eitaa logo
قصه های کودکانه
34.8هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
918 ویدیو
330 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
#شعر برای بچه هاتون بخونید 👇👇👇 سردار ایران ما سردار دل های ما حاج قاسمِ مهربون شجاع و مرد میدون با دشمنا میجنگید با بچه ها میخندید یه مردی بود نمونه دشمن نذاشت بمونه یار امام زمان حاج قاسمِ مهربان شهید راه خدا بمون تو قلب ماها راهت ادامه داره تا به ظهور آقا 🔹فهیمه لیائی ها 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌸🌼🍃🍂🌸🌼 آدرس کانال قصه های کودکانه جهت معرفی به دوستان👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
هم اکنون پل اهواز 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh آدرس کانال قصه های کودکانه جهت عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بغض کودک خوزستانی برای حاج قاسم کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
املا یکی از دختر خانم های خوب کشور که برای ما ارسال کردند. موضوع: ارسالی فاطمه خانم افجه تهران کلاس اول 🌼🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌸🌼🍃🍂🌸🌼 آدرس کانال قصه های کودکانه جهت معرفی به دوستان👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ضمن تشکر از همه شما که کانال قصه های کودکانه رو دنبال می کنید. با توجه به حجم زیاد تصاویر ارسالی از فرزندان نازنین سراسر کشور در بخشهای مختلف مربوط به سردار سلیمانی انشالله در صورت امکان بخشی از این تصاویر در کانال گذاشته خواهد شد. لطفا صبور باشید. 🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
من محمدهادی نریمانی فرزند شهید مدافع حرم محمود نریمانی هستم. امسال سردار سلیمانی اولین مهمان خانه ما توی عید بودند... خیلی دوسشون دارم😔❤️❤️❤️ کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌼🌸🌼🌸🌼 آدرس کانال جهت ارسال و معرفی به دوستان👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دبستان عاطفه آبادان کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گروه_سرود_ارغوان کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh
قصه ای از مثنوی مولوی👇👇👇 🍂فرزندانمان را با قصه های شیرین،آموزنده و کهن فارسی آشنا نماییم.👇👇
🍃عنوان قصه: شخصی سوار بر اسب در راهی می‌رفت که دید یک نفر در بیابان خوابیده و ماری در دهان او می‌رود. سوار بر سرعت خود افزود تا مار را براند و مانع رفتن مار در دهان آن شخص شود ولی تا به آن مرد رسید کار از کار گذشته بود. سوار که آدم باهوش و دنیادیده‌ای بود برای این که مار در بدن شخص خفته بمیرد چند مشت بر سینه او زد که ناگهان خفته بیدار شد و از ترس به زیر درخت سیبی که آنجا بود رفت و آنجا نشست. سوار باهوش برای این که آن مرد مار را بالا بیاورد و مار از بدن او خارج شود تا توانست به زور به او از سیب‌های پوسیده‌ای که زیر درخت ریخته شده بود خوراند. خفته که هنوز جای آن مشت‌ها بر سینه‌اش درد می‌کرد و آن‌قدر سیب به زور خورده بود که داشت بالا می‌آورد، فریاد زد: «ای آدم حسابی مگر من به تو چه بدی کرده‌ام؟ کافران هم بدون دلیل خون کسی را نمی‌ریزند که تو می‌خواهی خونم را بریزی. اگر با من دشمنی داری خنجرت را درآور و خونم را بریز و جانم را بگیر، دیگر چرا مرا این قدر عذاب می‌دهی.» مرد که دید سوار چیزی نمی‌گوید شرو ع به نفرین کرد و گفت: «خدایا این مرد را که قصد جانم را دارد به مکافات عملش گرفتار گردان.» و بعد از آن گفت: «چقدر من بداقبالم که روی تو را دیدم و خوشا به حال کسانی که مُردند و روی توی کافر را ندیدند.» سوار که دید آن مرد این حرف‌ها را از روی نادانی و ترس از مرگ می‌زند به حرف او توجه نکرد و برای این که سم مار در بدن او تأثیر نکند و آن شخص را وادار به حرکت نماید سوار بر اسبش شد و به تاخت آنجا را ترک نمود. آن شخص که دید سوار حرکت کرد و رفت فکر کرد سوار دارد فرار می‌کند برای گرفتن انتقام در پی سوار شروع به دویدن کرد. او تا شب به دنبال سوار دوید. آن قدر در صحرا دویده و زمین خورده بود که تمام سر و صورتش زخم شده بود ولی با این حال خود را بروی زمین می‌کشید و می‌رفت تا این که حالش به هم خورد و مار و هرچیز دیگر را که خورده بود، بالا آورد. وقتی مار از بدن مرد خارج شد تازه فهمید که سوار قصد کمک به او را داشته و نمی‌خواسته جانش را بگیرد. با خارج شدن مار از بدنش تمام ضعف و بی‌حالی که در وجودش بود از بین رفت. مرد با خود گفت: «‌خدایا شکرت که آن سوار را فرستادی که جان مرا نجات دهد. او به من محبت کرد ولی من از روی نادانی می‌خواستم خونش را بریزم. خدایا او را در پناه خودت حفظ فرما.» مرد با خود عهد کرد دیگر در مورد کسی زود تصمیم نگیرد. 🍂فرزندانمان را با قصه های شیرین،آموزنده و کهن فارسی آشنا نماییم. 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌼آدرس کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت سایر دوستان شما👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
📸قاسم سلیمانی‌ها در راهند... ▪️حضور خانواده‌های مشهدی همراه با کودکانشان در استقبال از پیکر مطهر سردار دلها حاج قاسم سلیمانی ها در راهند ... سردار ؛ خیالت راحت از این پس مشقِ انتقام خونِ شما و همرزمانتان را شبانه روز به فرزندانمان یادآوری می کنیم تا فتح بیت المقدس.. کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh