eitaa logo
قصه های خوب🌸
5.8هزار دنبال‌کننده
764 عکس
962 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌸 تبلیغات کشکول معنوی 🌸
همه قفلها کلید دارند به نیت باز شدن قفل زندگیت انگشت مبارکتو بزن روی یکی از این قفلها ببین چی برات میاره... 🔐🔒 🔒🔐 🔐🔒🔒 🔒🔒🔐 🔐🔒🔒🔒🔒🔒🔒🔐 🔐🔒🔒🔒🔒🔒🔐 🔐🔒🔒🔒🔐 🔐🔓🔐 🔓 قول میدم پشیمون نشی..حتما امتحانش کن کپی بنر حرامه
‍ 🌿🐭موش دانا🐭🌿 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. یه جنگلی بود که درختان آن بخاطر آلودگی هایی که بعضی انسان ها ایجاد کرده بودند روز به روز افسرده می شد آب چشمه هایش کمتر و کمتر می شد . در این جنگل موشی بود که خیلی جاها سفرکرده بود و چون خیلی باهوش بود هر چه را می دید سعی می کرد آن را به تجربیات خود اضافه کند و آن را یاد بگیرد . به همین دلیل دایره اطلاعات او از همه حیوانات آن جنگل بیشتر بود . این موش بین حیوانات به موش دانا ملقب شده بود و همه آنرا موش دانا صدا می زدند . موش دانا به دوستان خود گفت بهتر است بفکر ترک این جنگل باشیم و به جنگل دیگری برویم . دوستان او چون می دانستند موش دانا حرف بی ربطی نمی زند . حرف او را قبول کردند و به دستور موش خود را آماده ترک آن جنگل کردند. آنها رفتند تا جایی جدید برای زندگی پیداکنند . چون هدفشان معلوم بود، اتفاقا به جایی رسیدند که خیلی جای خوبی بود . موش از انها خواست که در این جا برای خود لانه ای بسازند . دوستان موش دانا که خاله سوسکه - عنکبوت سیاه - هزار پا و مارمولک بودند به حرف موش دانا زیاد اهمیت ندادند و مشغول بازی و تفریح شدند. ولی موش بلافاصله شروع به کندن زمین کرد و یکی دو روزی را بازحمت فراوان این کار طاقت فرسا را ادامه داد و پس از تلاش زیاد توانست لانه خود را آماده کند. دوستان بازی گوش او همیشه در حال تفریح بودند و صدای قهقهه آنها هر روز شنیده می شد . موش دانا بعد از اتمام کار ساخت لانه بفکر جمع کردن آذوقه افتاد و رفت دنبال آذوقه و یکی دو روزی هر چقدر که می توانست آذوقه فراهم کرد و دوستان خود را به میهمانی دعوت کرد در آن روز آنها دور هم خیلی خوشگذراندند و در آخر موش دانا به آنها توصیه کرد دوستان من بفکر فردا هم باشید وضعیت هوا همیشه همینجوری نخواهد بود سعی کنید لانه ای محکم برای خود تهیه کنید. آنها از هم خداحافظی کردند و رفتند چند روزی به همین روال گذشت اما هنوز هیچ یک از دوستان موش لانه ای نساخته بود چند روزی گذشت هوا بطور ناگهانی سرد شد. دوستان موش دانا بفکر لانه ساختن افتادند . آنها بدلیل سردی هوا خیلی سریع لانه ای درست کردند که خیلی هم محکم نبود . بعد از ساعتی هوا طوفانی شد و در اولین ساعات شروع طوفان همه دوستان موش دانا لانه نچندان محکم خود را از دست دادند و همگی بی پناه شدند. تحمل این وضعیت برای همه آنها خیلی سخت بود و همه آنها در صحبتهای خود متوجه این نکته شدند که باید برای راه علاج بسراغ موش دانا بروند و از او کمک بگیرند . آنها باهم بسراغ موش دانا آمده و مشکل خود را با او در میان گذاشتند . موش دانا از آنها دعوت کرد که به لانه او بیایند و چند روزی را با او زندگی کنند و بعداز پایان طوفان و خوب شدن هوا بفکر سرپناهی محکم و دائمی برای خود باشند . آنها قبول کردند و چند روزی را با هم در کنار هم به خوبی و خوشی سپری کردند و از خاطرات شیرین گذشته خودشان تعریف کردند . خیلی به همه آنها خوش گذشت و بعد از اینکه طوفان فروکش کرد آنها همگی با همفکری همدیگر و کمک به همدیگر برای ساخت لانه ای محکم برای هم کار را آغاز کردند. آنها سالهای زیادی را در کنار هم با شادی و خوشی زندگی کردند. 