eitaa logo
قصه های خوب🌸
5.8هزار دنبال‌کننده
754 عکس
953 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌸 تبلیغات کشکول معنوی 🌸
❣️ دخترا بیاین این مسابقه رو دریابید جایزه حسابی خفنه ها 😁😍 شون ، گوش کنید 59 میلیون ببرید🎁 https://eitaa.com/joinchat/2241463424Cd260042757
🔸️شعر نماز جماعت 🌸دویدم و دویدم 🌱به مسجدی رسیدم 🌸مسجد با صفایی 🌱قشنگ و دلگشایی 🌸موذن جوانی 🌱بلبل نغمه خوانی 🌸بالای گلدسته بود 🌱نغمه حق می سرود 🌸مردم با اراده 🌱پاک و تمیز و ساده 🌸جوان و کودک و پیر 🌱چو دانه‌های زنجیر 🌸نشسته در پیش هم 🌱متحد و منظم 🌸عجب جماعتی بود 🌱خضوع و طاعتی بود 🌸سید با وقاری 🌱عالم روزگاری 🌸جلوی مردم ایستاد 🌱خرم و شاد و آزاد 🌸نماز ما به باشد 🌱خدا انیس ما شد 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
عنوان: دوستی در برکه نیلوفرها در یک روز آفتابی و زیبا ☀️، در کنار یک برکه‌ی آرام و دلنشین 💧، اردکی به نام "پر آبی" زندگی می‌کرد. پر آبی همیشه در حال شنا کردن 🦆 و بازی کردن با دوستانش بود. او عاشق گل‌های نیلوفر بود 🌷 که در سطح برکه می‌روییدند و زیبایی خاصی به آن می‌بخشیدند. یک روز، وقتی پر آبی در حال شنا بود، متوجه شد که یک غاز بزرگ و سفید به نام "پر سفید" به برکه نزدیک می‌شود. پر سفید با صدای بلندی گفت: «سلام، پر آبی! می‌توانم به تو ملحق شوم و با هم بازی کنیم؟» 🦢 پر آبی با خوشحالی پاسخ داد: «البته! خوشحال می‌شوم که با هم بازی کنیم!» و به سمت پر سفید شنا کرد. آن‌ها با هم در آب بازی کردند و از گل‌های نیلوفر دور شدند. 🌊 در همین حین، قورباغه‌ای به نام "قورباغه‌ی سبز" از کنار برکه بیرون آمد و گفت: «سلام دوستان! می‌خواهید با هم یک مسابقه شنا بگذاریم؟» 🐸 پر آبی و پر سفید با اشتیاق موافقت کردند و به قورباغه گفتند: «بله! این عالی است!» قورباغه‌ی سبز گفت: «خوب، مسابقه از اینجا تا آن طرف برکه است. آماده‌اید؟» پر آبی و پر سفید با هم گفتند: «آماده‌ایم!» و به خط شروع رفتند. 🏁 با صدای قورباغه، مسابقه آغاز شد. پر آبی با سرعت شنا کرد و پر سفید هم به دنبالش آمد. اما ناگهان، پر آبی متوجه شد که یک ماهی زیبا و رنگارنگ به نام "ماهی طلایی" در آب شنا می‌کند. 🐟 او به ماهی گفت: «سلام! آیا می‌خواهی به ما بپیوندی و در مسابقه شرکت کنی؟» ماهی طلایی با لبخند گفت: «متاسفم، من نمی‌توانم در مسابقه شنا کنم، اما می‌توانم به شما کمک کنم!» و به سمت گل‌های نیلوفر رفت. 🌼 پر آبی و پر سفید به مسابقه ادامه دادند و قورباغه‌ی سبز هم در کنارشان تشویق می‌کرد. 🎉 در نهایت، پر آبی با کمی تلاش بیشتر، به خط پایان رسید و برنده‌ی مسابقه شد. پر سفید هم به او تبریک گفت و گفت: «تو واقعاً شناگر خوبی هستی!» 🥇 بعد از مسابقه، همه‌ی دوستان دور هم جمع شدند و به شادی پرداختند. ماهی طلایی از زیر آب گفت: «من برای شما یک هدیه دارم!» 🎁 و با یک حرکت زیبا، چند گل نیلوفر را از زیر آب بیرون آورد و به پر آبی و پر سفید داد. پر آبی و پر سفید با خوشحالی گل‌های نیلوفر را گرفتند و گفتند: «این بهترین هدیه‌ای است که می‌توانستیم بگیریم!» 🌺 و با هم تصمیم گرفتند که هر روز در کنار برکه با هم بازی کنند و دوستی‌شان را ادامه دهند. از آن روز به بعد، پر آبی، پر سفید، قورباغه‌ی سبز و ماهی طلایی هر روز در برکه جمع می‌شدند و با هم بازی می‌کردند. 🎈 آن‌ها یاد گرفتند که دوستی و همکاری همیشه بهترین راه برای خوشحال بودن است. 😊 نویسنده:عابدین عادل زاده 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
هدایت شده از 🌸 تبلیغات کشکول معنوی 🌸
15.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺حاج مهدی رسولی: از کمک کردن به اطعام غدیر جا نمانید! 🍛مشارکت فوری جهت طبخ و توزیع اطعام عید غدیر در مناطق محروم ▫️شماره کارت:
6104338800569556
6063731181316234
(روی شماره بزنید کپی می‌شود) ▫️شماره شبا:
IR710600460971015932937001
با آپ و بلوبانک نزنید محدودیت داره بنام هیئت حضرت رقیه (س)
قصه های خوب🌸
🔺حاج مهدی رسولی: از کمک کردن به اطعام غدیر جا نمانید! 🍛مشارکت فوری جهت طبخ و توزیع اطعام عید غدیر د
اول از همه بزرگوارانی که محبت کردند و برای غدیر اومدن پاکار سپاسگزارم❤️ عزیزانی که دستشون به دهنشون میرسه و وضع مالی مناسبی دارند از این مورد ویژه حمایت کنن ! چه راهی بهتره از مسیر آقا امیرالمومنین(ع) ؛ بیاید پاکار مولا که بتونیم سفره آبرومندانه پهن کنیم لطفاً بعد واریز رسیدتون رو به آیدی زیر بفرستید: @mahdisadgi4
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پویانمایی مثل نامه 📼این قسمت : باران و نادان نذرفرج صلوات ✨ 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
✏️📕کاربرگ وضو📿 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
امام زمان (علیه السلام) غریبه😔 حضرت رو دوست نداری؟💔 اگه دوسش داری پس چرا کانالی که به عشقش ساختیمو خالی گذاشتی؟ اگه دلتنگ امام زمانی بیا🕌👇 https://eitaa.com/joinchat/3828088878C084e9d0006
هدایت شده از 🌸 تبلیغات کشکول معنوی 🌸
💍💍مجردهایی که قصد ازدواج دارند ولی به هر دلیلی ازدواجشون جور نمیشه 🚨دستورالعمل مجرب جهت رفع موانع ازدواج... 🖇 نحوه اجرای ختم و دعای مخصوص بعد از آن اینجا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3828088878C084e9d0006 💕👆 این دستورالعمل مشکل ازدواج خیلیا رو حل کرده
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 یکی بود یکی نبود یک روز موش کوچولویی در میان باغ بزرگی می گشت  و بازی می کرد که  صدایی شنید:میو میو.موش کوچولو خیلی ترسید.پشت بوته ای پنهان  شد و خوب گوش کرد. صدای بچه گربه ای بود که تنها و سرگردان میان گل ها می گشت و میومیو می کرد. موش کوچولو که خیلی از گربه ها می ترسید، از پشت بوته ها به بچه گربه نگاه می کرد و از ترس می لرزید.