#موفقیت
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه پایان رسیدن.
«نلسون ماندلا»
Success is progress, not getting to the finishing line! Nelson Mandela
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#تربیتی
🔷بعضی از والدین فرزندشان را از دزد, نان خشکی و غریبه ها می ترسانند.
🔻جالب است بدانید بیشتر بچه ها از سوی افراد آشنا و مورد اعتماد خود صدمه دیده اند. به بچه هایتان روش های مراقبت از خود را اموزش دهید (مانند «نه» گفتن, اجتناب از دادن نشانی به غریبه ها, پرهیز از کمک به بزرگسالان ناشناس و دیگر موارد ایمنی).
🔻لازم نیست ان را از غریبه ها بترسانید فقط موارد بالا را به آن ها اموزش دهید. او باید بیاموزد که ظاهر افراد بیانگر خوب و بد بودن ان ها نیست.
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_متن
#مهربانی_و_دوستی🐿
شانه به سر بر روی درختی در جنگل لانه ای داشت. او منتظر بود تا بچه هایش به دنیا بیایند. یک روز ابری او برای پیدا کردن غذا از لانه بیرون رفت اما وقتی برگشت دید، باد لانه اش را خراب کرده است. روی شاخه ی درختی نشست و شروع به گریه کرد. در همین موقع دو تا سنجاب که از آن نزدیکی می گذشتند، صدای گریه او را شنیدند و با دیدن لانه فهمیدند که او چرا گریه می کند.سنجاب ها به طرف شانه به سر رفتند و به او گفتند:« اصلا ناراحت نباش، ما یک فکری برایت می کنیم. صبر کن تا ما برگردیم.»
سنجاب ها پیش خانم دارکوب رفتند و گفتند:« خانم دارکوب عزیز، باد لانه شانه به سر را خراب کرده و او به زودی مادر می شود. لطفا با ما بیا تا برایش یک لانه درست کنیم».
کمی بعد دارکوب آمد تا با نوک درازش در تنه ی یک درخت برای شانه به سر لانه درست کند. لانه که آماده شد، سنجاب ها برای لانه ی شانه به سر شاخه های نرم درختان را آوردند تا در لانه اش قرار دهد.
لانه آماده شد و شانه به سر با خوشحالی به درون آن رفت و با شادی از محبت های دارکوب و سنجاب ها تشکر کرد و گفت:« من شما را برای فردابه مهمانی در لانه ام دعوت می کنم». سنجاب ها و دارکوب دعوت او را قبول کردند. روز بعد آنها دور یکدیگر جمع شده بودند و شانه به سر از میهمانهایش پذیرایی می کرد و همگی از این دوستی و مهربانی لذت می بردند.
🍃لطفا با ذکر نام کانال برای دیگران ارسال نمایید🍂
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
#داستان_کودکانه
🍃سرنوشت دانه
سالها پیش، کشاورزی، یک کیسه ی بزرگ بذر را برای فروش به شهر می برد.
ناگهان چرخ گاری به یک سنگ بزرگ برخورد کرد
و یکی از دانه های توی کیسه روی زمین خشک و گرم افتاد.
دانه ترسید و پیش خودش گفت: من فقط زیر خاک در امان هستم.
گاوی که از آنجا عبور می کرد پایش را روی دانه گذاشت و آن را به داخل خاک فرو برد.
دانه گفت: من تشنه هستم، من به کمی آب برای رشد و بزرگ شدن احتیاج دارم. کم کم باران شروع به باریدن کرد.
صبح روز بعد دانه یک جوانه کوچولوی سبز درآورد. جوانه تمام روز زیر نور خورشید نشست و قدش بلند و بلندتر شد.
روز بعد اولین برگش درآمد. این برگ کمک کرد تا نور خورشید بیشتری را بگیرد و بزرگتر شود.
یک روز غروب، پرنده ای گرسنه خواست آن را بخورد . اما ریشه های دانه آن را محکم در خاک نگه داشتند.
سالها گذشت و دانه آب باران زیادی خورد و مدتهای زیادی در زیر نور خورشید نشست تا اینکه در ابتدا تبدیل به یک درخت کوچک شد و بعد به درخت بزرگی تبدیل شد.
حالا وقتی شما به کوه و دشت می روید. درخت قوی و بزرگی را می بینید که خودش دانه های بسیاری دارد.
🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
دم به چه دردی می خوره؟_صدای اصلی_402139-mc.mp3
7.85M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#قصه_شب 🌃
🌸دم به چه دردی می خوره
🦌آهو کوچولو به همراه مادرش توی جنگل گردش میکردن. اونها به دریاچه ی وسط جنگل رسیدن و بعد آهو کوچولو نزدیک شد تا آب بخوره اما وقتی عکس خودش رو توی آب دید، با تعجب از
مادرش پرسید دم حیوونا به چه دردی میخوره؟»
😍 قصه های کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند.
🍃🌼🍂🌸🍃
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
سلام☀️
صبحتون بخیر و نیکی
امیدوارم☕️
دلخوشی وشادی
مهمون خونه هاتون
سلامتی و آرامش🍳
در وجودتون🌸
خدا هر لحظه همراهتون🍯
و امروزتون مثل عسل شیرین
آمین🙏🏻
🍃🌼🍂🌸🍃
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
🍯🍶 شیر و عسل🍶🍯
به به چه طعم خوبی !
خوش مزه و سفید است
هر روز میخورم شیر
چون واقعا مفید است
با خوردن دو لیوان
قدم رسیده این جا
حتما دو سال دیگر
من می رسم به بابا
دندان شیری من
پوسیده بود ، افتاد
اما خدا به جایش
دندان محکمی داد
در سفره چیدم امروز
ماست و پنیر و سرشیر
ممنونم از تو ای گاو
از این که داده ای شیر
شیر و عسل اگر بود
در رودهای دنیا
مثل بهشت می شد
این باغ های زیبا
#شعر
🍯
🍶🍯
🍯🍶🍯
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
#قصه_کودکانه
☃❄️ آدم برفی مهربون ❄️🌫
یه روز توی سرمای زمستون ننه سرما یه عالمه برف از توی دامنش روی زمین ریخت و صبح روز بعد وقتی یاسمن کوچولو خمیازه کشان رفت پشت پنجره با دیدن برفی که همه جا رو سفید کرده بود اون قدر خوشحال شد که بدون این که صبحانه بخوره کلاه و دستکش و جوراباشو پوشید و رفت توی حیاط و مشغول درست کردن یه آدم برفی شد.
آدم برفی که درست شد خیلی چیزا کم داشت مثل چشم، دهان، بینی و لباس. یاسمن یه کمی فکر کرد که به جای چشماش چی بذاره که یه دفعه مامان صداش زد و دوتا دکمه بزرگ و یه هویج و یک سیم رو که نیم دایره شده بود بهش داد. یاسمن دو تا دکمه رو به جای چشمای آدم برفی و هویج رو به جای بینی اون و سیم رو به جای دهانش که انگاری داشت می خندید گذاشت.
بعد یه نگاه به آدم برفی کرد و با خودش گفت: لباس نداره، چیکار کنم؟ واسه همین کلاه و شال گردن و دستکش ها شو تن آدم برفی کرد و دوید توی خونه کنار بخاری نشست و هر چند دقیقه یک بار از پشت پنجره اتاقش به آدم برفی که داشت لبخند می زد نگاه کرد تا این که کم کم غروب و بعد هم شب شد و دیگه آدم برفی دیده نمی شد.
باد سردی شروع به وزیدن کرد و هوهو کنان از کنار آدم برفی رد شد، باد به آدم برفی گفت: به به چه کلاه قشنگی. کلاهتو به من می دی؟ همیشه آرزوی داشتن همچین کلاهی رو داشتم؟
آدم برفی لبخند زد و گفت: آره، چرا که نه، مال تو.
باد وزید و کلاه رو روی سرش گذاشت و رفت. چند لحظه بعد گربه ای میو میو کنان از کنار آدم برفی گذشت و دمشو تکان داد، گفت: عجب شال گردنی، اگه این شال گردن مال من بود چی می شد؟
آدم برفی مهربون خندید و گفت: بیا گربه کوچولو، من اصلا سرما نمی خورم شال گردن مال تو.
گربه کوچولو شال گردن رو به گردنش انداخت و باز دمی تکان داد و رفت، دستکش ها که از دست آدم برفی ناراحت شده بودن گفتن: یعنی چی، واسه چی لباساتو دادی به باد و گربه.
آدم برفی باز هم خندید و گفت: آخه من که سرما نمی خورم اما دستکش ها قهر کردن و دوتایی از دستای آدم برفی در اومدن و پایین پاش تا صبح نشستن، صبح زود وقتی یاسمن چشماشو باز کرد با خوشحالی رفت کنار پنجره تا باز آدم برفی شو تماشا کنه اما دید که آدم برفی اصلا لباس به تنش نیست.یاسمن ماجرا رو به مامانش گفت و مامان با مهربونی جواب داد: عزیزم وقتی تو این قدر مهربونی که لباساتو تن آدم برفی می کنی خب اونم اونارو به بقیه دوستاش که از سرما می لرزن می ده، یاسمن با تعجب گفت: آره مامان راست می گی، آدم برفی من خیلی مهربونه، بعد هم لباس گرم پوشید و رفت توی حیاط و دور آدم برفی حسابی چرخید و آواز خوند.
