⚜مجموعه قصههای:#فرماندهان_جنگ
♦️قسمت دوم♦️
💙شهید محمد حسین فهمیده💙
👌مخصوص کودکان 5 تا 12 سال👦🏻👧🏻
📌بچه های ایرانی🇮🇷
#قهرمان_های_شهید
#شهید
#شهدا
#داستان
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
علی ظهریبان شهید حسین فهمیده.mp3
زمان:
حجم:
18.53M
.
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ ⚜قصه های: #فرماندهان⚜
🔹قسمت دوم🔹
❤️شهید فهمیده❤️
(ماجرای رفتن به جبهه و شهادت)
🔴 محمد حسین به فرمانده گفت: چیکار به سن و سالم داری؟من اومدم فرمان امام روی زمین نمونه
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
🔆قصه ی توپ قرمز
مشکی یک مورچه ی سیاه مهربان بود.
او با مورچه ی قرمزی به نام سرخک دوست بود. مشکی می خواست به جشن تولد سرخک برود اما نمی دانست چه هدیه ای برای او ببرد. پیش مادرش رفت و به او گفت:« مامان من برای سرخک چی هدیه ببرم؟»
مادرش فکری کرد و گفت:«فکر می کنم اگر یک اسباب بازی برایش ببری خیلی خوشحال شود.»
مشکی نمی دانست چه جور اسباب بازی ای برای سرخک ببرد. تا این که فکری به نظرش رسید. او به باغ رفت و یک دانه ی گیاهِ گِرد پیدا کرد.دانه را برداشت و آن را شست و تمیز کرد. بعد با گلبرگ های گل سرخ آن را رنگ کرد.حالا او یک توپ کوچولوی قرمز رنگ داشت.مشکی توپ قرمز را به سرخک هدیه داد.سرخک از توپ قرمز خیلی خوشش آمد و از مشکی تشکر کرد. از آن روز به بعد مشکی و سرخک هر روز با هم توپ بازی می کردند و از این بازی لذّت می بردند.☺️
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
02 - Mesvak(Mahur).mp3
زمان:
حجم:
2.79M
آهنگ کودکانه مسواک
تشویق کودکان به مسواک زدن
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
کانال قصه های کودکانهموشی عجول_صدای اصلی_62683-mc.mp3
زمان:
حجم:
3.93M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🐭موشی عجول
🐁اون دور دورا خانم موشی و آقا موشه با هم زندگی می کردند.
بچه خانم موشه و آقا موشه یه عادت بد داشت که توی حرف بقیه میپرید و نمیگذاشت کسی حرف بزنه.
🐇یک روز خانم خرگوشه به دیدن آنها آمد و می خواست با خانم موشه حرف بزنه که موش کوچولو دایما توی حرف های آنها پرید و آنقدر این کار را تکرار کرد که خانم خرگوشه ناراحت شد و از آنها خداحافظی کرد و رفت...
👆بهتره ادامه قصه را بشنوید👆
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
موش دانا - @mer30tv.mp3
زمان:
حجم:
3.9M
#قصه_کودکانه
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
💠 احترام به انتخاب بچه ها
📌 باید به انتخاب همه انسان ها، مخصوصاً بچه ها احترام گذاشت. گاهی ممکن است والدین هزینه زیادی برای خرید یک اسباب بازی کرده باشند، اما در حال حاضر بازی کردن با یک جعبه کفش برای او جذاب تر باشد. از اینکه چنین انتخابی را دارند نباید ناراحت شد و باید اجازه داد با هرچه بیشتر لذت می برند با همان بازی کنند.
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
5.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه شب
💠 «سنجاب کوچولو و درخت پیر سخنگو»
✍️ نویسنده: محمد رضا فرهادی حصار
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 هدف قصه: بالا بردن اعتماد به نفس کودکان
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
شیر دانا👇👇
یکی بود یکی نبود در جنگلی پر از حیوانات متنوع که در کمال آرامش در کنار هم زندگی می کردند شیری دانا و صبور بود به اسم سلطان جنگل.
این جنگل به دلیل حضور سلطان دانای جنگل آرامشی داشت که سبب می شد روز به روز به تعداد حیواناتش اضافه شود .
روزی از روز ها با ورود یک حیوان عجیب و بسیار قدرت طلب و مغرور این آرامش از بین رفت.
سلطان جنگل از این ماجرا با خبر شد. دستور داد جلسه ای تشکیل دهند با حضور همه ی کسانی که به نوعی با این حیوان عجیب رو برو شده بودند.
در این جلسه شیر دانا همه ی اطلاعات لازم را از حیوانات حاضر در جلسه کسب کرد و از بین حیوانات پلنگ - ببر - فیل - خرس - گورخر - کلاغ و خرگوش را انتخاب کرد.
برای هریک از آنها ماموریتی داد تا فردا با اجرای نقشه ای دقیق از شر این حیوان عجیب خلاص شوند و آرامش را به حیوانات بازگردانند .
همه حیوانات از شیر اجازه گرفته و رفتند تا فردا صبح به ماموریت خود عمل کنند .
با اطلاعاتی که حیوانات به شیر داده بودند این موجود عجیب باید آدم باشد که با استفاده از اسلحه و ماشین به شکار حیوانات پرداخته است و صبح فردا هم کار خود را ادامه خواهد داد .
با این حساب صبح زود همه حیوانات برای شروع ماموریت آماده از خواب بیدار شدند .
با نقشه سلطان جنگل پلنگ در روی درختی بلند باید بخوابد و خوب اوضاع را بررسی کند.
ببر در بین درختان انبوه جنگل کمین کند و منتظر بماند .
فیل با تعدادی از فیل های دیگر آماده حمله باشد.
خرس با ترساندن آدم به کمک حیوانات دیگر برود.
کلاغ در جابجایی پیامها دخالت کند.
خرگوش همه امور را در اختیار شیر قرار دهد.
گورخر در شناسایی محلی که شکارچی مستقر شده خبردار شود .
همه ماموریت خود را به خوبی بلد بودند.
موجود عجیب صبح سوار بر ماشین جیپ خود وارد جنگل شد و پس از درست کردن چایی و خوردن آن اسلحه خود را برداشت و در جنگل راه افتاد.
از طرف شیر دستور داده شده بود که همه حیوانات تا زمانی که به آنها خبری نرسیده از لانه خود بیرون نیایند .
کلاغ همینطور در جنگل چرخ می زد و اوضاع را بررسی می کرد و همه را از اوضاع مطلع می کرد. کلاغ وضعیت و موقعیت شکارچی را به همه اطلاع داد.
فیل و همه دوستانش در نزدیکی محل چادر شکارچی حاضر شده و آماده حمله ایستاند.
ببر بدون آنکه شکارچی آن را ببیند به تعقیب شکارچی پرداخت تا در موقعیت مناسب و به دستور شیر کار حمله را آغازکند.
شکارچی در طول و عرض جنگل پرسه می زد اما هیچ حیوانی را پیدا نمی کرد و با خودش می گفت مثل اینکه جنگل تعطیل شده .
خرس ناگهان جلوی شکارچی حاضر شد و شکارچی از ترس زبانش بند آمد ولی خودش را آماده کرد که با اسلحه اش شروع به تیز اندازی کند .
فیل صدایی از پشت سرش در آورد و تمرکز شکارچی به هم ریخت، پلنگ از بالای درخت پایین پرید و به همراه ببر شکارچی را محاصره کردند شیر به همراه گورخر در صحنه حاضر شدند و شکارچی از این همه آمادگی متعجب شده بود و کاملا از نقشه بودن این حمله مطمئن شد.
شیر به شکارچی هشدار داد که دیگر هرگز وارد جنگل نشده و مزاحمتی برای حیوانات جنگل ایجاد نکند. شکارچی از کارهایی که کرده بود اعلام پشیمانی کرد و قول داد که هرگز مزاحمتی برای حیوانات جنگل ایجاد نکند و در جهت جبران کارهای بد خود برای حیوانات جنگل کاری انجام دهد.
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob
Jalal HematiTavalod.mp3
زمان:
حجم:
3.9M
اهنگ تولد🥰🥰🥳🥳🥳🥳🥳🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🥳🥰😘🥰😍😍🥰😍
📒 قصه های خوب 🌸👇
🆔 @GhesehayeKhoob