eitaa logo
دانلود
🔶شعر ﴿یاد دادن وضو ﴾ توسط امام حسن‌ع و امام‌حسین‌ع در کودکی به پیرمرد مسلمان  🔸✨🔸✨🔸 پسرهایِ امام علی       (ع) رد می‌شدن از لبِ رود  یه پیرِمرد نزدیکشان             کنارِ آب نشسته بود  آنها دیدن که پیرِ مرد        آب می‌پاشه به دست و رو  آب می‌ریزه به رویِ پا  انگار بلد نبود وضو  هردو تا گفتن (بابا جان)    وضو می‌گیریم ما دو تا ببین کدام درست‌تره شما بشو داورِ ما  وضویشان را دیدوگفت     چه عالی بود کار شما! چه‌قدرقشنگ‌یادم‌دادین            هزار ماشالله بچه‌ها 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
نعمت های خدا هر قطره باران هر دانه‌ای از برف اندازه‌ی دریا دارد برایم حرف این آفتاب گرم آن جنگل روشن یک هدیه زیباست از تو خدای من نام قشنگ تو در شعر زنبور است نامی که شیرین‌تر از اشک انگور است با غنچه‌ها گلها تو مهربان هستی دنیای زیبا را تو باغبان هستی یاد تو را چون گل هر صبح می‌بویم حرف دلم را جز با تو نمی‌گویم 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
19.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 | قسمت چهارم ‌ 🔸عزیز جون و نوه‌اش امروز یه مهمون کوچولو دارن به اسم محیاسادات، مهمونی که هرچقدر هم سعی می‌کنن ازش خوب پذیرایی بکنن تا بهش خوش بگذره اما باز بی‌تابی می‌کنه 📒 🔸شما فکر می‌کنید دلیل بی‌تابی محیا سادات چیه؟ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
﴿یاد دادن وضو ﴾ توسط امام حسن‌ع و امام‌حسین‌ع در کودک به پیرمرد مسلمان پروانه‌ی سفید روی دوش برادر بزرگ‌تر نشست. بعد پر زد و روی دوش برادر کوچک‌تر نشست. دو برادر نوجوان پا به پای هم می‌رفتند و با هم گفت و گو می‌کردند. پروانه ‌ی سفید دوباره دور آن‌ها پرخید. باز روی دوش برادر بزرگ‌تر نشست. کمی بعد روی شانه‌ی برادر کوچک‌تر آرام گرفت. انگار آن‌ها دو تا گل خوش‌بو بودند. آن‌ها در حال راه رفتن پیرمردی را دیدند. پیرمرد لب ایوان خانه‌اش نشسته بود و داشت وضو می‌گرفت. برادر کوچک‌تر ایستاد و به پیرمرد چشم دوخت. برادر بزرگ‌تر نیز ایستاد و به پیرمرد نگاه کرد. بعد با تعجّب به یکدیگر نگاه کردند. - می‌بینی برادر چگونه وضو می‌گیرد! - بله، دارم می‌بینم. - کارش اشتباه است، مگر نه؟ - بله همین طور است؛ امّا چگونه او را آگاه کنیم؟ - اگر مستقیم اشتباهش را بگوییم، از ما ناراحت می‌شود. - بله ... ما هم سن نوه‌هایش هستیم. اگر اشباهش را بگوییم، قبول نمی‌کند. شاید هم حرف ما را توهین به خودش بداند. برادر کوچک‌تر گفت: «برادر جان! فکری به ذهنم رسیده. گمان می‌کنم این گونه بهتر باشد.» بعد فکرش را به برادر گفت. دو برادر جلو رفتند و سلام کردند. پیرمرد به دو برادر نوجوان نگاه کرد و جواب سلام‌شان را داد دو برادر وانمود کردند با هم در وضو گرفتن اختلاف دارند. این گفت: «وضوی من بهتر و درست‌تر است.» آن گفت: «نه ... وضوی من بهتر و کامل‌تر است.» سرانجام تصمیم گرفتند در حضور پیرمرد وضو بگیرند و او داوری کند. اول برادر بزرگ‌تر وضو گرفت و بعد برادر گوچک‌تر. پیرمرد هر چه دقّت کرد، اشتباهی در وضوی آن‌ها ندید. تازه فهمید وضوی خودش اشکال دارد. منظور بچّه ‌ها را فهمید. نگاهی به چهره‌ی هر دو نوجوان انداخت. سرش را با شرم و افسوس تکان داد. آه بلندی کشید و گفت: «وضوی هر دوی شما درست است. این من بودم که اشتباه وضو می‌گرفتم. شما با این کارتان، مرا به اشتباهم آگاه کردید.» همسر پیرمرد از خانه بیرون آمد و نگاهی به دو نوجوان کرد. آن‌ها را شناخت. خندید و رو به شوهرش گفت: «چطور این دو تا گل را نمی‌شناسی؟ این‌ها فرزندان علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام اللّه علیها) هستند، نوه‌های پیامبر(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم)!» پیرمرد از جا بلند شد: - راست می‌گویی! این دو نوجوان با ادب، فرزندان علی (علیه السّلام) هستند. اشک در چشمان پیرمرد حلقه زد. جلو رفت و دست حسن و حسین را گرفت. آن‌ها را بوسید و گفت: «فدای‌تان شوم! از شما ممنونم که وضوی صحیح را به من آموختید!» پروانه‌ی سفید هنوز دور حسن و حسین می‌گشت. گاه بر این گل می‌نشست. گاه بر آن گل. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
ماجراجویی در سطل آشغال - @mer30tv.mp3
3.87M
قسمت دوم هر شب یه قصه خوب و شیرین برای کودک دلبند شما🥰 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
کودکانه شعر 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 وقتی می گیم " بسم الله " یعنی " به نام خدا " خدای مهربونی که آفریده ما را هر چیزی که تو دنیاست نشونه ای از خداست واسه همینه دنیا این قدر قشنگ و زیباست خورشید و ماه تابون نعمت های فراوون خداست که آفریده پدر ، مادر برامون چون که خدای بزرگ " بخشنده " هست و " رحمان " خدای ما " رحیمه " با همه کس مهربان ما بچه ها همیشه هستیم به یاد خدا وقت شروع هر کار ما هم میگیم بسم الله ✨شاعر : تمنا رستگار 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
16.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 قسمت پنجم ‌ 🔸این قسمت عزیز جون به آقا صولت سپرده تا برای یه جوون به اسم قاسم کار دست و پا کنن، قاسم قصه‌ای داره که خاطرش هم برای مادربزرگ و هم برای عموش سید حسین خیلی عزیزه... نویسنده: حامد عسکری 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
قهرمانان کربلا . مسلم.mp3.mp3
11.36M
📗کتاب صوتی قسمت 2️⃣ ☘️مسلم یار گوش به فرمان حسین 🎤با صدای ✅رده سنی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
وای که چقدر خوشحالم امروز نقاشی دارم😊 مداد زرد و قرمز صورتی سبز و بنفش ویک مداد آبی ای وای ، راستی آبی ندارم🙁🤭 دیروز به دوستم دادم ازم گرفت، مداد آبی ام رو 😕 پس هم نداد،گرفت اون دفترم رو منم نشد بگم آخه روم نشد امروز بهم گفت: رفیق پول داری؟😅 بده پولت رو هم ،اگر دوست داری😁 منم که روم نشد ،گفتم بفرما اینکه که نداره ،قابل شما را😥 معلمم که دیده بود، ماهارو صدایی زد ،بیا میگم شما رو چرا مداد رنگی ، چرا دفتر کتابت🧐 همش باشه و باشه که او هم کرده عادت تو باید یاد بگیری،که« نه »هم جایی دارد🙅‍♂ که گر عاقل تو باشی میداند 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
مادر👩 مادرِ من نمونست کنار من تو خونست تو درس و مشق و دیکته هرچی معلم گفته به من یاد میده هر روز مادرِ خوب و دلسوز پدر میگه همیشه مادر جاش تو بهشته پدر👨 پدرم مهربونه قدرِ مارو میدونه سعی می کنه همیشه تا چیزی کم نباشه خیلی مارو دوست داره تنهامون نمیزاره مادر همیشه میگه پدر نور و امیده 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6