#نکته_تربیتی
❗️کنجکاوی کودکان را سرکوب نکنید و به سوال هایی که پاسخ آن را نمی دانید جواب سربالا ندهید
💚 یکی از بهترین راه هایی که می توانید به کودک پاسخ دهید اینگونه است: «نمی دانم. به نظر تو چطور می توانیم پاسخ این مساله را پیدا کنیم؟» با یکدیگر دنبال راهکار بگردید و سعی کنید از روش های حل مساله کودک استفاده کنید و اگر چیزی به ذهنش نرسید او را راهنمایی کنید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
😍بازی ماز
✏️کشیدن خط در بین خطوط مارپیچ
🙌هماهنگی بین دست و چشم ها
👀دقت توجه و تمرکز
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
گنجشک چه می گفت.pdf
481.2K
#قصه_متنی_و_تصویر
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🌼عنوان: گنجشک چه می گفت
🍃 نویسنده: مژگان شیخی
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌸قصه ی توپ قرمز
مشکی یک مورچه ی سیاه مهربان بود.او با مورچه ی قرمزی به نام سرخک دوست بود. مشکی می خواست به جشن تولد سرخک برود اما نمی دانست چه هدیه ای برای او ببرد. پیش مادرش رفت و به او گفت:« مامان من برای سرخک چی هدیه ببرم؟»
مادرش فکری کرد و گفت:«فکر می کنم اگر یک اسباب بازی برایش ببری خیلی خوشحال شود.»
مشکی نمی دانست چه جور اسباب بازی ای برای سرخک ببرد. تا این که فکری به نظرش رسید. او به باغ رفت و یک دانه ی گُیاهِ گِرد پیدا کرد.دانه را برداشت و آن را شست و تمیز کرد. بعد با گلبرگ های گل سرخ آن را رنگ کرد.حالا او یک توپ کوچولوی قرمز رنگ داشت.مشکی توپ قرمز را به سرخک هدیه داد.سرخک از توپ قرمز خیلی خوشش آمد و از مشکی تشکر کرد. از آن روز به بعد مشکی و سرخک هر روز با هم توپ بازی می کردند و از این بازی لذّت می بردند.
🍃نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی
#قصه_کودکانه
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعرهای_چیستانی
🔸️این قسمت: عینک
اون چیه شیشه داره
روی بینی سواره
وقتی نشست رو بینی
چیزا رو خوب می بینی
🌼سلمان آتشی
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼نقاشی مینی موس
🌸ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇
🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
11.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃ویدیو آموزش نقاشی مینی موس
🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✅قصه به کودک کمک میکندبدون آنکه آن کارخوب یا بد را انجام داده باشد،در فضای قصه، تلخی کار بد یا شیرینی کارخوب را بچشد.
⚠️نباید فراموش کردکه ایجاد این تجربه و شدت آن،به طرز قصه گفتن ما بستگی دارد.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لونه ای برای گنجشك ها.mp3
36.49M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 لونه ای برای گنجشک ها🐦
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
🦎🦎🦎🦎🦎🦎
توی حیاط خونه مون
یه مارمولک یواش یواش🦎
راه میره اما نمیاد
به گوش من صدای پاش
این مارمولک کجا میره؟🦎
یواش یواش چرا میره؟
چرا توی حیاط ما
پایین میره، بالا میره؟🦎
شاید که اون گرسنشه
می خواد مگس شکار کنه🕷
وقتی شکارش رو گرفت
برداره و فرار کنه!🦎
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#نکته
⚜کودکان تا ۴ سالگی توانایی شریک شدن وسایل خود را ندارند، به مالکیتشان احترام بگذارید تا به امنیت و آرامش برسند.
⚜می توانید با بازی کردن، شریک شدن را به آنها بیاموزید.
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🐻خرس کوچولو دروغگو! 🐻
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره دروغگویی
خرس کوچولو به تنهایی می تواند از رودخانه رد شود. او می تواند دکمه و زیبش را ببندد. حتی می تواند بند کفشش را هم خودش ببندد ، ولی نمی تواند ۷۶ مگس را در یک چشم بر هم زدن بخورد. این مشکل جدید خرس کوچولو بود. خرس کوچولو خالی بند به دروغ به دوستانش گفته بود که می تواند این کار را بکند.
ماجرا این گونه شروع شد : میمون با افاده گفت : « من می توانم از بلند ترین درخت بالا بروم. » بعد از یک درخت کاج به راحتی بالا رفت تا به نوک درخت رسید.
عقاب با غرور گفت : « من می توانم بدون بال زدن بالای مزرعه توت فرنگی پرواز کنم. » او اوج گرفت و بدون این که بال هایش را بر هم بزند ، روی جنگل و مزرعه توت فرنگی پرواز کرد.
سمور آبی گفت : « من هم می توانم یک درخت بزرگ را با دندان هایم قطع کنم. » سمور یک درخت بزرگ پیدا کرد. به سرعت به این طرف و آن طرف درخت رفت و چوب درخت را جوید تا این که درخت قطع شد و به زمین افتاد. بعد آن را برداشت به داخل آب برد و گفت : « حالا برای خودم یک سد درست می کنم. »
خرس کوچولو خالی بند نمی توانست از درخت بالا برود. نمی توانست درخت را بجود و نمی توانست پرواز کند. تازه تمام کار هایی را هم که می توانست انجام بدهد از یاد برده بود ولی به دروغ به دوستانش گفت :« من می توانم در یک شم به هم زدن ۷۶ مگس را بخورم. »
خرس کوچولو خالی بند زبانش را بیرون آورد. شش تا مگس خورد. ولی دیگر مگسی پیدا نکرد. بعد گفت این جا تنها شش مگس بود. ولی من ۷۰ تای دیگر را هم می توانم یک جا بخورم.
سمور آبی گفت : « اگر راست می گویی ، نشان بده ! » خرس کوچولو دنبال راه چاره ای گشت. سر شام مادرش پرسید : « چیزی شده ؟ »
خرس کوچولو خالی بند گفت : « من نمی توانم ۷۶ مگس را در یک چشم بر هم زدن بخورم. » پدر گفت : « من هم نمی توانم این کار را بکنم. » مادر گفت : « من هم همین طور. » خرس کوچولو گفت من باید بتوانم. بعد تمام ماجرا را برای پدر و مادرش تعریف کرد. مادر سری تکان داد و پدر گفت : « که این طور ! » مادر گفت : « راستی راستی خیالاتی شده ای . »
روز بعد دوست های فرانکلین منتظر او بودند. سمور آبی چیز غیر منتظره ای برای او آورده بود ؛ یک شیشه پر از مگس. خرس کوچولو که شال پشمی دور گردنش پیچیده بود ، با ناله گفت : «منم نمی توانم چیزی بخورم ، گلویم درد می کند.» خرس کوچولو بد جوری گیر افتاده بود. از ناراحتی خواب و خوراک نداشت. دیگر فکرش کار نمی کرد. از این که به دوستانش دروغ گفته بود ،خجالت می کشید.
از پدرش پرسید : « می توانم با تمرین کردن ۷۶ مگس را در یک چشم بر هم زدن بخورم ؟ » پدر جواب داد : « بله ! می توانی ولی یاد گرفتن این کار وقت زیادی می خواهد.» خرس کوچولو پیش مادرش رفت و گفت :« از این به بعد با دوستانم بازی نمی کنم.» مادر گفت :« آن وقت خیلی تنها می شوی.»
خرس کوچولو خالی بند فکری کرد و گفت : « پس به آن ها می گویم که دروغ گفته ام. » مادر و پدرش گفتند : « این همان کاری است که باید انجام دهی. بعد می توانی کارهایی را که بلدی به آن ها نشان بدهی. » روز بعد خرس کوچولو پیش دوستانش رفت. آن ها منتظربودند. خرس کوچولو از آن ها معذرت خواست و گفت : « من دروغ گفتم. چون نمی توانم ۷۶ مگس را در یک چشم به هم زدن بخورم. »
میمون گفت : « ما حدس زده بودیم.» خرس کوچولو گفت : « ولی می توانم ۷۶ مگس را بخورم. » دوستانش سری تکان دادند و آه کشیدند. خرس کوچولو گفت:« راست می گویم. به شما نشان می دهم. » خرس کوچولو دوان دوان به خانه آمد. او تعداد زیادی مگس گرفت. مقداری آرد ، شیر ، تخم مرغ و عسل تهیه کرد. همه ی مواد و مگس ها را با هم مخلوط کرد ، هم زد و یک کیک پخت. کیک مگس آماده شد.
خرس کوچولو جلوی چشم دوست هایش تمام کیک مگس را خورد. بعد دهانش را پاک کرد و گفت : « دیدید راست گفتم. »
سمور آبی گفت : « خیلی عجیب است ! دیگر چه کاری می توانی انجام دهی ؟ »
خرس کوچولو از این که حرفش را به دوستانش ثابت کرده بود ، خوشحال بود. او می خواست با افتخار بگوید که می تواند دو تا کیک مگس را در یک وعده بخورد که … ناگهان فکری کرد و گفت : « دیگر ، هیچی » بله حتی خرس کوچولو هم از خوردن آن همه کیک مگس خسته شده بود.
🍃از کودک بپرسید :
– خرس کوچولو چرا دروغ گفت ؟
– اگرخرس کوچولو خالی بند از اول راست می گفت ، چی می شد ؟
– خرس کوچولو خالی بند چرا تصمیم گرفت راستش را بگوید ؟
🍃به کودک بگویید :
ما باید به آن چه هستیم افتخار کنیم و همه توانایی و ناتوانی خودمان را بپذیریم. برای همین برای این که آدم دیگری باشیم و بخواهیم چیزی را که نیستیم نشان دهیم ، نباید دروغ بگوییم چون فایده ای ندارد و آخرش هم دروغ مان برملا می شود.
#قصه_متنی
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29