بچه گربه که مادرش را گم کرده بود، خیلی ناراحت بود. موش کوچولو می ترسید اگر از پشت بوته خارج شود، بچه گربه او را ببیند و به  سراغش بیاید و او را بخورد؛ اما بچه گربه آن قدر نگران  و ناراحت بود که موش کوچولو را پشت بوته ی گل سرخ نمی دید. او فقط می خواست که مادرش را پیدا کند. با صدای بلند می گفت:«میومیو مامان جون من اینجام، تو کجایی؟» او آنقدر این جمله  را تکرار کرد تا مادرش صدای او را شنید و به طرفش آمد و او را با خود از باغ  بیرون برد. موش کوچولو نفس راحتی کشید و دوباره مشغول بازی شد.همین طور که زیر بوته ها می دوید و ورجه ورجه می کرد، چشمش به چیزی افتاد که زیر بوته ها برق می زد. به طرف آن رفت، یک آینه کوچک  با قاب طلایی بود. موش کوچولو توی آینه نگاه کرد و خودش را دید. خیال کرد یک موش دیگر را می بیند. خوشحال شد و شروع کرد با عکس خودش حرف زدن. می گفت:«سلام، میای با من بازی کنی؟» دهان موش کوچولوی توی آینه تکان می خورد ولی صدایی به گوش موش کوچولو نمی رسید. موش کوچولو آنقدر با موش توی آینه حرف زد که حوصله اش سر رفت و ساکت شد. بلبل که روی درختی نشسته بود و او را تماشا می کرد خنده اش گرفت و صدا زد:«آهای موش کوچولو، اون آینه است. تو داشتی با عکس خودت توی آینه حرف می زدی.» موش کوچولو سرش را بلند کرد.بلبل را دید. پرسید:«یعنی این خودِ من هستم؟من این شکلی هستم؟» بلبل جواب داد:« بله، تو این شکلی هستی.آینه تصویر تو را نشان می دهد.» موش کوچولو بازهم به عکس خودش نگاه کرد و از خودش خوشش آمد. او با خوشحالی خندید.بلبل هم خندید. چندتا پروانه که روی گلها پرواز می کردند هم خندیدند. گل های توی باغ هم خنده شان گرفت. صدای خنده ها به گوش غنچه ها رسید. غنچه ها بیدار شدند و آنها هم خندیدند و بوی عطرشان  در هوا پیچید.بلبل شروع کرد به خواندن: من بلبلم تو موشی تو موش بازیگوشی ما توی باغ هستیم خوشحال و شاد هستیم گل ها که ما را دیدند به روی ما خندیدند آن روزموش کوچولو دوستان  زیادی پیدا کرد و حسابی سرگرم شد. وقتی حسابی خسته شد و خوابش گرفت، دوید و به لانه اش برگشت و خوابید. قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونه ش نرسید. 📒 قصه های خوب 🌸👇 🆔 @GhesehayeKhoob
یه کانال هست تو ایتا برای یه بانو شمالی 😍 آموزش انواع غذاهای محلی شمالی مثل چکدرمه،فسنجون،غاز شکم پر.... انواع نان کاک محلی کلوچه فومن ...🤤🌱 بیا اینجا هر روز کلی کلیپ میزاره برات😜 بزن رو لینک تا نپاکیده🔨👇 https://eitaa.com/joinchat/775094741C26f99dea35 همراه با روزمرگی های طبیعت شمال😍 جمع خانم های خانه دار جمعِ😎
هدایت شده از 🌸 تبلیغات کشکول معنوی 🌸
🔴عروسی گیلانی هارا دیدی 😜 یه گیلان و غذاهاش و زندگی شاد 😃 اگه دوست داری دلت باز بشه و هرروز بری شمالگردی و قشنگی ببینی 👀 بیا کانال آشپزی گیلانی و لذت لحظه ای زیبای شمال را ببین 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/3052864409C0d38983289 اینجا خبری از غم نیست 🚫👆