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺ماجرای.... ایلیا کوچولو عصبانی هست از اینکه یه کلاهبردار باعث شده همسایه مهربونش خونه‌شون رو از دست بدن، باورش نمیشه که یک نفر با دروغ و زور بتونه خونه یکی رو ازش بگیره... نذرفرج صلوات ✨ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
📚 تخم مرغ طلایی سال گذشته مجید از سعید یک تخم مرغ قرض گرفت با این شرط که بعدا با سودش بهش پس بده اما بعدها سعید به اندازه یه مرغداری از مجید سود میخواد و مجید نمیدونه باید چیکار کنه و با معلمش مشورت میکنه .... مجموعه کتابهای فکر فکر اندیشه با داستان های جالب حول محور تقویت قوه تفکر اجتماعی و رشد سواد انسانی بچه ها طراحی شده و قراره نگاه های اجتماعی بچه ها رو به موضوعات اطرافشون عمق ببخشه. ▫️نویسنده علیرضا سبحانی نسب ▫️ناشر جمال ▫️قطع وزیری ▫️تعداد صفحات 32 ▫️مصور و تمام رنگی ✴️ تازه های نشر ✅ مناسب برای 6 تا 12 سال 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
🎉 ۵۹ میلیون تومان عیدی عید غدیر! 😍 ✨ یه عیدی خاص برای عاشقان مولا✨ 📌 چطور دریافت کنی؟ خیلی راحته: 1️⃣ وارد کانال شو 2️⃣ فایل صوتی آخر کانال رو گوش بده 🎧 3️⃣ یه خلاصه کوتاه از چیزی که متوجه شدی رو بفرست برای آیدی پایین همون فایل 🔁 با اسمت و شماره تماست 📱 ⏳ مهلت تا شب عید غدیر فقط چند روزه... هرچی زودتر، شانس بیشتر! 🌟 📍 لینک کانال 👇 https://eitaa.com/joinchat/2241463424Cd260042757
هدایت شده از 🌸 تبلیغات کشکول معنوی 🌸
❣️ دخترا بیاین این مسابقه رو دریابید جایزه حسابی خفنه ها 😁😍 شون ، گوش کنید 59 میلیون ببرید🎁 https://eitaa.com/joinchat/2241463424Cd260042757
🔸️شعر نماز جماعت 🌸دویدم و دویدم 🌱به مسجدی رسیدم 🌸مسجد با صفایی 🌱قشنگ و دلگشایی 🌸موذن جوانی 🌱بلبل نغمه خوانی 🌸بالای گلدسته بود 🌱نغمه حق می سرود 🌸مردم با اراده 🌱پاک و تمیز و ساده 🌸جوان و کودک و پیر 🌱چو دانه‌های زنجیر 🌸نشسته در پیش هم 🌱متحد و منظم 🌸عجب جماعتی بود 🌱خضوع و طاعتی بود 🌸سید با وقاری 🌱عالم روزگاری 🌸جلوی مردم ایستاد 🌱خرم و شاد و آزاد 🌸نماز ما به باشد 🌱خدا انیس ما شد 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
عنوان: دوستی در برکه نیلوفرها در یک روز آفتابی و زیبا ☀️، در کنار یک برکه‌ی آرام و دلنشین 💧، اردکی به نام "پر آبی" زندگی می‌کرد. پر آبی همیشه در حال شنا کردن 🦆 و بازی کردن با دوستانش بود. او عاشق گل‌های نیلوفر بود 🌷 که در سطح برکه می‌روییدند و زیبایی خاصی به آن می‌بخشیدند. یک روز، وقتی پر آبی در حال شنا بود، متوجه شد که یک غاز بزرگ و سفید به نام "پر سفید" به برکه نزدیک می‌شود. پر سفید با صدای بلندی گفت: «سلام، پر آبی! می‌توانم به تو ملحق شوم و با هم بازی کنیم؟» 🦢 پر آبی با خوشحالی پاسخ داد: «البته! خوشحال می‌شوم که با هم بازی کنیم!» و به سمت پر سفید شنا کرد. آن‌ها با هم در آب بازی کردند و از گل‌های نیلوفر دور شدند. 