بوده، همین مسئله «من» بوده است. روح همان من است، یعنی همان که تو او را به عنوان یک «من» ادراک می‌کنی و حس می‌کنی. خودت هستی که «حس‌کننده» و «حس‌کرده شده» هستی و هردوی اینها یکی است. دکتر ارانی در کتاب پیسیکولوژی نظیر همین تعبیر را دارد [که برگرفته از غربی‌ها و از جمله هیوم است.] می‌گوید «من» چیزی نیست، حقیقتی نیست، «من» یک سراب و خیال است. آنچه که وجود دارد یک سلسله «تجسمات» پی در پی یا «تصورات» پی در پی است. یا تجسّمات است، یعنی حواس ما کار می‌کند و ذهن ما حکم آینه‌ای را دارد که در مقابل اشیاء قرار گرفته و تصویر اشیاء پشت سر یکدیگر درآن منعکس می‌شود، مثل یک آینه‌ای که از مقابلش صورت‌هایی عبور کنند. اینها را در اصطلاح می‌گویند «تجسّمات». یا «تصورات» است، یعنی به حکم اینکه ما دارای نیروی حافظه هستیم یک سلسله اشیایی که قبلا از جلوی حواس ما عبور کرده و در خزانه حافظه ما محفوظ مانده است باز از حافظه ما می‌آید و در جلوی ذهن ما به اصطلاح رژه می‌رود. دائما تجسّمات (احساسات) و تصورات [( احساسات و صورت‌های حسی که از حافظه می‌آیند)] به دنبال یکدیگر به سرعت مثل حلقه‌های یک زنجیر عبور می‌کنند. اگر ما اینجا بایستیم و یک «صف سرباز» دائما از جلو ما عبور کنند خیال می‌کنیم که یک امر واحد است و شیئی در مقابل ماست و حال اینکه هیچ وقت چنین چیزی در مقابل ما نیست، بلکه در مقابل ما در ثانیه اول یک سرباز بوده به اسم حسن، در ثانیه دوم سرباز دیگری بوده به نام دیگر، ثانیه سوم سرباز دیگری بوده به نام دیگر و همین طور. اینجا اگر هزارها ثانیه گذشته است در هر ثانیه یک سرباز در مقابل ما بوده، یک شیء خاصی [به نام صف سرباز] در مقابل ما نبوده است، هرچه بوده سربازهایی بوده که عبور می‌کرده‌اند. مثل نهر آب است. وقتی نهر آب را نگاه می‌کنیم، خیال می‌کنیم چند ساعت است که یک شیء واحد را در مقابل خودمان می‌بینیم و حال اینکه هیچ چیز در مقابل ما نایستاده است، مجموع مولکول‌های آب است که رد می‌شوند. آن مولکول‌هایی که در لحظه اول دیدیم، در لحظه دوم دیگر وجود ندارد، آنهایی را هم که در لحظه دوم می‌بینیم در لحظه سوم وجود ندارد. در اینجا یک شیء واحد نیست. نهر به اصطلاح فلاسفه «واحد اعتباری» است نه «واحد حقیقی». وقتی ما مجموع را یک واحد در نظر می‌گیریم، این اعتباراً واحد است، واقعاً واحد نیست. مثل اینکه ما اینجا که نشسته‌ایم بگوییم مجموع خودمان یک واحد هستیم. ما واقعا واحد نیستیم، هر فردی یک واحد است ولی مجموع ما واحد نیست. مجموع اساساً یک شیء نیست، موجود نیست؛ اصلا مجموع وجود حقیقی ندارد بلکه اعتباراً وجود دارد. اینها گفتند مسئله «من» هم یک چنین چیزی است. شما تصوری از پدرتان دارید، تصوری از مادرتان دارید، تصوری از این دیوار دارید، تصوری از آن غذا و تصوری از آن بوی خوش دارید، تصوری از آن شیء دیگر دارید. «من» یعنی مجموع این خاطرات، یعنی همین‌ها. اگر این مجموع خاطرات را از شما بگیرند چیزی باقی نمی‌ماند، همچنان که اگر مجموع سربازها را از شما بگیرند صف باقی نمی‌ماند و یک شیء [به نام صف] باقی نمی‌ماند؛ اگر همه سربازها نباشند، هیچ چیزی نیست. مادیین از اروپایی‌ها خیلی روی این مسئله‌ تأکید کردند که «من» چنین حقیقتی است. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
🍀 ورقی از کتاب 🔰رد نظر غربی‌ها درباره حقیقت «من» 🔹 اتفاقا درست قضیه برعکس است. اگر ما تمام اینها را بگیریم تازه آن وقت می‌بینیم من وجود دارد. در مقام تشبیه، مثَل «من» و مثل این خاطرات، بیشتر شبیه دریا و امواج است که اگر ما همه امواج را هم جدا کنیم باز آن دریا وجود دارد. اینها خیال کردند این که اشخاص می‌گویند «من» در اینجا وجود دارد فقط به این دلیل است که وقتی من می‌گویم دست من، پای من، فکر من، به خاطر صرف این انتساب، یک چیزی هست که همه اینها را به او نسبت می‌دهیم. اگر به این صورت بخواهیم بگوییم می‌گوییم تو، چرا بگوییم من؟ می‌گویم تو، دست تو، پای تو. یا در مورد این اتاق می‌گوییم: دیوار اتاق، سقف اتاق، در اتاق، کف اتاق. اتاق هم که یک مجموعه بیشتر نیست، اتاق که خودش غیر از در و دیوار و سقف و پنجره چیز دیگری نیست. نه، به خاطر صرف انتساب نمی‌گوییم «من» وجود دارد، به خاطر اینکه لفظ را در قالب مضاف و مضاف‌الیه تعبیر می‌کنیم نمی‌گوییم «من» وجود دارد، بلکه می‌گوییم شما در خودت دقیق شو و در خودت فرو برو، این تصورات را که می‌بینی، هر تصوری را متکی به چیزی می‌بینی که از آن چیز به «من» تعبیر می‌کنی. 🔹 این تصورات، مطلق نیست. شما که می‌گویید «من می‌اندیشم» یا «اندیشه در من وجود دارد» آیا «اندیشه» در تو وجود دارد یا «اندیشه‌ام» در تو وجود دارد؟ اندیشه‏ ام وجود دارد نه اندیشه مطلق، یک اندیشه بریده از میمِ من وجود ندارد. هرچه که شما در ذهن می‌بینید، اینها بریده از جای دیگر یا از خودشان - مثل سربازها که عرض کردم - نیستند، تمام اینها به آن چیزی متصل است که شما آن را به عنوان «من» احساس می‌کنید. وقتی می‌گوییم اگر در خود دقت کنید خود را پیش خود حاضر می‌بینید، یعنی وقتی که خوب در خودتان دقیق بشوید می‌بینید که همه چیزهایی را که در ذهن دارید وابسته به یک واقعیت درک می‌کنید. لذت را احساس می‌کنید ولی لذتِ مطلق احساس نمی‌شود، لذت من احساس می‌شود، لذت وابسته به یک واقعیت؛ رنج را که شما درک می‌کنید رنج مطلق را درک نمی‌کنید، رنج وابسته به من را درک می‌کنید. ❌ این حرف معروف دکارت که «من می‌اندیشم پس وجود دارم» اصلا حرف غلطی است. عین حرف دکارت را بوعلی نقل و رد کرده است. استدلال انسان معلّق در فضا را که بوعلی بیان می‌کند همین است. می‌گوید اگر انسان را از تمام اندیشه‌هایش ببُرند و اگر او را در حالی قرار بدهند که هیچ چیز را حس و لمس نکند و درِ حافظه‌اش را هم به روی او ببندند که هیچ چیز دیگری غیر از خودش را نبیند، خودش را درک می‌کند. خودش غیر از تصوراتی است که از حافظه‌اش بیرون می‌ریزد، خودش غیر از صورت‌هایی است که حواسش از بیرون برایش وارد می‌کنند، خودش چیز دیگری است. ✅ بعد می‌گوید بر این وجود «من» نمی‌شود استدلال کرد؛ نمی‌شود چیز دیگری را دلیل وجود من گرفت. اگر بگویی من چون فکر می‌کنم پس من وجود دارم، می‌گوید آن فکری که پیدا می‌کنی فکر مطلق است یا فکر وابسته به خودت؟ اگر فکر مطلق را پیدا کنی، فکر مطلق دلیل بر مفکر مطلق است؛ دلیل بر وجود تو نمی‌شود. این که فکری هست پس مفکری هم هست، چه ارتباطی به تو دارد؟ از کجا که مال تو باشد؟ اما اگر آن فکری که پیدا کرده‏‌ای فکر وابسته به خودت است، پس قبل از اینکه تو فکر را پیدا کنی خودت را پیدا کرده‌ای. چطور می‌خواهی از فکر، وجود خودت را پیدا کنی؟ قبل از اینکه اندیشه‌‏ات را پیدا کنی خودت را پیدا کرده‌ای. قبل از همه این تصورات و قبل از همه این تجسمات، انسان خودش را می‌یابد. من، حقیقی‌ترین شیئی است که انسان آن را کشف کرده و به دست آورده است چون هرچیز دیگر را انسان پیدا کند، تصویری از او دارد که معلوم نیست این تصویر چقدر با خود آن چیز انطباق دارد و چقدر انطباق ندارد. 📘 انسان شناسی قرآن 🌷 @Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهید مطهری 🗓 جمعه ۲۶ بهمن 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ ش
🍀 ورقی از کتاب 🔰 مهاجرت از عادات‏ 🔷 انسان به یک چیزهایی عادت پیدا می‌کند؛ عرف جامعه برای او یک اصل می‌شود و یک عادت جسمی یا روحی برای او پیدا می‌شود. عادت جسمی مثل عادت به سیگار کشیدن. خیلی از افرادی که سیگار می‌کشند، وقتی پزشک به آنها می‌گوید: سیگار نکش، جواب می‌دهند: عادت کرده‌ام، نمی‌توانم عادتم را ترک کنم، ترک عادت موجب مرض است! که حرف مفتی است. الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ. مرد آن است که بتواند از آنچه که به او چسبیده است جدا شود و هجرت کند. تو اگر از یک سیگار کشیدن نتوانی هجرت کنی، انسان نیستی. 🔸 مرحوم آیة الله حجّت (اعلی الله مقامه) یک سیگاری‌‏ای بود که من واقعاً هنوز نظیر او را ندیده‌ام؛ گاهی سیگار از سیگار قطع نمی‌شد، گاهی هم که قطع می‌شد طولی نمیکشید. ایشان اکثر اوقات سیگار میکشید. وقتی مریض شدند، برای معالجه به تهران آمدند و در تهران اطباء گفتند چون بیماری ریوی هم دارید باید سیگار را ترک کنید. ایشان ابتدا به شوخی گفته بود: من این سینه را برای سیگار می‌خواهم؛ اگر سیگار نباشد، سینه را می‌خواهم چه کنم؟ گفتند: به هر حال برایتان خطر دارد و واقعاً مضر است. فرمود: مضر است؟ گفتند: بله. گفت: نمی‌کشم. یک «نمی‌کشم» کار را تمام کرد. یک عزم و یک تصمیم، این مرد را به صورت یک مهاجر از یک عادت قرار داد. 🔸 انسان نباید اینقدر اسیر عادات باشد. متأسفانه باید عرض کنم که عادات اجتماعی، بیشتر در میان خانمها رایج است تا آقایان. مثلًا رسم چنین است که در روز سوم و هفتم و چهلم میت، چنین و چنان کنند یا در عروسی رسم این است که روی سر عروس قند بسایند و امثال اینها. می‌گویند: رسم است، چه می‌شود کرد؟ مگر می‌شود آن را زیر پا گذاشت؟! حال چه فلسفه‌ای دارد و چرا؟ جواب می‌دهند: رسم است دیگر، رسم را که نمی‌شود انجام نداد. این یعنی زبونی، حقارت و بیچارگی. انسان نباید اینقدر اسیر عرفها باشد. آدم باید تابع منطق باشد. البته مثل امروزیها هم نباید بی‌‏جهت سنت‌شکن بود و گفت: من با هرچه سنت است مخالفم! خیر، من با هرچه که سنت است مخالف نیستم؛ با هر چیزی که منطق دارد موافق و با هرچه که منطق ندارد مخالفم. آن هم از آن طرف افتادن است. ✅ بنابراین اسلام هجرت را در زندگی انسان‌ها یک اصل می‌داند. معنایش چیست؟ احیا و پرورش شخصیت انسان، مبارزه با یکی از اساسی‌ترین عوامل زبونی و اسارت انسان: ای انسان! اسیر محیطی که در آن متولد شده‌ای نباش، اسیر خشت و گل نباش‏. انسان باید برای خود این مقدار آزادی و حریت و استقلال قائل باشد که نه خود را اسیر و زبون منطقه و آب و گل کند و نه اسیر و زبون عادات و عرفیات و اخلاق زشتی که محیط به او تحمیل کرده است باشد. الْمُهاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیئاتِ‏ مهاجر کسی است که بتواند از سیئات، بدی‌ها، پلیدی‌ها، زشتی‌ها و صفات بدجدا شود. هجرت یعنی جدا شدن از زشتی‌هایی که بر انسان احاطه پیدا کرده، آزاد کردن خود از پلیدی‌های مادی و معنوی که بر انسان احاطه پیدا کرده است. پس نتیجه می‌گیریم که هجرت، خود یک عامل تربیتی است. برویم سراغ جهاد. 📘 آزادی معنوی 🌷 @Gharargah_mehshekan