eitaa logo
قصه های کودکانه
34.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
324 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
رودخانه تتها👇
ی تنها یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود.او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می کرد و اجازه نمی داد ماهی ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند. به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه ی کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا می کرد. دختر کوچولو می خواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمی توانست با خود ماهی کوچولو را ببرد. بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت. ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمی گذاشت و به او می گفت:"از من دور شو." ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانی ها تسلیم نمی شد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید. بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت. کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آن ها دوستان خوبی برای هم شدند. رودخانه تمام شب را فکر می کرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون می آورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد. صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد. رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمی توانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود. اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در می آورد. حالا دیگر رودخانه می خواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند، اما شاد باشد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @GhesehayeKoodakane
حیوانات👇
: آپارتمان حیوانات توی جنگل سبز یه درخت کاج بود که از همه ی درختهای جنگل بلندتر و زیباتر بود .این درخت در جایی قرار داشت که از روی شاخه هاش همه ی جنگل و درختای سر سبزش دیده می شدند.به خاطر همین مدتها بود که به خاطر این درخت بین بعضی از حیوونای جنگل دعوا می شد . سنجاب و جغد و دارکوب و کلاغ و ... همه می خواستن لونشونو روی این درخت بسازن . بلاخره اختلاف و درگیری بین اونها بالا گرفت و کار به پلیس جنگل کشید .پلیس جنگل تصمیم گرفت با بزرگترای جنگل مشورت کنه و راه چاره ای پیدا کنه .جلسه ی شورا برگزار شد و هر کسی نظری داد .اما در بین همه ی نظر ها، حرفی که لک لک پیر زد از همه جالبتر بود . لک لک گفت من توی شهر آدمها دیدم که خونه هایی روی هم می سازن و بهش آپارتمان می گن .بهترین کار اینه که روی درخت کاج هم یه آپارتمان چند طبقه درست کنیم تا همه ی حیوانات درخت نشین جنگل، بتونن یه خونه روی اون درخت داشته باشن.این نظر با موافقت همه روبرو شد و قرار شد به زودی آپارتمان حیوانات در جنگل سبز ساخته بشه . دارکوب که مهارت زیادی توی خونه ساختن، روی درختان داشت، نقشه ی آپارتمان رو کشید و به همه نشون دارد نقشش حرف نداشت .اون یه آپارتمان ده طبقه ی خیلی زیبا طراحی کرده بود .طبقه ی اول برای سنجاب ،طبقه ی دوم برای لک لک پیر، طبقه ی سوم برای جغد ،طبقه ی چهارم برای دارکوب ،طبقه ی پنجم برای کلاغ و... قرار شد دو طبقه از آپارتمانشون رو هم برای پذیرایی از مهمونایی که به جنگل اونها مهاجرت می کنن ،خالی نگه دارن. شنبه ،اول هفته کار ساختن آپارتمان شروع شد.دارکوب با فاصله های منظم روی درخت سوراخهای بزرگی ایجاد می کرد.بعد سنجاب وارد این سوراخها می شد و با ابزاری که داشت، اتاق بزرگی توی هر سوراخ درست می کرد.بعد نوبت کلاغ بود که وارد اتاقها بشه و خاک و زباله هارو از اونجا بیرون بریزه و تمیز کنه .وقتی اتاقها تمیز می شدند جغد مبلها و تختخوابهایی اندازه ی اونها می ساخت و لک لک اونارو توی اتاقها نصب می کرد. تا آخر هفته همه ی واحدها ساخته شدند. بعدش همه کمک کردن و با هم در و پنجره های آپارتمانشون رو کار گذاشتند. آخر کار هم همه با هم قلمو دست گرفتند و شروع به رنگ کردن در و پنجره های آپارتمانشون کردن. آپارتمان که تموم شد بقیه ی حیوونای جنگل برای اونها پرده های قشنگی به عنوان هدیه آوردند تا پشت پنجره هاشون نصب کنند.با نصب پرده ها ،آپارتمان درخت کاج زیباتر و زیباتر شد. کار آپارتمان تموم شد و موقع اسباب کشی رسید هر کسی با کمک دوستاش اسباب و اثاثیه ی خودش رو توی آپارتمانش برد .اولین روزی که حیوانات وارد آپارتمانشون شدند توی جنگل یه عالمه شادی و شور برپا شده بود. نزدیک غروب که شد آپارتمان نشینها ،پنجره هاشونو باز کردن و جلوی پنجره نشستن .با این صحنه انقدر درخت کاج قشنگ شده بود که تا چند شب همه ی حیوونا می یومدن زیر درخت کاج و دور هم می نشستن و صفا می کردن. حیوونای توی آپارتمان هم از مهمونایی که اومده بودن پیش اونا شب نشینی، پذیرایی می کردن.حالا جنگل سبز یه آپارتمان قشنگ برای حیوونای کوچیکی که روی درخت زندگی می کنند،داره .اگه به جنگل سبز سر زدید از اون آپارتمان هم دیدن کنید. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @GhesehayeKoodakane
یک اسب و یک الاغ داشت. یک روز که در آفتاب سوزان راه می رفتند، الاغ به اسب گفت: “دوست من، اگر نمی خواهی من بمیرم، خواهش میکنم کمی از بار من را بردار و سبکم کن.” چون الاغ بار زیادی پشتش بود و اسب فقط زین اش را حمل می کرد. اسب وانمود کرد که چیزی نمی شنود. الاغ درحالیکه التماس میکرد ادامه داد: “برای تو که چنین رشید و قوی هستی، این کار به سادگی یک بازی است!” ولی اسب در جوابش فقط توهین کرد. الاغ که از فرط خستگی دیگر توان نداشت، بر زمین افتاد و جان باخت. پس از این اتفاق ارباب تمام بار را بر پشت اسب گذاشت و پوست الاغ را نیز به آن اضافه کرد. اسب زیر لب گفت: ” بیچاره من بخاطر رد کردن یک بار ناقابل حالا باید تمام بار را به اضافه پوست الاغ حمل کنم!” عزیزان: در این داستان خواندیم که خودخواهی اسب به ضرر خود او تمام شد. و پیام داستان این است که آنچه به انسان نیرو میدهد، کمک کردن به هم نوع هنگام مواجه شدن با مشکلات است. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @GhesehayeKoodakane
یک اسب بکشیم؟ 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 @GhesehayeKoodakane
📌 فرزندتان نگوييد مرد که گریه نمی کند👇
📌 فرزندتان نگوييد مرد که گریه نمی کند 🔷 کلیشه‌های جنسیت از همان دوران کودکی شروع می‌شود. برای پسرها شرایط متفاوت هم خواهد بود. گاهی از همان کودکی به واسطه پسر بودن از آنها توقع می‌رود محکم و خویشتندار باشند آن هم با سرکوب کردن احساساتشان. 🔷پیغامی که این رفتار و درخواست به فرزند شما می‌دهد بسیار واضح است. درست مثل این می‌ماند که به او بگویید: احساس نداشته باش. می‌دانید این موضوع چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @GhesehayeKoodakane
دم دراز و روباه حیله گر👇
دم دراز و روباه حیله گر در روزگاران قدیم خرگوشی زندگی می کرد که دم دراز و گوش های کوچکی داشت؛ یعنی همه ی خرگوش ها این شکلی بودند. اما این خرگوش با یک روباه حیله گر دوست شده بود. هر چه قدر همه می گفتند دوستی خرگوش و روباه درست نیست، خرگوش به حرف آن ها گوش نمی داد. چون با روباه بازی می کرد و بسیار شاد بود. روزی از روزها روباه پیش خرگوش آمد و گفت: امروز می آیی برویم ماهیگیری؟ خرگوش گفت: چه طوری برویم ماهیگیری؟ وقتی نه قلاب داریم و نه طعمه؟! روباه گفت: کاری ندارد! با هم کنار ساحل می نشینیم. آن وقت تو دم درازت را درون اب بینداز. هر وقت سر و کله ی ماهی برای گاز گرفتن پیدا شد، تو او را به ساحل پرتاب کن. خرگوش دم دراز گفت: تو چرا دمت را در آب نمی اندازی؟ روباه جواب داد: چون دم تو قشنگ تر و بلندتر است و به همین خاطر ماهی ها را گول می زند. خرگوش بیچاره قبول کرد و دوتایی به طرف ساحل به راه افتادند. وقتی به ساحل رسیدند، خرگوش دمش را در آب گذاشت. چیزی نگذشت که خرگوش فریاد زد: فکر کنم با دمم ماهی گرفتم. حالا چه کار کنم؟ روباه گفت: با دمت ماهی را به ساحل بینداز! خرگوش گفت: فکر کنم ماهی بزرگی است؛ چون او دارد من را به درون آب می کشد! روباه با خوش حالی به آب نزدیک شد و گفت: اما این که ماهی نیست! لاک پشت است. خرگوش فریاد زد: کمکم کن، هرچه که هست دارد من را غرق می کند. الان خفه می شوم. روباه گفت: ولی من چطوری تو را نجات بدهم؟ خرگوش گفت: خب تو هم من را به سمت ساحل بکش! روباه هم گوش های خرگوش را گرفت و شروع کرد به کشیدن. آن قدر کشید که گوش های خرگوش دراز و درازتر شد. از آن طرف هم لاک پشت دم خرگوش را گاز گرفته بود و می کشید. آن قدر محکم گرفته بود که دم دراز خرگوش کنده شد. لاک پشت هم رفت. ازآن روز به بعد گوش های خرگوش دراز شد و دمش کوتاه! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @GhesehayeKoodakane
▪️ شما برای فرمان دادن به فریاد کشیدن و جیغ زدن و احیاناً داد و فریاد با کودک متوسل می شوید... 👈یادمان باشد که «نه گفتن» مهارتی است که بچه ها باید این مهارت را با فراغ بال و به دور از هر ترس و وحشتی ، در محیط خانه تجربه کنند ▪️منصفانه بیاندیشید که آیا فرمانتان بجا و متناسب، آیا فرمانتان باید به فوریت اجابت بشود، آیا فرمان ارزش جارو جنجال راه انداختن و به تبع آن ایجاد رعب و جبر اجابت را دارد؟ 👈اکثر والدین وقتی میبینند بچه به حرف آنها گوش نمیکند صدایشان را بالا میبرند و میخواهند با داد و فریاد حرفشان را به کرسی بنشانند. روانشناسان معتقدند این کار را بدتر می کند و توصیه می کنند که والدین آرام تر و مهربانانه تر صحبت کنند. نجوا کردن یک درخواست، نتیجه مثبت تری دارد تا بالا بردن صدا و احیاناً داد و فریاد. وقتی پدر و مادر با تُن و آهنگ صدای مهربانانه و آرام تری صحبت میکنند بچه‌ها ناخودآگاه تمایل بیشتری به گفتگو پیدا می کنند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال قصه های کودکانه @GhesehayeKoodakane
صوتی امشب 🏀 قلقلی⚽️ امیرحسین قصه ما 6 سالشه و دوست داره همیشه با توپ بازی کنه و وقتی حوصله اش سر میره، میره تو حیاط و توپ بازی میکنه، یه روز که داشت بازی میکرد...👇