🍃🌼🍂🌸🍃
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
🔸️شعر یلدای مهدوی
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸وقتی که یلدا میشه
🌱غنچهی لب وا میشه
🌸توو کشورِ عزیزم
🌱شادیو شور پا میشه
🌸🔸
🌸امشبکهدارهمهمون
🌱مادر بزرگـــــــْ مهربون
🌸دورهمی میخونیم
🌱دعایِ صاحبْ زمون
🌸🍃
🌸این شبِ اولِ دی
🌱بلندترین توو ساله
🌸انار آجیل نخودچی
🌱دورِهمیش باحاله
🌸🔸
🌸دست بزنیم که یلدا
🌱جشنِ قشنگِ ساله
🌸مادر بزرگ همیشه
🌱هم نشینیش باحاله
🌸🍃
🌸میوهیخوبوخوشرنگ
🌱تویِ سبد نِشَسته
🌸بچه ها دوس میدارن
🌱نخودچی رو با پسته
🌸🔸
🌸مادربزرگ با لبخند
🌱به ما میگه خوشامد
🌸قشنگه یلدامون با
🌱درودِ بر محمّد
🌸🍃
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر : سلمان آتشی
#شعر_کودک_شب_یلدا
#دعا_برای_امام_زمان
#یلدای_مهدوی
🌼🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
#یک_قصه_یک_حدیث
👟کفش
زمستانی طولانی و سخت بود. سعدی سردش بود چون کفش هاش پاره بود و آب وارد آن میشد. برای اولین بار او از فقیر بودن خانواده اش شرمنده بود. او فکر کرد که چقدر خوب میشد اگر آنها پول کافی برای خریدن کاپشنی ضخیم و کفشهای خوب داشتند.
یک روز سعدی داشت از مدرسه برمی گشت درحالیکه کیسه ای بزرگ در دستانش بود. او مقابل مسجد اصلی شهر درست زمانی که برای نماز عصر داشت اذان گفته میشد ایستاد. سعدی دوست داشت در مسجد نماز بخواند بنابراین وارد حیاط مسجد شد و در کنار فوارهی آب وضو گرفت. کیسه اش را روی میزی قرار داد و آستین خود را بالا زد.
او میدانست که همه آنجا وضو میگیرند.
او آنجا نشست و کفشش را درآورد. جوراب او کثیف و خیس بود. با عصبانیت یکی از لنگههای کفش کهنه اش را روی زمین انداخت. مردی را دید که داشت نزدیک او وضو میگرفت. این مرد یک پایش را شست و سپس ایستاد. سعدی متوجه شد که آن مرد تنها یک پا دارد.
اکنون او خجالت زده شده بود. او نگران کفش هایش بود اما آن مرد فقط یک پا داشت. شاید او پول فراوان برای خرید کفش داشت، اما پول همه چیز نیست.
بعد از خواندن نمازهایش، سعدی دستانش را بالا برد و دعا کرد و از خدا به خاطر پاهای قوی خود تشکر کرد.
🍃حدیث بعدی از پیامبر چقدر جالب است:
همواره به کم خود قانع باشید. سپس بهترین سپاسگزار خدا خواهید بود. "
«و کن قنعا تکن اشکر الناس»
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
یلدا در جنگل باصفا _صدای اصلی_459264-mc-mc (۱).mp3
13.29M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#قصه_شب 🌃
🌸یلدا در جنگل با صفا
🍃در جنگل باصفا، همهی حیوونای جنگل درحال تدارک شب یلدا هستن تا مثل هرسال توی غار جمع بشن و لاکپشت مهربون بیاد و براشون شعر بخونه؛ اما امسال انگار لاکپشت کمی بیماره! آیا او به جشن یلدا میره؟
باهم بشنویم👆
🍃در این برنامه، همه به هم کمک میکنن تا کنار هم خوشحال باشن و هیچکس خوشحالی رو فقط برای خودش نمیخواد.
بچهها با شنیدن این برنامه یاد میگیرن که همیشه برای هم خوبی بخوان و به هم محبت کنند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
🌸در آخرین روز پائیز
🍉امیدوارم نگاه پرمهرخدا
🌸همراه لحظههاتون
🍉سلامتی ونیکبختی
🌸گوارای وجـودتـون
🍉بارش برکت و نعمت
🌸جاری در زندگیتون
🍉یـلدا بـر شما مـبارک
🍃🌼🍂🌸🍃
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh