🌕⃢☀شعر و زندگیꕥ
در شهـر هـی قـدم زد و عابر زیاد شد
ترس از رقیب بود کـه آخر زیاد شد
این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت
با کـوچ او به شهـر ، مهاجر زیاد شد
یک لحظـه باد روسـریاش را کنار زد
از آن به بعـد بود کـه شاعر زیاد شد
هـی در لباس کهـنه اداهای تازه ریخت
هـی کار شـاعـران معاصر زیاد شد
از بس کـه خوبچهره و عالمپسند بود
بیـن زنـان شهــر سَر و سِر زیاد شد
گفتند با زبان خوش از شهر مـا برو
سـاک سفـر که بست مسافر زیاد شد
✍️محمدحسین_ملکیان
『シ
~🦋𝓙𝓸𝓲𝓷↷
-❀ ⃟ ⃟✍️حوصله ی بحر❁༺•-
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه_ادبیات_آیینی
⇢https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
#شعر
❀ ⃟ ⃟ ☕ یک جرعه معرفت✓༺•
🍃🍓⃢🍒🌸🍎⃢🍩🌸🍒⃢🍓🍃
☘️ الهی از وجود تو هر مفلسی را نصیبی است و از کَرَم تو هر دردمندی را طبیبی است و از سعت رحمت تو هر کسی را بهره ای است و از بسیاری بخشش تو هر نیازمندی را قطره ای است. بر سر هر مومن از تو تاجی است و در دل هر محب از تو سراجی است و هر منتظری را آخر روز دیداری است.
☘️الهی یاد تو در میان دل و زبان است و مهر تو میان سر و جان.
☘️الهی در آتش حسرت آویختیم چون پروانه در چراغ، نه جان رنج دیده نه دل اَلَمِ داغ.
🖋«خواجه عبداللّه انصاری»
『シ
~🦋𝓙𝓸𝓲𝓷↷
-❀ ⃟ ⃟✍️حوصله ی بحر❁༺•-
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه_ادبیات_آیینی
⇢https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
#معرفت
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۞اللّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ۞
❀ ⃟ ⃟ ۞سیر در یک آیه۞༺•
إِن تَنصُروا اللهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدامَکُم (محمد/۷)
ای کسانی که ایمان آوردهاید!
اگر خدا و دینش را یاری کنید، شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد.
#قرآن #آیه_نگار
https://virasty.com/r/4tv
☀حدیث روز •ꕥ◍⃟◍ꕥ•
امام عسکری علیه السلام:
هرکه زیاد بخوابد، خواب های پریشان ببیند.
میزان الحکمه،ج۱۲، ص۴۹۳
#حدیث #چراغ_زندگی
❀ ⃟ ⃟ •🍹یک نفس طراوت✓༺• ⃟ ⃟ ❀
خلوتِ خود را لبریز از وجودِ یار کن که تنها یار، محرم اسرار توست؛ از عطرِ گیسویش نفس های ناامیدت را جانی دوباره ببخش که همین دم که
میشنوی، نسیمی از کوی اوست...
با حضورِ قلب، نفسی تازه کن و پنجره بگشای...
-❀ ⃟ ⃟✍️حوصله ی بحر❁༺•-
『シ
~🦋𝓙𝓸𝓲𝓷↷
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه ادبیات آیینی
⇢https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
#امام_زمان
#حضور_قلب
در ره پر خطـر عشـقِ بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است
چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او
میرود بیشتر آنجا که بلا بیسپر است
شمع سرگرم به تاج سرخویش است چرا؟
با چنین زندگیای کز سر شب تا سحر است
چند گویند به وحشی که نهان کن غم خویش
از که پوشد غم خود چون همه کسرا خبر است
#وحشی_بافقی