🌊 در همین حین، قورباغه‌ای به نام "قورباغه‌ی سبز" از کنار برکه بیرون آمد و گفت: «سلام دوستان! می‌خواهید با هم یک مسابقه شنا بگذاریم؟» 🐸 پر آبی و پر سفید با اشتیاق موافقت کردند و به قورباغه گفتند: «بله! این عالی است!» قورباغه‌ی سبز گفت: «خوب، مسابقه از اینجا تا آن طرف برکه است. آماده‌اید؟» پر آبی و پر سفید با هم گفتند: «آماده‌ایم!» و به خط شروع رفتند. 🏁 با صدای قورباغه، مسابقه آغاز شد. پر آبی با سرعت شنا کرد و پر سفید هم به دنبالش آمد. اما ناگهان، پر آبی متوجه شد که یک ماهی زیبا و رنگارنگ به نام "ماهی طلایی" در آب شنا می‌کند. 🐟 او به ماهی گفت: «سلام! آیا می‌خواهی به ما بپیوندی و در مسابقه شرکت کنی؟» ماهی طلایی با لبخند گفت: «متاسفم، من نمی‌توانم در مسابقه شنا کنم، اما می‌توانم به شما کمک کنم!» و به سمت گل‌های نیلوفر رفت. 🌼 پر آبی و پر سفید به مسابقه ادامه دادند و قورباغه‌ی سبز هم در کنارشان تشویق می‌کرد. 🎉 در نهایت، پر آبی با کمی تلاش بیشتر، به خط پایان رسید و برنده‌ی مسابقه شد. پر سفید هم به او تبریک گفت و گفت: «تو واقعاً شناگر خوبی هستی!» 🥇 بعد از مسابقه، همه‌ی دوستان دور هم جمع شدند و به شادی پرداختند. ماهی طلایی از زیر آب گفت: «من برای شما یک هدیه دارم!» 🎁 و با یک حرکت زیبا، چند گل نیلوفر را از زیر آب بیرون آورد و به پر آبی و پر سفید داد. پر آبی و پر سفید با خوشحالی گل‌های نیلوفر را گرفتند و گفتند: «این بهترین هدیه‌ای است که می‌توانستیم بگیریم!» 🌺 و با هم تصمیم گرفتند که هر روز در کنار برکه با هم بازی کنند و دوستی‌شان را ادامه دهند. از آن روز به بعد، پر آبی، پر سفید، قورباغه‌ی سبز و ماهی طلایی هر روز در برکه جمع می‌شدند و با هم بازی می‌کردند. 🎈 آن‌ها یاد گرفتند که دوستی و همکاری همیشه بهترین راه برای خوشحال بودن است. 😊 نویسنده:عابدین عادل زاده 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
هدایت شده از 🌸 تبلیغات کشکول معنوی 🌸
15.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺حاج مهدی رسولی: از کمک کردن به اطعام غدیر جا نمانید! 🍛مشارکت فوری جهت طبخ و توزیع اطعام عید غدیر در مناطق محروم ▫️شماره کارت:
6104338800569556
6063731181316234
(روی شماره بزنید کپی می‌شود) ▫️شماره شبا:
IR710600460971015932937001
با آپ و بلوبانک نزنید محدودیت داره بنام هیئت حضرت رقیه (س)
قصه های خوب🌸
🔺حاج مهدی رسولی: از کمک کردن به اطعام غدیر جا نمانید! 🍛مشارکت فوری جهت طبخ و توزیع اطعام عید غدیر د
اول از همه بزرگوارانی که محبت کردند و برای غدیر اومدن پاکار سپاسگزارم❤️ عزیزانی که دستشون به دهنشون میرسه و وضع مالی مناسبی دارند از این مورد ویژه حمایت کنن ! چه راهی بهتره از مسیر آقا امیرالمومنین(ع) ؛ بیاید پاکار مولا که بتونیم سفره آبرومندانه پهن کنیم لطفاً بعد واریز رسیدتون رو به آیدی زیر بفرستید: @mahdisadgi4
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پویانمایی مثل نامه 📼این قسمت : باران و نادان نذرفرج صلوات ✨ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
✏️📕کاربرگ وضو📿 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob